اسناد

ابنحزم میگوید: «عده زیادی از مردم از علما (حدیث رضاع کبیر را) نقل کردهاند و این مقدار در نقل برای صحت یک روایت کافی است؛ موافقین و مخالفین این حکم در صحت روایت آن اختلافی ندارند، پس جایی برای اعتراض باقی نمیماند مگر اینکه کسی بگوید: این مورد استثنائی برای سالم است، همانطوری که بعضی از همسران

بخاری روایت کرده است: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در روز خیبر فرمود: فردا پرچم اسلام را به شخصی خواهم سپرد که خیبر به دست او فتح میشود. او خدا و رسول را دوست میدارد، و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. مسلمانان آن شب در این اندیشه بودند که پرچمدار اسلام چه کسی خواهد بود؟

تفتازانی در فضایل امیرالمؤمنین مینویسد: «علی (علیهالسّلام) به دلیل فراوانی پیکارهایش در راه خدا و دستاوردهای ارزشمندش در جنگها که نیازی به گفتن ندارد شجاعترین مسلمان است و به همین جهت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درباره وی فرمود: «جوانمردی نیست جز علی (علیهالسّلام) و شمشیری نیست مگر ذوالفقار»

مسلم نیشابوری مینویسد: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در روز خيبر فرمودند: پرچم اسلام را در اختيار مردی قرار میدهم كه خدا و رسول را دوست میدارد و خداوند خيبر را به دست او فتح میكند.

عمر بن میمون میگوید: «با ابن عباس نشسته بودم، افرادی که در نه گروه بودند، نزد او آمده و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا ما را با ابنعباس تنها گذارید. این ماجرا زمانی بود که ابنعباس بینا بود. ابن عباس گفت: من با شما میآیم و آنگاه به گوشهای رفتند و با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند.

یکی از مفتیان وهابی گفته هیچکدام از امامان شیعه در کارهایشان موفق نبودهاند. شیعیان، یکی از امامانشان را معرفی کنند که در یک کار، در زمان حیاتشان موفق به انجام آن شده باشند!

ابن تیمیه مینویسد: «بسیاری از صحابه و تابعین بغض علی بن أبیطالب را داشتند و به او ناسزا میگفتند و با ایشان به قتال پرداختند.»
منهاج السنه، ابن تیمیه، ج7، ص138.

قرطبی از قول امیرالمؤمنین مینویسد: «به خدا قسم! اگر ترس از تفرقه و هراس از بازگشت کفر آنان و ترس از بین رفتن دین اسلام را نداشتم، حتماً حکومت غاصبان را تغییر میدادم و با آنان میجنگیدم. ولی به آن دلایل صبر کردم.»
الاستيعاب، قرطبی، ج3، ص25.

شوکانی مینویسد: «معنای استخلاف در زمین به این معنا است که ما آنان را حاکمان زمین قرار خواهیم داد تا همان گونه که پادشاهان و سلاطین در آنچه حکومتشان بود تصرف میکردند آنان نیز تصرف کنند و کسانی که استخلاف را مخصوص به خلفای چهارگانه یا به مهاجران دانستهاند و مقصود از زمین را هم در آیه، زمین مکه د

ابن أبی الحديد مینويسد: «اهل تحقيق از آشنايان به سيره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میگويند: حضرت علی (عليهالسلام) و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم، آنچه از وحی میرسيد مینوشتند و حنظله بن ربيع تيمی و معاوية بن ابوسفیان، نامههای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را به سران كشورها و قبایل و آنچه را

ابن حجر عسقلانی مینویسد: «مدائنی میگويد: زيد بن ثابت، وحی را مینوشت و معاويه نامههای پيامبر را برای عربها مینوشت.»
الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج6، ص113.

ذهبی مینویسد: «زيد بن ثابت كاتب وحی بود و معاويه، نامههای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را به عربها مینوشت.»
سير أعلام النبلاء، ذهبی، ج3، ص123.
مقاله: «آیا معاویه بن ابی سفیان کاتب وحی بود»

قرطبی ذیل آیه 55 سوره نور مینویسد: «مقداد بن اسود از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نقل کرده که حضرت فرمودند: هیچ خانهای در زمین باقی نماند، مگر اینکه اسلام وارد آن خانه شده و با رغبت آن را پذیرا شوند و یا با ذلت مطیع آن میشوند.»
الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج12، ص299 و 300.

مسعودی مینویسد: «آنگاه مردم متوجّه منزل امام علی (علیهالسلام) شده و بر آن بزرگوار هجوم بردند. درب خانه او را سوزانیدند. آن برگزیده خدا را بدون رضایتش از منزل خارج کردند. فاطمه زهرا را بهوسیله لنگه درب طوری فشردند که محسن خود را سقط کرد.