تشکیلات صوفیه

یکی از نکاتی که در بررسی تصوف و صوفیگری توجه هر محققی را به خود جلب میکند، تعدد فرق صوفیه است. برای یک صوفیپژوه این سؤال مطرح میشود که چرا در طریقتی که ادعای کمالات معنوی و وصول بهحق مطرح است، وجود سلاسل متفاوت و متناوب بهوفور به چشم میخورد؟ اگر حقیقت واحد است، که حقیقتاً اینگونه است؛ پس دلیل سلایق مختلف و اکثراً متضاد در این طریقت چیست؟

باور عمیق عوام تصوف به سخنان و ادعاهای سران صوفیه، راه را برای فعالیت و جولان هر چه بیشتر ایشان هموار ساخته و همین باور غلط، سبب شده تا اقطاب و مشایخ، سخن از منافع خود بگویند و دراویش بیآنکه از صحتوسقم آن مطلع و آگاه باشند و یا سند و مدرکی راجع به آن مطالبه کنند، به آسانی از گوینده میپذیرند؛ که ساخت سلسله و تشکیلات از آن موارد است.

در حالی که کتب متقدم صوفیه طریقههای صوفیه را بر اساس عقاید آنها معرفی کرده و از آنها نام بردهاند، معصومعلیشاه شیرازی در کتاب طرائق الحقائق به دنبال تطهیر صوفیان برآمده، لذا صوفیه را منسوب به موسسین فرقههای صوفیه معرفی کرده است تا انگشت اتهام عقاید انحرافی از ایشان برداشته شود.

سوالی که باید صوفیه به آن پاسخ دهند این است که هدف از تشکیل سلاسل گوناگون چیست و چرا هر فردی از مشایخ صوفیه بنا بر دیدگاه خود روشی جدید را برای رسیدن به معرفت ذات خداوند اتخاذ کرده است؟ آیا روش جدید حکایت از نقصان در طریقتهای قبلی نیست و اگر مسیر سلسلهای از تصوف به خدا و معرفت او میرسد چه لزومی دارد که مسلک تازهای تأسیس گردد؟

فرقه مولویه یکی از فرقههای ملامتی است که تأسیس آن را به فرزند مولوی جلال الدین رومی منسوب میکنند. مولویه و بکتاشیه از مهمترین انشعابات ملامتی است که در قرن هفتم هجری قمری و بعد از وفات مولوی و تحت تأثیر تفکرات او تأسیس شد. سلسله مشایخ آن را به نجم الدین کبری میرسانند و باید دانست که این فرق نفوذ سیاسی بسیار گستردهای در شامات داشته است و هم اکنون نیز در برخی از کشورهای جهان طرفدارانی دارد.

به گمان برخی ملامتیه یکی از گروههای صوفیه است. اما باید توجه داشت که طریقه ملامتیه بیشتر مبتنی بر مجموعهای از آداب و رسوم عملی است و از این نکته نیز نباید غافل بود که تمامی صوفیه در یک سری از اصول عام و نظری چون اصل وحدت وجود و اینکه غایت سیر و سلوک فنای فی الله است، مشترکند. در غیر این صورت نمیتوان ملامتیه را یکی از فرقههای صوفیه به شمار آورد.

با وجود اینکه برخی ملامتیه را جزو فرقههای صوفیه میدانند، ولی برخی دیگر ملامتیه را تفکری صرف میدانند که میتواند در میان فرقههای مختلف از جمله صوفیه رسوخ کند نه اینکه جزو یکی از فرقههای صوفی به شمار آید. به همین دلیل برای صوفیه و ملامتیه تفاوتهایی ذکر شده است که برخی از آنها را بیان میکنیم.

ملامتیه یکی از فرقههایی است که آن را به صوفیه منسوب میکنند. در اینکه حقیقت این فرقه چیست تعاریف متعددی از سوی صاحبنظران مطرح شده است. برخی ارتباط نامگذاری آن را با آیات قرآن میدانند و برخی دیگر علت نامگذاری ایشان را وابسته به طریقه عملکرد این فرقه میدانند. دراین نوشته کوتاه سعی شده است تا با تعاریف مختلف از ملامتیه آشنایی پیدا کنیم.

یکی از اعتقادات صوفیه در مسئله قطب، پیروی محض مریدان از وی است که حتی شیوخ و مجازین قطب در هر زمان، ناچار به اطاعت از او میباشند و حق دخالت با اوامر قطب و حتی مخالفت با او در انتخاب جانشین را هم ندارند، در صوفیه نعمتاللهیه، بعضی از متصوفه ازجمله معصوم علیشاه برخلاف قطب زمان، مستقلا و با اختیار، جانشینی برای خود انتخاب کرده، که این عمل در اصل سلسله خدشه وارد میکند.

یکی از مسائل اساسی در بین صوفیان، صحت و اصالت سلسله در بین آنان است که بزرگان و اقطاب صوفیه، ریاست و قطبیت را بدون داشتن اجازهنامه از قطب قبل صحیح ندانسته و ادعای چنین قطبی را مردود میدانند. میرزا حسن اصفهانی ملقب به صفیعلیشاه، یکی از این صوفیانی بود که بدون داشتن اجازه، مدعی قطبیت در بین صوفیان شد.

فرقههای مختلف صوفیه نعمتاللهیه خصوصا گنابادیه، برای اثبات حجیت و حقانیت سلسله خود، اجازه و دستور قطب برای نفر بعدی را لازم دانسته و دلیل شیعه بودن خود را هم، وصل این سلسله به امام معصوم میدانند. اما طبق آنچه در آثار صوفیان و کتب تاریخی آمده، به ریاست رسیدن بعضی از این اقطاب، جعلی و بدون اجازه قطب قبلی بوده است.

یکی از موضوعات مهم از دیدگاه صوفیه رساندن نسبت طریقت خود به امام معصوم (ع) میباشد، لذا، برای تحقق این امر سعی فراوانی کردهاند تا بتوانند سلسلهای را به هم پیوسته و منسجم تشکیل دهند، از سوی دیگر انتساب برخی از فرقههای صوفیه همانند اویسیه به معصومین (ع) بطور ناقص و با تحرف تاریخ صورت گرفته است.

با توجه به آنکه مساله "اتصال سلسله الاولیاء" در اکثر فرقههای صوفیه از اهمیت ویژهای برخوردار است و در قوانین صوفیه آمده است که تا قطب و انسان کاملی در روی زمین وجود دارد، شخص دیگری نمیتواند به مقام قطبیت برسد، ولی برخی فرقههای صوفیه این اصل را مد نظر قرار نداده و با وجود حیات قطب قبلی، سلسله از طریق قطب بعدی ادامه یافته است. از میان فرقههایی که این اصل را زیرپا گذاشتهاند، سلسله اویسیه و نعمتاللهیه است.

هرچند که بزرگان تصوف تاکنون نتوانستهاند تعریف جامع و مانع و متفق علیه برای تصوف ارائه دهند و هر کس از ظن خویش تعریفی برای تصوف ارائه کرده است، با این وجود تعاریف مختلفی از ابعاد گوناگون برای تصوف شده است و علاوه بر آن هر فرقه به فراخور بعدی از ابعاد خاص همان فرقه، تعریفی قابل تمجید برای مسلک خود ارائه کرده است. یکی از نویسندگان فرقه اویسیه نیز تعریفی از طریقه خود ارائه کرده است که آنرا بیان میکنیم.