پاسخ به شبهات
منظور از اکمال دین، اکمال قرآن و احکام شریعت نیست، اکمال اصول دین است و اینکه آیات بعد از روز غدیر جزو دین بودهاند یا خیر؟ نیز منتفی است چرا که قرآن دو نوع نزول داشته، یکی تدریجی و دیگری دفعی که در نوع اخیر در سینهی پیامبر محفوظ بوده اما به صورت تدریجی هم نازل شده.
اعتبار قرآن فقط از طریق تواتر تاریخی اثبات میشود و نیازی به تایید کتب دیگر ندارد، در همین کتابمقدس موجود نیز میتوان آیاتی برای تایید پیامبراسلام یافت نمود که از جملهی آنها اعتقاد به ظهور الیاس و آن نبی و پرکلیتوس و... اشاره کرد. از هشدار حضرت عیسی به آمدن انبیای کذبه، میتوان احتمال آمدن نبی بعد از خودشان را فهمید چرا که اگر قرار بود نبی حقیقی نیاید ایشان تصریح میکردند، نه اینکه علائم انبیای کذبه را بگویند، خود عهدجدید نیز از نبیای به نام آغابوس نام میبرد و اگر قرار بود هیچ نبیای بعد از حضرت مسیح نیاید، آغابوس نیز نبی نمیشد. حال با وجود اینکه کتاب اصلی حضرت مسیح در دسترس نیست، اما میگویم برخی کلامات را مسیح گفته، مانند خود مسیحیان عمل میکنیم که قائلند حضرت عیسی کتاب نداشت اما برخی از کلمات و جملات را به ایشان نسبت میدهند.
مبلّغان بهائیت در راستای انکار بهشت و جهنم، با طرح سؤال جایگاه زنان در بهشت، سعی بر آن دارند تا به خیال خود مسلمانان را به چالش بکشند. این در حالیست که 1. بر اساس منابع کلامی و روایی زنان در بهشت دارای یک شوهر خواهند بود. 2. دلیل انکار بهشت و جهنم موعود ادیان توسط بهائیت، چیزی جز تکلیف گریزی نیست و ثمرهای جز پوچی و بیحاصلی آفرینش انسان ندارد.
اخیراً برخی کانالها مدعی شدند که حرز شرف الشمس نشان متعلق به بابیت و بهائیت است. اما هرچند در انتساب حرز شرف الشمس به حضرت علی (علیه السلام) تردید هست، اما پیشینهی این حرز دستکم به قرن هفتم هجری برمیگردد و فرقهی بابیت و بهائیت در قرن سیزده هجری به وجود آمدهاند، لذا انتساب حرزی که پیش از پیدایش بابیت و بهائیت وجود داشته، به آنها، معقول نیست.
نویسندگان بهائی، اعتقاد شیعیان به موضوع رجعت را به انحراف برده و در این راستا، ظهور حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) را رجعت یکی از پیامبران گذشته دانستهاند. این در حالیست که پذیرش چنین رجعتی به معنی تناسخ خواهد بود که مسلماً باطل است. از طرفی، اشتراک طریقت و انذار در دعوت پیامبران را نمیتوان به بازگشت پیامبران گذشته تعبیر کرد.
مبلّغان بهائی در راستای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود از انجام معجزه و انکار اعجاز بیانی قرآن، به انکار ذکر اعجاز بیانی قرآن در روایات پرداختهاند. این در حالیست که حتی با نادیده گرفتن روایات بسیاری که بر این حقیقت اشاره دارند؛ چگونه میتوان دلالت آیات تحدی قرآن کریم (که یکی از جنبههای آن اعجاز بیانی است) را نادیده گرفت؟!
مبلّغان بهائی برای اثبات ادعای قائمیت علیمحمد شیرازی، مدعی وجود روایتی در بحارالأنوار میشوند که در آن، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) ختم دین را به وسیلهی حضرت مهدی معرفی نموده است. این ادعا در حالیست که این روایت در منابع اهلسنت ذکر شده و روایت مشابه بدین معناست که آخرین پیشوا و متکفل دین، حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد بود.
مبلّغان فرقهی بهائیت در راستای انکار اعجاز بیانی قرآن کریم، با هدف توجیه عجز پیامبرخواندهی خود از معجزه، مدعی شدند که خدای تعالی، هیچ اشارهای به معجزه بودن آیات قرآن نفرموده است. این در حالیست که بعلاوهی بدیهی بودن اعجاز آیات قرآنی، خدای تعالی بارها به فصاحت و بیمانندی آیات قرآن کریم تصریح نموده است.
مبلّغان فرقهی بهائیت، در راستای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود از انجام معجزه، پس از انکار حجیت اعجاز بیانی قرآن، به دلیل غیرقابل درک بودن آن برای همگان، پذیرش این نوع اعجاز را تقلیدی باطل دانستند. اما این نوع رجوع جاهل به عالم، در موضوعات است نه در اصول اعتقادی که به گفتهی گلپایگانی، مورد اشکال قرار گیرد.
مبلّغان بهائی در استدلال خود به آیهی 38 سورهی محمّد (صلّی الله علیه و آله) مدعی میشوند که این آیه دلالت بر نسخ اسلام و جایگزینی بهائیان به جای مسلمان دارد. این در حالیست که آیهی مبارکه، هیچ اشارهای به نسخ اسلام نداشته و تنها در مقام بیان جایگزینی قومی دیگر، در صورت رویگردانی مسلمانان مباشر این آیه است.
مادر امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به نامهای متعددی خوانده شدهاند. از اینرو مبلّغان بهائی تلاش دارند تا با طرح مباحثی در مورد نرجسخاتون (علیها السلام)، تولد امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را مورد انکار و یا تردید قرار دهند. این در حالیست که دلایل مختلفی برای اسامی مختلف نرجس خاتون (علیها السلام) ذکر شده است.
مبلّغان بهائی با طرح شبهات تجلّیگری و ادعای اتحاد مظاهر الهی، درصدد توجیه تناقضگوییها و ادعای قائمیت علیمحمد شیرازی هستند. این در حالیست که روایات در رابطهی موعود آخرالزمان به صراحت سخن گفته و تمام جزئیات و خصوصیات ایشان را مشخص نمودهاند. بعلاوه، وحدت مظاهر الهی در هدف، به معنی یگانگی ایشان در خارج نیست.
مبلّغان بهائی برای انکار وجود حضرت حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام)، تلاش دارند تا روایات مربوط به میلاد ایشان را غیرمعتبر جلوه دهند. اما اولاً: ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) از مسلّمات تاریخی و روایی است. ثانیاً: روایتی که مبلّغان بهائی به آن استناد کردهاند، تنها در یکجا آمده که فترت و ضعف بر آن دو عارض شده است.
مبلّغان بهائی، اعتقاد به خاتمیت را به بیماری مشترکی میان پیروان ادیان تشبیه کرده که اینک، مانع از پذیرش ادعای پیامبرخواندهی بهائیت شده است. اما این نظریه زمانی مورد پذیرش است که ادعای خاتمیت توسط پیروان ادیان آسمانی مطرح شود. حال آنکه وقتی پیامبر اسلام بارها به ختم پیامبری تأکید فرمودند، دیگر جای هیچ شبههای باقی نمیماند.