مباحث تاریخی
تاریخ بعد از رحلت پیامبر پر است از فتنهها و آزمایشهای سخت که بسیاری مسلمانان از پس آن برنیامدند. یکی از روشهای تشخیص حق از باطل به تصریح پیامبر(ص)، علی(ع) است. این معیار را ایشان در روایت معروفی بیان فرمودند و میتوانست در بسیاری از حوادث بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان دهنده صراط مستقیم باشد.
اگر امیرمؤمنان بلافاصله پس از پیامبر اکرم به خلافت میرسید و خط سیری که آن حضرت ترسیم فرموده و بارها در مناسبتهای مختلف بر آن تاکید ورزیده بود را رها نمیکردند، علاوه بر فواید بیشمار دنیوی و مادّی، موجبات سعادت اخروی آنان نیز فراهم میگردید. چنانکه از سوی خود عمر بن خطّاب نیز بارها مورد اعتراف قرار گرفته است که علی (علیه السلام) لایقترین شخص برای جانشینی پیامبر است.
در منقبت حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)، در سخنان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از شیعه و سنی وارد شده است که فرمودند: ای فاطمه جان، خدا با غضب تو غضبناک میشود و با رضای تو راضی و خشنود میشود، که این روایت شریف در کتب شیعه و اهل سنت به تواتر آمده است لذا این موضوع از اعتقادات تمام مسلمین است که نسبت به ایشان چگونه رفتار شود...
به اقرار اهلسنت در صورتی که امیرمؤمنان بدون وقفه پس از پیامبر به خلافت میرسید، جامعه انسانی سرانجامش به بهشت و سعادت ابدی میانجامید. از باب نمونه ابونعیم اصفهانی گوید: «به پیامبر عرض کردند: آیا علی را به جانشینی برنمیگزینی؟ حضرت فرمود: اگر علی را به سرپرستی بپذیرید او را هدایت شده و هدایت کننده به راه راست خواهید یافت.»
پیامبر اکرم (ص) در آخرین روزهای حیات خود، لشگری را به فرماندهی اسامة بن زید برای جنگ با رومیان تشکیل دادند که افراد سرشناسی چون ابوبکر و عمر، ابوعبیدۀ جراح، سعد بن ابی وقاص، اسید بن حضیر و بشیر بن سعد نیز در آن حضور داشتند. جالب اینجاست که اینان همان کسانی هستند که از سپاه خارج شدند و نقش اول را در ماجرای سقیفه اجرا نمودند!
یکی از دلایلی که بر خلافت ابوبکر اقامه شده آیات پایانی سوره «لیل» میباشد. اما به راستی اگر این آیه در شأن ابوبکر نازل گردیده، چرا در سقیفه که شدیدترین نزاعها و درگیریها بین مهاجر و انصار بر سر خلافت پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفت و هر دو گروه به شدّت نیازمند احتجاج به دلایلی در شایستگی خود بودند؛ هیچکس به این آیات استناد نکرد؟
در تایید مخالفتهایی که پس از جریان غدیر رخ داد، قضیهای که میتوانست دورنمایی از معرفی امیرمؤمنان باشد، مخالفتهایی بود که خلفا قبل از غدیر نیز انجام داده بودند. یکی دستور به قتل ذوالثدیه و مخالفت ابوبکر و عمر؛ دیگری اعتراض عمر به پیامبر در صلح حدیبیه؛ سومی شک عمر در نبوت پیامبر؛ و ممانعت عمر از پیامبر برای نماز میّت.
حَسکانی اگرچه سنی مذهب بود، ولی قلبش برای دین و اسلام میتپید، وقتی شنید در مجلس پرشکوهی به مقام علی (علیهالسلام) جسارت شده است و جز یک نفر از علمای حاضر در آن مجلس، دیگر علماء به دفاع از علی (علیهالسلام) برنخاستهاند از صمیم قلب اندوهناک شد و کتاب شواهد التنزیل را در فضیلت امام علی (علیهالسلام) به رشته تحریر درآورد.
کسانیکه امامت و ولایت امیرمؤمنان در غدیر خم را نپذیرفتهاند از یکسو معتقدند موضوع امامت، خلافت و جانشینی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است که به عهده مردم و شورا واگذار گردیده و آن حضرت امّت خویش را بدون تعیین جانشین، به حال خود رها نموده و از سوی دیگر، میگویند: پیامبر وصی و جانشین خود را معرفی کرده است!
در دوران معاویه موضوع سبّ امیرمؤمنان به قدری زیاد بود که تحریف کنندگان تاریخ برای سرپوش گذاردن بخشی از فضاحت معاویه در این موضوع، از تصریح نام معاویه خودداری کردند تا قدری از فضاحت کار وی کاسته شود، به همین رو بسیاری از روایات سبّ را به نام بنیامیه آوردند؛ امّا غافل از اینکه سلسله جنبان این حرکت کسی جز معاویه نبود.
در دوران بنی امیه، نه تنها امیرمؤمنان را در منبرها و خطبهها لعن میکردند؛ بلکه حتی اگر کسی از این کار امتناع میکرد و به آن حضرت ناسزا نمیگفت، او را مورد اذیت و آزار قرار میدادند؛ مظلومیت امیرمؤمنان تا بدانجا رسید که راویان حدیث، همچون ابان بن عیاش به خاطر حفظ جان خود روایات دروغ بر علیه آن حضرت نقل میکردند.
اهل سنت استدلال کردهاند که خداوند متعال، ابوبکر را «صاحب؛ همنشین» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده و این دلالت بر نهایت برتری ابوبکر میکند. که در پاسخ میگوییم: تعبیر «صاحب» در آیه شریفه به معنای «همنشین» به کار رفته و «همنشین» معنای فراگیری دارد چنانکه خداوند، در سوره یوسف، آیه 39، یک بت پرست را نیز همنشین یوسف پیامبر مینامد.
بر خلاف تبلیغات گسترده اهل سنت بر وجود وحدت بین مذاهب اربعه، میبینیم که مذاهب اهل سنت در خصوص پذیرش مذاهب اربعه متفق نشدند بلکه برعکس عدهای نسبت به مذهب خود تعصب ورزیده و مذاهب دیگر را تخطئه و تکفیر کردند و این امری است که به وفور در منابع تاریخی مشاهده میشود که تفرقه بین مذاهب به قتل و کشتار و ویرانگری انجامید.
از جمله روایاتی که به عنوان ادلّه خلافت ابوبکر به آن استناد شده، روایتی است که در آن رجوع به ابوبکر در زمان فقدان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است؛ که در پاسخ آنان میگوییم علاوه بر اشکال سندی، بر فرض که چنین روایتی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) صادر شده باشد؛ خبری است از پیامبر اکرم نسبت به آینده نه تایید ابوبکر.