انحرافات، بدعتها
از آنجا که همواره مردم با مقولهای به نام سحر و جادو درگیر بودهاند و از سوی سوء استفاده کنندگان این علوم آسیبهایی را متحمل میشدند، مصون سازی و بررسی مقوله سحر و جادو و استفاده آن توسط برخی از فرقههای انحرافی توسط علمای دین صورت میگرفته است. بدینجهت در این بخش به مساله سحر از منظر علمای دین میپردازیم.
مساله سحر از موضوعاتی است که برخی فرقههای انحرافی به آن پرداخته و از آن سوء استفادههایی میکنند. برای آشنایی نظری با این مقوله در این مجال قصد داریم تا با مقوله سحر و جادو از منظر جامعهشناسان بپردازیم معیار سحر و جادو را از منظر جامعهشناسان از نظر گذرانده و ببینیم آیا سحر و جادو در فرهنگ غرب با شرق تفاوتی دارد یا خیر؟
با توجه به حدیث هفتاد و سه فرقه که صاحبان صحاح و مسندها و مؤلفانِ در ملل و نحل، از پیامبر اکرم (ص) نقل کردهاند و نیز ادعای صوفیه مبنی بر انحصار راه هدایت به ایشان، میخواهیم بدانیم کدامیک از فرقههای صوفیه بر حق است و صلاحیت هدایت معنوی امت اسلام را بر عهده دارد، یا اینکه تمامی فرقههای صوفی صرفاً ادعای هدایت مردم را دارند و این نوع فرقهها مدعیان دروغینی بیش نیستند.
در نشر عقائد و نظرات عرفانی تصوف، غیر از منابع اسلامی که صوفیان از قرآن و سنت، استفادههایی بردند، در آثار آنان، منابعی غیر اسلامی نیز به چشم میخورد. یکی از این منابع غیر اسلامی که صوفیان، در عرفان خود از آن تأثیر گرفتند، فلسفه یونان، خصوصاً فلسفه نوافلاطونی است که در افکار و آراء صوفیان نیز به چشم میخورد.
چیزی که نزد صوفیه از آن تعبیر به شطح میشود، در دیگر فرقهها و ادیان دیگر نیز وجود دارد. از این روی برخی شطح را عاملی فراگیر در ادیان الهی و غیر الهی دانستهاند و معتقدند برداشتهای اشتباه از آموزههای ادیان مختلف سبب شده تا برخی از پیروان ادیان، رو بهسوی شطح گویی بیاورند.
هر قسم از اقسام شطح که متعرض امور شرعی شود و با شرع مقدس مخالفت داشته باشد، مذموم بوده و ازاینجهت است که برخی از صوفیه مورد سرزنش فقها و علمای زمان خود قرارگرفتهاند تا حدی که نتیجه شطح گویی برخی از صوفیان، به انحراف و خروج از دین کشیده شده است.
وقتی بحث از نقد تصوف میشود، عدهای تمامقد جبهه میگیرند و معتقدند تصوف همان عرفان است و عرفان همان تصوف. درعینحال این عده معتقدند که برخی از بزرگان دین تاییداتی در مورد بزرگان صوفیه داشتهاند و برای آن نمونههایی ذکر میکنند. در این مجال توجه خوانندگان را به نکاتی در این زمینه جلب میکنیم.
یکی از عواملی که به نظر برخی بهعنوان عدم تقید صوفیه به شریعت از آن نامبردهاند "بیاطلاعی از احکام شرع" است. در بهترین حالت میتوان درباره عدم تقید بعضی از صوفیه به شرع اینگونه گفت: همانطوری که در میان دیگر اقشار مردم غیر از صوفیه افرادی هستند که اطلاع کامل از احکام شرع ندارند، در میان صوفیه نیز افرادی هستند که مبتلا به مراعات نکردن احکام شرع میشوند.
درگفتار روزمره "منحرف شدن" به معنی خروج از راه مورد قبول تعریف میشود. درواقع بسیاری از تعاریف جامعه شناسی درباره انحراف نیز پیرامون همین تعریف دور میزند. برخی عقیده دارند که منحرفین با نوعی نقص یا بیماری که رفتار آنان را تحت تأثیر قرار میدهد، متولد میشوند. برخی دیگر معتقد هستند که منحرفین به علت ناراحتیهای عاطفی گذشته، فاقد تعادل روانی هستند و این عدم تعادل موجد رفتار انحرافی آنها میشود.
خرقه قطبیت یا همان ردای سلطنت بر دراویش امری موروثی است که یدا بید باید به قطب بعدی برسد که عادتا فرزند قطب قبلی است. این ردا برازندهی هر کسی نیست و صاحب خرقه باید از امتیاز نسبی با قطب پیشین برخوراد باشد و الا اگر عالم دهر هم باشد هرگز به این منصب نتوان رسید!
اقطاب صوفیه همواره با سخنان متکبرانه در پی اثبات فضل و برتری خود بر دیگر انسانها بودهاند چنانچه تمام اعمال، عقاید، بلکه بقای دین مرید و حتی غیر مرید را منحصر در اجازه خود دانسته و معتقدند همه انسانها مکلفند به گشتن و یافتن قطب و تا قطب را نیافته و مرید نشدهاند همه کافرند و اینچنین است که غیر صوفیان را گمراه و کافر معرفی کردهاند.
"شطح" یکی از موضوعاتی است که در میان متصوفه و بعضاً اهل عرفان با تعابیر متفاوت یا حتی متعارض از آن یاد میشود. تفاوت دیدگاهها در مورد شطح تا جایی پیش میرود که گاهی گوینده آن کافر و مرتد خوانده شده و به همین دلیل مورد مذمت مخالفان شطح قرار میگیرد و گاهی موافقان، شطح را از انوار نورانی و وحیانی دانسته و گوینده آن را تا حدی که توان تصور بدانجا خطور کند در اوج مینشانند.
برخی از صوفیه در زمان قدیم از ازدواج کردن سر باز زده و تن به ازدواج نمیدادند و بدینوسیله از حلال الهی سر باز میزدند که نتیجه آن بیبندوباری و عدم تقید به مسائل شرعی در میان این گروه و رواج فساد اجتماعی بود و این در حالی است که پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (علیهم السلام) از رهبانیت نهی کردهاند.
در حالی صوفیه مدعیاند که سیر و سلوک آنها صحیحترین راه سلوک است که سخنان کفرآلود بزرگان آنها که از سر تکبر و غرور جاری شده، نشان از انحراف و بطلان در شیوه سیر و سلوک آنها دارد و درحالیکه سلوک آنها باید باعث کرنش و خضوع و خشوع و معرفت بیشتر آنها نسبت به خداوند متعال شود اما برعکس باعث طغیان و سرکشی آنها شده تا جایی که ادعای نبوت و الوهیت کردهاند.