مولوی

مولوی برای بیان نکات اخلاقی در مثنوی از بعضی روایات جعلی استفاده کرده است، یکی از این موارد، روایت «هرکس پایان ماه صفر را به من بشارت بدهد، بشارت من او را به بهشت بشارت میدهم» است؛ این روایت در هیچ کدام از منابع حدیثی شیعه و سنی نیامده و این روایت نشاندهنده اعتقاد او به مذهب اهلسنت است.

مولوی درحالی روایت مژده پایان ماه صفر را به شعر درآورده و آن را به پایان ماه صفر ربط داده که در حقیقت، این روایت از روی روایتی که پیامبر (ص) برای نشان دادن جایگاه ابوذر غفاری فرموده است، کپی برداری و پس از آن جعل شده است. اهل سنت این روایت را جعل کرده است، چراکه ابوذر از حامیان اصلی اهلبیت (ع) و اثبات چنین فضیلتی برای علمای اهل سنت گران تمام میشده است.

مولوی معتقد است که مردان الهی با کشته شدن رو به دیدار خدا میروند، پس این جای شادی دارد، نه جای گریه. لذا روز عاشورا را روز شادی میداند نه روز حزن و عزا. علامه جعفری این دیدگاه را نکوهش کرده و معتقد است که با این دیدگاه پس قاتلین حضرت هم باید خدمت بزرگی به حضرت کرده باشند. این دیدگاه دقیقاً خلاف دیدگاه اهل بیت (ع) است، کما اینکه عاشورا را روز شادی دشمنان اهل بیت (ع) میداند.

مولوی ازجمله صوفیانی است که همانند هم مسلکان خود در مکتب تصوف، نگاه نقادانهای به عزاداری و گریه بر امام حسین (علیه السلام) دارد. علامه جعفری این اشعار مولوی را به نقد کشیده و معتقد است که واقعه به این عظیمی، نباید با نگاه عاطفی و احساسی مورد تحقیر قرار گیرد. وی معتقد است که مولوی دو موضوع فرد و اجتماع را، در این داستان به هم مخلوط نموده و به نتیجه نادرستی رسیده است.

در یکی از مقالات، اشعاری از مولوی منتشر شد که واکنشهای مختلفی را به همراه داشت. برداشت برخی از این شعر این بود که مولوی مقام حضرت موسی (علیه السلام) را برای حضرت علی (علیه السلام) در مقابل خضر قائل شده است. برخی هم برداشتشان این بود که مولوی از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حال نصیحت حضرت هستند و منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از پیر عاقل خودشان هستند.

درحالی موافقین سماع سعی کردن رقص سماع را نزد متشرعین توجیه کرده و آن را امری مقدس و عرفانی جلوه دهند که بزرگانی همچون احمد جام و جامی سماع را عملی لغو و بیهوده دانستند. همچنین بزرگانی همچون جنید بغدادی و ابن عربی که بسیاری از نظریات و اصول تصوف را طرحریزی کردند، سماع را عملی شیطانی و نشأت گرفته از هوی و هوس میدانند.

شیعه باشیم، اما نه به ادعا بلکه به عمل! برخی افراد از جمله دراویشی که مدعی تشیع هستند، خود را محبت آل الله (علیهم السلام) دانسته و بر این باورند که به صرف ابراز محبت، کار تمام است! در حالیکه انبوهی از روایات معصومین (علیهم السلام) بیان میدارد که ادعای همراهی و ابراز علاقه برای نجات و هدایت لازم است، اما کافی نیست!

یکی از ناشیانهترین توجیه و تحریف صوفیان در شعر مولوی درباره حضور امام حسین (علیه السلام) در کربلاست، که آیت الله کرمانشاهی به این مطلب اشاره میکند. برخی از صوفیه معتقدند که منظور مولوی از حسین در این شعر حصین بن نمیر است که در مقابل امام حسین (علیه السلام) جنگید. درحالیکه واژه حسین با "سین" و حصین بن نمیر با "صاد" است.

نام افرادی همچون شمس و مولوی هیچگاه نمیتواند معرف عرفان ناب و یا حقانیت تصوف باشد. زیرا یکی همچون شمس، قرآن را زیان بار خوانده و دیگری مثل مولوی ولایت را منحصر در اهل بیت (علیهم السلام) نمیداند و معتقد است که ولی میتواند از نسل عمر نیز باشد.

مولوی در اشعار خود خلیفه دوم را معلم علوم و معارف معرفی کرده ولی در همین اشعار امام علی(علیهالسلام) را تنها پهلوانی معرفی میکند که نیازمند راهنمایی بزرگان است و در جایی دیگر نیز از قاتل حضرت یعنی ابنملجم که شقیترین انسانها است دفاع کرده و او را آلت حق میداند و معتقد است که حتی او را نباید ملامت کرد.

با توجه به نوشتههای محیالدین ابن عربی به خوبی قابللمس است که این عالم صوفی همتای معاصر خود یعنی مولوی بلخی و امثال او را در حال سماع انسانهایی بیدین و بیعقل میبیند که مستحق تسلیت فرشتگان هستند و همچنین به اینگونه افراد لقب بیحیا در مقابل خداوند میدهد که در قبضه و تصرف شیطان هستند و در آخر مولوی و امثال او را دروغگو معرفی میکند...