غصب خلافت
مدارای امیرالمومنین علی (علیهالسلام) با جریان فتنه و عاملان غصب خلافت، نه از روی ترس و نه تأیید و موافقت با اعمال آنان بوده است، بلکه هیچگاه سکوتی صورت نگرفت و امیرالمومنین (علیهالسلام) بر اساس مصلحت حفظ اسلام و نگاه داشتن دین مبین، مجبور به مدارا شدند.
خطبه سوم نهج البلاغه که به خطبه شقشقیه معروف است، مشتمل بر شکایت امام علی (علیهالسلام) در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او است. آن حضرت در این خطبه میفرماید: به خدا سوگند! ابوبکر رداى خلافت را بر تن کرد، در حالیکه خوب مىدانست، من در گردش حکومت اسلامى، همچون محور سنگهاى آسیابم.
واقعهی غدیر مهمترین اتفاق بعد از مبعث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است. باید گفت علت این امر مهم، ثمرهی رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است، یعنی امامت و خلافت امتداد مسیر رسالت است که عدهای با غصب مقام خلافت، امت را از مسیر هدایت منحرف کردند. در اینجا یک سوال پیش میآید؛ آیا امیرالمومنین (علیهالسلام) از حق خود دفاع کردند؟
باید توجه داشت که موضوع امامت با قضیه حکومت جدا است؛ چون امامت یک منصب خداوندی است؛ ولی حکومت یکی از شئونات امامت است؛ پس هر کسی را که خداوند او را به این مقام والا نصب کند، امام است؛ چه مردم بخواهند و یا نخواهند، اراده مردم در تعین امام هیچگونه نقشی ندارد؛ همانگونه که در تعیین پیامبر نیز نقشی ندارد.
یکی از دستاوردهای ظاهری خلفا با کنار زدن امیرالمؤمنین از خلافت، رسیدن به خلافت و مدتها حکومت بر مردم بود. «حب ریاست یا جاهطلبی»، از امیال دیگر در انسان شدیدتر و ضرر آن بیشتر است، و آخرین چیزی است که از دل انسان خارج میشود؛ ریاستطلبان برای رسیدن به ریاست، حاضرند از دنیا و مال و دین خود بگذرند.
بیعت امام علی (ع) با خلفا از جمله مسائلی است که هنوز طراوت خاص خود را از دست نداده است. این مساله به بیعت و کیفیت بیعت امام با دیگر خلفاء میپردازد. آنچه میتوان گفت این است که در میان علمای شیعه، این بیعت با اجبار صورت گرفته است و علمای اهلسنت نیز به این امر اشاره کردهاند.
بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و غصب خلافت امام علی (علیهالسلام)؛ حضرت زهرا (علیهاالسلام) در بین متحصنین و معترضین به خلافت ابوبکر، نقش مهمی را ایفا کرد.
واقعهی سقیفه بنیساعده که مبتنی بر سنتهای قبیلهای در جاهلیت بود، اولین و بزرگترین انحراف و شکافی بود که بین مسلمانان به وجود آمد و بر اساس این اتفاق اکثریت مسلمین از پیمان خود مبنی بر اطاعت از جانشین منصوص رسول خدا سر باز زدند و عهد شکنی کردند. انحرافاتی مانند ایجاد و شکلگیری فرق منحرف در اسلام مانند تصوف از تبعات حتمی جریان سقیفه است.
برخی در صدد این هستند که ثابت کنند ابوبکر در زمان بعثت جیش اسامة در مدینه مانده و نماز جماعت می خوانده تا او را جانشین پیامبر خطاب کنند. اما با کنکاش در روایات خود اهل سنت ثابت می شود که ابوبکر به همراه مهاجرین و انصار به سپاه اسامة پیوسته بود پس با این دلائل ثابت خواهد شد که ابوبکر به هیچ وجه در آن زمان در مدینه نیوده است.
مدعیان خلافت در حدّ و اندازهی جانشینی پیامبر نبودند، بلکه در مواقعی موجبات ناراحتی رسول خدا را فراهم میکردند. ایجی مینویسد: «روایت شده رسول خدا نخست ابوبکر را به طرف خیبر فرستاد که او فرار کرد و شکست خورد. سپس عمر بن خطاب را فرستاد و او هم به همان سرنوشت دچار شد، پس در این هنگام پیامبر ناراحت و خشمگین شد.» و عبدالکریم خطیب میگوید: «در میدانهای نبرد، هیچ شجاعتی از ابوبکر دیده نشده است.»
از عمر درباره خلافت نقل شده: «بیعت با ابوبکر امری ناگهانی و بدون تدبیر بود، که خداوند شرّ آن را دفع کرد. ... اگر کسی دوباره آن را تکرار کرد، او را بکشید.» و به پسرش نیز گفت: «اگر خلیفه مشخص کنم، به ابوبکر اقتدا کردهام، و اگر خلیفه معین نکنم و به پیامبر اکرم.» که ابتدای این کلام صحیح است نه قسمت دوم آن؛ چرا که غیر از غدیر و موارد دیگر، درخواست قلم و قرطاس توسط پیامبر را شخص عمر اجابت نکرد.
در منابع معتبر اهل سنت عذرخواهی برخی از مسببین اختلافات پس از رحلت پیامبر آمده است؛ مثلاً درباره خلیفه اول آمده است: «وی از جای برخاست و ضمن خطبهای از مردم عذر خواست و گفت: من برای تصدّی خلافت، هرگز حرص نورزیده و به آن رغبت نداشته و ...» و یا عمر بن خطاب در مورد بیعت با ابوبکر گفت: «بیعت با ابوبکر ناگهانی بود.» واحسرتاه از جهل صحابهای که دیگران را هم به دنبال خود به جهنم کشاندند و اقراری که بزرگان اهل سنت آن را در کتابهای خود نوشته، ولی دیدگاه خود را تغییر ندادند.
تمام ادیان بزرگ الهی تا آمدن دین جیدتر، دچار حوادث و اتفاقات گوناگون شدند، دین اسلام نیز از این قاعده مستثنا نگردید و برخی حوادث قبل از رحلت پیامبر و برخی بعد از رحلت آن حضرت واقع شد. این حوادث به خاطر اصحابی بهوجود آمد که یا خوب عمل کردند و زیبا جلوه داده شد و یا بد عمل کردند و ناپسند نمایان گردید.
بعد از رحلت پیامبر، علیرغم میل پروردگار و رسول خدا مبنی بر وصایت و جانشینی حضرت علی (علیهالسلام) بر این منصب مهم، اما برخی از اصحاب پیامبر آن را از محلش دور کردند و علی (علیهالسلام) را با آن همه ویژگیهای منحصر به فرد کنار زدند در حالیکه میدانستند شایستگی آن را ندارند و امیرالمؤمنین در تمام مشکلات آنان را یاری میکرد.