آیا روایتی از پیامبر اکرم بر امامت علی (ع) وجود دارد؟

  • 1393/12/23 - 10:32
یکی از شبهاتی که پیروان وهابیت در مبحث غدیر به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که هیچ روایتی از پیامبر اکرم بر امامت علی (علیه السّلام) وجود ندارد و اگر قصد و اراده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از حدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» امارت و خلافت علی (علیه السّلام) بود، باید همان‌گونه که دیگر...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب ـ یکی از شبهاتی که پیروان وهابیت در مبحث غدیر به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که هیچ روایتی از پیامبر اکرم بر امامت علی (علیه السّلام) وجود ندارد و اگر قصد و اراده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از حدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» امارت و خلافت علی (علیه السّلام) بود، باید همان‌گونه که دیگر واجبات دینی همچون: نماز، روزه، حج و زکات را به روشنی بیان نمود، این موضوع را نیز به روشنی و فصاحت [مثلاً استفاده از کلمه «جانشین، خلیفه و سرپرست»] بیان می‌کرد. [1]

پاسخ:

- سرّ استفاده از کلمه «مولی» و «ولی» در حدیث غدیر؛ با وجود نصوص و تعبیرات متعددی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرفی امیرمؤمنان (علیه السّلام) به عنوان خلیفه و جانشین وجود داشته، اما این که چرا آن حضرت در حدیث غدیر از کلمه «مولی» و «ولی» استفاده نموده چند نکته است از جمله: 1. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه غدیر پیش از معرفی امیرمؤمنان (علیه السّلام) برای بیان ارتباط خلیفه و جانشین خداوند با مؤمنان در روی زمین و سزاواری او به خود آنان به آیه 6 از سوره احزاب اشاره می‌فرماید: «النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم [احزاب/6] پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.» به همین روی، تنها واژه‌ای که می‌تواند هم‌ریشه و گویای این معنا باشد واژه‌های «مولی» و «ولی» است که برای اثبات آن نسبت به امیرمؤمنان (علیه السّلام) از این واژه استفاده شده، در حالی که در هیچ یک از دیگر واژگان مورد نظر در موضوع «خلافت» و «جانشینی» این معنا وجود ندارد. 2. در واژه «ولی» علاوه بر معنای «خلافت» و «جانشینی» معنای «دوستی» و «محبت» نیز خوابیده در حالی که در دیگر واژگان که معنای خلافت و جانشینی هست، چنین چیزی نیست و به همین روی این واژه از دیگر واژگان، همچون «امام»، «خلیفه»، «وصی» و... عمومیت بیشتری داشته و در عین حال ارتباط دو سویه بین حاکم جامعه اسلامی را نیز در بر داشته و این خود می‌تواند حامل پیام مودّت و دوستی از سوی سرپرست جامعه اسلامی نسبت به مؤمنان باشد.

- تبریک عمر برای چیست؟ همان‌گونه که در پاسخ‌های نقضی روشن شد جانشینی امیرمؤمنان (علیه السّلام) با تعابیر و الفاظ مختلف از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که هیچ راهی برای بهانه‌جویان باقی نمی‌گذارد. حال اگر شبهه کنندگان بخواهند باز هم در معنای کلمه «ولی» شبهه کرده و آن را به معانی غیر قابل قبولی همچون «دوست» معنا کنند باید به این پرسش پاسخ دهند که اگر معنای «خلیفه» از واژه «ولی» قابل استفاده نیست، چرا خلیفه دوّم اهل‌سنت پس از شنیدن روایت غدیر که در آن لفظ «ولی» به کار رفته نزد امیرمؤمنان (علیه السّلام) رفت و به امیرمؤمنان (علیه السّلام) تبریک گفت؟ روایت تبریک گفتن عمر بن خطّاب به امیرمؤمنان (علیه السّلام) در حالی که خود او از لفظ «ولی» برای جانشینی امیرمؤمنان استفاده نموده را بسیاری از علمای اهل‌سنت و مورد قبول وهابیت با سند صحیح آورده‌اند: «عمر بن خطّاب در روز غدیر به امیرمؤمنان (علیه السّلام) عرض کرد: این مقام گوارای تو باد که زین پس «ولی» هر مؤمنی گردیدی!. [2] و یا در عبارتی دیگر تبریک گفتن عمر بن خطاب با این تعبیر آمده: پس از آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر دست امیرمؤمنان (علیه السّلام) را گرفت و درباره وی فرمود: هرکه من مولای اویم، پس علی (علیه السّلام) مولای اوست؛ عمر بن خطاب گفت: ای پسر ابوطالب! تبریک، تبریک! تو امروز مولای من و مولای هر مسلمانی گشتی!. [3]

