د). تصرفهاى حضرت مسيح(عليه السلام)

قرآن مجيد بعضى از كارهاى فوق العاده را به حضرت «مسيح» نسبت مى دهد و مى رساند كه همه اين كارها از نيروى باطنى و اراده خلاق او سرچشمه مى گرفت، چنان كه مى فرمايد:
(أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونَ طيراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَص وَأُحْي المَوْتى بِإِذْنِ اللّه) .(1)
«من براى شما از گل، شكل مرغى مى سازم و در آن مى دمم كه به اذن خدا پرنده مى شود، كور مادر زاد و مبتلايان به بيمارى پيسى را شفا مى دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم».

در اين آيات حضرت مسيح، امور زير را به خود نسبت مى دهد:
1. ساختن پرنده اى از گل.
2. دميدن در پرنده و زنده كردن آن.
3. شفاى كور مادرزاد.
4. درمان بيمارى پيسى.
5. زنده كردن مردگان.

حضرت مسيح (عليه السلام)خود را فاعل اين امور مى داند، نه اينكه از خدا درخواست كند و او انجام دهد . زيرا مى گويد: «اين كارها را من به اذن خدا انجام مى دهم» براستى، اذن خدا در اين موارد چيست؟ آيا اذن در اين موارد يك اجازه لفظى است؟مسلّماً نه، بلكه مقصود از آن اذن باطنى است. به اين معنا كه، خدا به بنده خود آنچنان و نيرويى مى بخشد كه وى به انجام اين امور توانا مى گردد.

گواه بر اين تفسير، اين است كه بشر نه تنها در امور غير عادى، بلكه در امورد عادى نيز به «اذن خدا» نيازمند است و هيچ كارى بدون اذن او صورت نمى پذيرد. اذن الهى در تمام موارد، همان لبريز كردن فاعل از قدرت و رحمت خويش است، و ـ لذا ـ در آيه مورد بحث، حضرت مسيح تحقق امور ياد شده را به خود نسبت مى دهد، و آيه ديگر نيز كه خداوند نيز صريحاً امور مزبور را به او نسبت داده، مؤيّد اين امر است:
(وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطَّيْرِ كَهَيْئَةِ الطّين بِإِذْني فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُون طَيراً بِإِذْني وَتُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْني وَإِذْ تَخْرُجُ الْمَوتى بِإِذْني).(2)
«هنگامى كه از گل صورت پرنده اى را به اذن من ساختى در آن دميدى، و به اذن من پرنده شد و كور مادزاد و پيسى را به اذن من شفا دادى، و مردگان را زنده كردى».

در جمله هاى اين آيه دقت بيشترى كنيم تا روشن شود كه از نظر قرآن، فاعل و انجام دهنده اين امور كيست؟ خداوند نمى گويد:«من آن مرغ را آفريدم» ، «من آن فرد نابينا را شفا دادم»، «من آن مرده را زنده كردم» بلكه مى گويد:
«تو آفريدى»:(إِذْ تَخْلُقُ) .
«تو «بهبودى بخشيدى»:(وتُبِرئُ):
«تو زنده كردى»:(إِذْ تَخْرُجُ الْمَوتى) .

چه صراحتى بالاتر از اين؟

ولى براى اينكه روشن شود كه هيچ بشرى در ايجاد وابداع اشياء، استقلال ندارد، قرآن براى كوبيدن افكار غير صحيحِ دوگانه پرستان ـ كه تصور مى كنند بشر در آفرينش خود به خدا نياز دارد، ولى در افعال و كارهاى خود كاملاً مستقل و از خدا بى نياز است.ـ در همه اين موارد كارهاى حضرت مسيح را مقيد به اذن الهى كرده و موضوع توحيد در افعال را كه از مراتب توحيد است رعايت نموده است.

ما در موضوع تصرفهاى تكوينى پيامبران كه همگى به اذن الهى صورت مى گيرد به همين مقدار اكتفا مىورزيم و آنچه گفتيم نمونه اى از تصرفهاى فراوان انبيا و اوليا است كه در قرآن و احاديث اسلامى و نهج البلاغه وارد شده است.

در پايان يادآور مى شويم كه برخى از نويسندگان تصور كرده اند كه اعتقاد به توانايى پيامبران و اولياى الهى بر تصرف در جهان آفرينش، نوعى شرك مى باشد. غافل از اينكه تسلط انسان بر تصرف در جهان آفرينش، دو صورت انجام مى گيرد:
1. خود انسان، مالك اين سلطه و قدرت باشد و به اصطلاح، توانايى از درون او بجوشد.
2. قدرت و توانايى او از قدرت الهى سرچشمه گرفته و خداوند روى مصالحى، فرد را به چنين كارهايى توانا مى سازد.

مسلماً صورت اوّل باطل و يك نوع شرك است. تسلط انسان ـ چه بر امور ظاهرى و چه بر امور غيبى ـ هرگاه خود جوش باشد، و فاعل در فعل خود مستقل و بى نياز از خدا شمرده شود ، خود شرك بوده و مايه الحاد است.در حالى كه صورت دوم عين توحيد و برگرفته از قدرت خداوندست.

با توجه به مقامات و مواهب الهى كه خدا به اولياء خود، لطف فرموده است نبايد در صحت كراماتى كه از آنها در حال حيات و يا پس از درگذشت آنان، ديده و يا شنيده مى شود، شك و ترديد كرد، زيرا مثلاً كرامت حضرت مسيح (عليه السلام)مربوط به زندگى مادى او در اين جهان نيست، بلكه معلول قرب معنوى او است و تقرب او به درگاه الهى پيوسته محفوظ مى باشد، خواه در جهان مادى زندگى كند و خواه در جهان برزخ.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . آل عمران/49.
2 . مائده/110.