اسناد
ابن اثیر مینویسد: «در داستان قتل عثمان، معاویه به ابوطفیل گفت: چرا شما عثمان را یاری نكردید؟ ابوطفیل در پاسخ معاویه گفت: تو چرا یاری نكردی؟ تو ای معاویه! در شام بودی و همه اهالی آن پیرو و مطیع تو بودند. معاویه به ابوطفیل پاسخ داد: آیا نمیبینی، من برای خونخواهی عثمان قیام كردهام؟!
یعقوبی مینویسد: «كسانیكه مردم را علیه عثمان، تحریك میكردند، طلحه و زبیر و عایشه بودند.» «عثمان به معاویه گفت: به خدا سوگند! تو میخواهی من كشته شوم تا به بهانه خون خواهی من، قیام كنی. برو و با نیروهایت به جانب من حرکت کن. معاویه رفت و برنگشت تا آنكه عثمان كشته شد.»
ابن قتیبه مینویسد: «عثمان، به طور عام به مردم شام و به طور خاص به معاویه و اهل دمشق نامه نوشت. او در نامه خود به معاویه و مردم دمشق مینویسد: به فریاد من برسید. زیرا مردم مدینه، تصمیم به قتل من گرفتهاند. ای معاویه!
ابن اعثم کوفی مینویسد: «طلحه و زبیر وارد خانه عثمان شدند و شروع به اعتراض كردند؛ زبیر به عثمان گفت: چرا ولید بن عقبه را والی كوفه كردی؟! عثمان گفت: عمر بن خطاب هم عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه را والی كرده بود.
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده که فرمودند: «مردم در این امر (خلافت) از قریش پیروی میکنند؛ مسلمانانشان از مسلمانان آنان پیروی میکنند و کافرانشان از کافران آنان پیروی میکنند.»
صحیح مسلم، ج3، ص1451.
از استدلالهای ابوبکر در سقیفه، انحصار خلافت و رسیدن آن به قریش بود. انحصار خلافت در قریش، همان حکومت موروثی است. بنابراین وهابیت نمیتوانند ایراد بگیرند که اگر خلافت و امامت در جامعه موروثی باشد، این امر مهم همانند سلطنت پادشاهان و حکام خواهد شد و اگر اینچنین شد، امری ناپسند است.
ابوداود مینویسد: «اما اخبار مرسل؛ علما در گذشته بدان احتجاج میکردند. افرادی همچون سفیان ثوری و مالک و اوزاعی، تا اینکه شافعی آمد و در این رابطه نظری مخالف بیان کرد و احمد بن حنبل و غیره نیز از او تبعیت کردند.»
توجيه النظر إلى أصول الأثر، طاهر بن صالح، ج2، ص559.
غزالی باب حدیث مرسل مینویسد: «مرسل نزد مالک و ابوحنیفه و جمهور مقبول است و نزد شافعی و قاضی مردود است و همین مختار است.»
المستصفی فی علم الاصول، ج1، ص170.
مقاله: «بررسی روایت تکتف در صحیح مسلم»
مسلم نیشابوری در صحیح مسلم روایتی در مورد تکتف نقل کرده و این عمل را سیره و سنت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) معرفی میکند.
يحيی بن خلاد از عمويش رفاعه نقل كرده است كه وی نزد رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) نشسته بود، آن حضرت فرمود: نماز هيچ فردی كامل و صحيح نيست، جز اينكه اعمال وضو را همانگونه كه خداوند متعال دستور داده، انجام دهد؛ صورتش را بشويد و دستهايش را نيز با آرنجها بشويد، و سرش را مسح کند و پاهايش را تا بر آ
از علی (عليهالسلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: من گمان داشتم باطن پاها سزاوارتر به مسح كردن از روی آن است، تا اينكه ديدم رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) روی هر دو پا را مسح كردند.
مسند احمد بن حنبل، ج2، ص139، 242 و 295.
ابن حزم میگويد: «در مورد دو پا، قرآن بر مسح نازل شده است، چه لام در «ارجلكم» (پاها)، را مكسور بخوانيم يا مفتوح، به هر حال عطف به «رؤوس» (سر)، است، يا عطف به لفظ آن يا به محلش و جز آن روا نيست.
عمر اراده کرد که سنت را جمع کند، سپس تصمیمش عوض شد، که سنت را ننویسد، پس برای شهرها بخشنامه کرد که کسیکه چیزی از سنت نزدش است، آن را محو کند.
کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج10، ص293.
از ابوهریره نقل است که گفت: ما نمیتوانستیم بگوییم که پیامبر چنین فرمود؛ تا اینکه عمر از دنیا رفت، ما از شلاق میترسیدیم.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج2، ص603.
مقاله: «ممانعت خلفا از تدوین حدیث»