- برداشت توده مردم از معنای کلمه «ولی»؛ بر خلاف ادعاهای وهابیت در معانی غیر مأنوس برای واژه «ولی» باید بگوییم برداشت معنای «خلیفه»، «جانشین» و «سرپرست» از واژه «ولی» در میان عموم مردم و سطح جامعه آن زمان به حدّی بوده که این معنا و واژگان، وارد فرهنگ مردم و کتاب‌های لغت شده؛ چنان که در بسیاری از فرهنگ‌نامه‌های عربی می‌بینیم کلمه «ولی» را چنین معنی کرده‌اند: «کلمه «ولایة» به کسر «واو» به معنای امارت و خلافت است... و سخن عمر بن خطاب به علی (علیه السّلام): «أصبحت مولی کلّ مؤمن [4] یعنی تو امیر و سرپرست همه مؤمنان گردیدی.» به عبارت دیگر، واژه‌ای در فرهنگ لغت قرار می‌گیرد که در فرهنگ و ادبیات عامّه مردم متداول و رایج گردیده باشد؛ به همین رو، می‌توان پی برد که معنای «خلیفه» و «جانشین» برای واژه «ولی» چنان مأنوس و مورد قبول عموم مردم قرار گرفته که وارد کتاب‌های فرهنگ لغت گردیده است.

- برداشت ابوبکر و عمر از کلمه «ولیّ»؛ از جمله قرائن دیگری که در معنای «خلیفه» و «جانشین» برای واژه «ولی» وجود دارد همین که خود ابوبکر و عمر از این واژه چه برداشتی نموده و به چه عنوان از این لفظ استفاده کرده‌اند؟ هر معنایی که آن‌دو از این واژه فهمیده و به کار برده‌اند ما نیز در حدیث غدیر همان را به کار خواهیم برد. همان‌گونه که اندکی بالاتر به این روایت از کتاب بخاری و مسلم اشاره شد در صحیح‌ترین متن اهل‌سنت و مورد قبول وهابیت از خود عمر بن خطاب روایتی نقل کرده‌اند که در همان روایت از کلمه «ولی» به معنای «خلیفه»، «جانشین» و «سرپرست جامعه» استفاده شده است: «پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر گفت: من از سوی پیامبر «ولیّ» (جانشین) هستم؛... همچنین پس از فوت ابوبکر، من (عمر) گفتم: من از سوی پیامبر و ابوبکر «ولیّ» (جانشین) هستم... .»[5] چه فرقی است میان واژه «ولیّ» در سخنان ابوبکر و عمر در کتاب بخاری و مسلم آمده با واژه «ولی» در حدیث غدیر؟

- معنای لغوی و اصطلاحی ولی؛ معنای لغوی «ولیّ» قرار گرفتن در کنار و یا پس از چیزی به نحوی است که فاصله‌ای در میان آن‌دو نباشد. راغب در کتاب مفردات خود می‌نویسد: «واژه «ولی» در لغت به معنای دو چیز چسبیده و در کنار هم می‌باشد که چیز سومی میان آن دو فاصله نشده باشد. این معنا در جایی که قرب مکانی و یا نسبت درستی در همکاری و عقیده وجود داشته باشد به صورت استعاره به کار می‌رود. ولایت (به فتح واو) به معنای نصرت است و ولایت (به کسر واو) به معنای سرپرستی به کار می‌رود... حقیقت معنای ولایت همان سرپرستی است.» و یا ابن اثیر گوید: «ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام کاری دارد. [6] همچنین ابن منظور در تعریف این واژه می‌نویسد: ولی و سرپرست زن کسی است که عقد نکاح به دست اوست و زن در این امر رها گذاشته نمی‌شود که دیگران با عقد نکاح در حق او استبداد ورزند. [7] زبیدی می‌نویسد: «واژه «ولی» در اسماء خداوند به معنای ناصر است، ولی گفته شده به معنای متولّی اموری است که قائم به آن می‌باشد. ولی همان مالک و متصرف اشیاء می‌باشد.»[8]

پی‌نوشت:

[1]. الطبقات الکبری، زهری، دار صادر، بیروت، ج 5، ص 319.
[2]. تاریخ مدینة دمشق، شافعی، دار الفکر، بیروت، ج 42، ص 220.
[3]. تاریخ بغدادی، بغدادی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 8، ص 289.
[4]. لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بیروت، ج 15، ص 409.
[5]. النهایة فی غریب الأثر، محمد جزری، المکتبة العلمیة، بیروت، ج 5، ص 227.
[6]. النهایة فی غریب الأثر، محمد جزری، المکتبة العلمیة، بیروت، ج 5، ص 226.
[7]. لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بیروت، ج 15، ص 407.
[8]. تاج العروس، زبیدی، دار الهدایة، ج 40، ص 253.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.