اسناد
عمر به ابوهریره میگوید: نقل حدیث از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را ترک کن، یا تو را به زادگاهت (دوس) تبعید میکنم و به کعب هم میگفت: حدیث گفتن را ترک کن یا تو را به سرزمین قرده میفرستم. ... ابوهریره میگفت: من احادیثی نقل میکنم، که اگر در زمان عمر نقل میکردم، سرم را میشکست.
از عبدالرحمان بن عوف نقل شده که عمر از دنیا نرفت، تا اینکه اصحاب پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، عبدالله بن حذافه وأبودرداء وأبوذر وعقبة بن عامر را از مکانهای مختلف جمع کرد، به آنها گفت: این احادیثی که از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، در بین مردم پخش کردهاید، چیست؟
قرظة بن کعب انصاری میگوید: هنگامیکه قصد عزیمت به کوفه را کردیم، عمربن الخطاب تا منطقه «صرار» به بدرقه ما آمده و گفت: می دانید چرا شما را بدرقه کردم؟ گفتیم: لابد به خاطر اینکه ما از صحابه رسول اللّه هستیم؟
عمر به عمال خود میگفت: قرآن را به حال خود گذارید و آن را تفسیر نکنید. از رسول خدا هم کمتر حدیث نقل کنید و من شریک شما خواهم بود.
تاریخ طبری، ج4، ص204.
مقاله: «جلوگیری از تفسیر قرآن و نقل احادیث نبوی توسط خلفا»
شخصی از متشابهات سؤال کرد، خلیفه دوم او را احضار کرد که تو به چه حقی از متشابهات قرآن میپرسی؟ خلیفه دوم از برگههای خرما شلاقی آماده کرده بود! گفت: تو که هستی؟ صبیغ گفت: من بنده خدا صبیغ هستم. عمر هم گفت من هم بنده خدا عمر بن الخطاب هستم!
عمر بن خطاب آیات انتهایی سوره عبس را تلاوت کرد. انس به او گفت همه را فهمیدیم ولی معنای أبّ چه هست؟ عمر عصایش را برداشت و گفت: این در حقیقت یک تکلف و یک زحمت بیجا است! اصلاً لازم نیست که ما بفهمیم أبّا به چه معناست! سپس گفت: به شما چه که اصلاً معنای أبا چیست؟!
مردی از عمر در رابطه با آیه «و فاکهة و ابّا» سؤال کرد. جناب عمر شلاقش را گرفت به طرف اینها – که شما چه حقی دارید در رابطه با این آیه میخواهید از من سؤال کنید!
فتح الباری، ابن حجر، ج17، ص164.
عینی دربارۀ حدیث قرطاس میگوید: «آن حضرت در هر حالی، چه در سلامتی و چه در بیماری، معصوم هستند؛ به دلیل آیه «وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى» و به خاطر سخن آن حضرت كه فرمودند: سخنی غیر از حق از زبان من خارج نمیشود، چه در ناراحتی و چه در رضایت.»
عمدة القاری، عینی، ج18، ص62.
ابن حجر عسقلانی دربارۀ حدیث قرطاس میگوید: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، چه در سلامتی و چه در هنگام بیماری معصوم است و از روی هوای نفس سخن نمیگوید؛ زیرا آن حضرت فرمودهاند: سخنی غیر از حق از زبان من خارج نمیشود؛ چه در ناراحتی و چه در رضایت.»
فتح الباری، ابن حجر، ج8، ص133.
قرطبی درباره آیات ابتدایی سوره نجم میگوید: «این آیۀ شریفه دلالت میكند كه سنّت پیامبر، در مقام عمل، همانند وحی منزل است.»
الجامع لأحكام القرآن، قرطبی، ج17، ص85.
مالک بن انس امام مذهب مالکی، به وجوب آن در نمازهای یومیه فتوا نداده و آن را مستحب نیز نمیداند و فقط استحباب تکتف را در نمازهای مستحبی فتوا میدهد. جالب آنجاست که فتوای مالک بن انس در صورت خستگی نمازگزار در نمازهای مستحبی، به این سنت تعلق گرفته است.
در صحیح بخاری روایتی در مورد تکتف به نقل از ابوحازم آمده است: «سعد بن سهل نقل میکند؛ به مردم دستور داده میشد که در نماز، دست راست را روى ساعد دست چپ بگذارد. ابوحازم میگوید: من این را نمىدانم، مگر اینكه [سهل] آن امر را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نسبت دهد.»
از عبدالله بن عمرو نقل شده است که گفت: «من هر چه از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مىشنیدم، مىنوشتم و مىخواستم آن را حفظ کنم و قریش مرا از این کار نهى کرده گفتند: تو هر چه را که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مىشنوى، مىنویسى؛ در حالیکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بشرى بیش نیست و در حال خش
از عبدالله بن عمرو نقل شده است که گفت: «من هر چه از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مىشنیدم، مىنوشتم و مىخواستم آن را حفظ کنم و قریش مرا از این کار نهى کرده گفتند: تو هر چه را که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مىشنوى، مىنویسى؛ در حالیکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بشرى بیش نیست و در حال خش