زرتشت
در قوانین زرتشتی، اگر زن از شوهر نافرمانی میکرد، شوهر حق داشت بر بدن زن، داغ بگذارد و او را شکنجه کند. اگر زن، سه مرتبه از شوهر نافرمانی میکرد، شوهر حق داشت او را به قتل برساند.
زرتشت، کِیگشتاسپ (پادشاه) را به دین خود دعوت کرد. اما او پاسخ داد که من در زندگیام 28 هزار نفر را کشتم و حتی اگر ایمان بیاورم، باز هم خداوند مرا نمیبخشد؛ اما زرتشت به او گفت: «تو را نیک باد که آنان را کُشتی.»
برخی از زرتشتیان و باستانگرایان میگویند: ما در دوران باستان، بهترین یکتاپرستی جهان را داشتیم! اما واقعیت آن است که آنان اصلاً یکتاپرست نبودند. در کتاب دینی زرتشتیان، اهورامزدا، یکی از خدایان زرتشتی است. او حتی از خدایان دیگر کمک میگیرد و دیگر خدایان زرتشتی، از قدرت و جایگاهی برابر با اهورامزدا برخوردارند.
اهورامزدا، تنها خدای معبود زرتشتیان نیست. بلکه در باور اصیل زرتشتی، او همسران و فرزندانی دارد. یعنی زرتشتیان، در حقیقت، خدایان را میپرستند. چنان که کَرتیر، موبد بزرگ زرتشتی در عصر ساسانیان مینویسد: من به یاری خدایان و پادشاه، چنین و چنان کردم.
یک موبد زرتشتی، در دوران ساسانی (پیش از ظهور اسلام)، مسیحی شد. پس بزرگان سیاسی و دینی زرتشتی، ابتدا آن موبَد (روحانی) را به خیانت متهم کرده؛ سپس در بیابان رها کردند تا از تشنگی و گرسنگی بمیرد. یعنی اعدام به جُرم ارتداد...
ما مسلمان نیکوکار داریم، مسلمان بَد رَفتار هم داریم، زرتشتی نیکوکار داریم، زرتشتی بَد رَفتار هم داریم. پس رفتارِ دینداران، نمیتواند دلیل بر حق یا ناحق بودنِ یک دین باشد. اما برای قضاوت، بهتر است رفتار زرتشتیان، آن هنگامی که قدرت را به دست داشتند، بررسی کنیم.
زرتشتیان، دین و قوانین خود را به ایرانیان تحمیل میکردند؛ اما دین خود را اغلب به "غیر ایرانیان" تحمیل نمیکردند. چون زرتشتیان، مردمان غیر ایرانی را پَست و حقیر میپنداشتند. یعنی اینکه زرتشتیان که دین خود را به "غیر ایرانیان" تحمیل نمیکردند، از سر مهربانی نبود، بلکه از سر بدخواهی و نژادپرستی بود.
در اندیشه اسلام، نژادپرستی، نکوهش شده. به عبارتی هیچ قوم و نژادی بر دیگری برتری ندارد. اما در زرتشتیگری، آثاری واضح از نژادپرستی و "خود برتر پنداری" مشاهده میشود.
هزاران مورد "باید" و "نباید" در متون زرتشتی وجود دارد. پس این ادعاها که «دین زرتشتی، از طریق "باید و نباید" کسی را وادار به انجام کاری نمیکند، یا دین زرتشتی، دین آزادی است و...» متکی به اسناد دینی و تاریخی نیست. بلکه بافتههای برخی از زرتشتیان معاصر است تا به این وسیله، دین خود را زیبا جلوه دهند.
رهبران زرتشتی، در گذر تاریخ همواره پیشگویی میکردند که هزار سال پس از «یزدگرد سوم» ساسانی، میبایستی منجی موعود زرتشتی (سوشیانت) ظهور میکرد. یعنی 400 سال پیش (در حدود قرن 16-17 میلادی) سوشیانت باید ظهور میکرد، که نکرد.
دین زرتشتی، برای اهریمن، هویت و قدرتی متمایز و مستقل از اهوره مزدا قائل است و این باور، بروندادِ نامطلوبی در پی دارد. حداقل اینکه این عقیده، اصلِ توحید را نفی میکند و در نتیجه دین زرتشتی از زمره ادیان توحیدی (یکتا باور) بیرون میشود.
میتراپرستی یکی از ادیان کهن دنیا است که دین زرتشتی با آن دشمن بود. از سویی دیگر، ایرانیان در طول تاریخ، شب تولد میترا را به شبنشینی و جشن و سُرور میگذراندند. از این سخن میتوان نتیجه گرفت که عامه ایرانیان، هیچ گاه آن گونه که برخی گمان میکنند، به دین زرتشتی ایمان نیاورده بودند.
هر چه به ساعتِ صِفر نزدیک میشویم، اوضاع عجیبتر میشود. عبدالحمید اسماعیلزهی (امام جمعه اهل تسنن زاهدان) با آن اندیشههای طالبانی، مدعی دفاع از حقوق زنان میشود. جمشید زره پوش زرتشتی مدعی چشم و دیدهی پاک میشود. لابد به زودی باید منتظر بیانیه داعش در حمایت از حقوق بشر و تظاهرات گربهها در دفاع از حقوق موشها باشیم!
چرا این دو رسانه زرتشتی که ادعای اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک دارند، برای مرگ مهسا امینی، اشک ریختند و ریخت و رَخت عزا به خود گرفتند، اما برای زنان و کودکان شهید در شاهچراغ، واکنشی نشان ندادند؟