تشکیلات و رهبری

بر خلاف شعار تساوی زن و مردی که در بهائیت سر داده میشود، بهائیان از حضور در بالاترین ارکان رهبری این فرقه، از جمله مقام ولایت امری محروم هستند. اما ممکن است بهائیان در توجیه گویند که با عقیم بودن شوقی افندی پیشگویی رهبرانشان در مورد ولایت امری به تاریخ پیوست؛ حال آنکه این توجیه، الهی بودن پیشوایان بهائی را زیر سؤال میبرد.

بهائیتی که با هدف مقابله با مرجعیت شیعی و تقلید شیعیان از مراجع عظام، حکم به ممنوعیت تقلید داد، نسخهای بدتر از آن را برای پیروانش پیچید. چرا که اطاعت بیچون و چرا و در تمامی امور از تشکیلات بهائیت، آن هم افرادی که هیچ مزیتی بر دیگران ندارند، جز آنکه در انتخاباتی غیرشفاف رأی آوردهاند، نوعی تقلید مذموم و کورکورانه و باطل محسوب میشود.

بهائیان در حالی داعیهی ایجاد عالم انسانی واحد داشتند که و به انشعابات در اسلام خرده میگرفتند که خود به یازده فرقه: 1. بهائیان موحد 2. بهائیان آزاد 3. عصاره (جوهری) آیین بهائی 4. بهائیان اصلاح طلب 5. جامعهی تاریخ جدید 6. بهائیان تحت قیادت میثاق 7. قلب آیین بهائی 8. بهائیان اُرتدکس 9. جامعهی تربیت بهائی 10. پیروان پیران خمسه 11. پیروان بیت العدل منشعب شدند.

بهائیان بیت العدلی که خود را بهائیان راستین میدانند، به حکم روحیه ماکسول، ناقض تدابیر انتصابی ولیامر خود هستند. چرا که در واقع روحیه ماکسول با یک شبه کودتا، نظام رهبری سازمان یافته شده توسط شوقی افندی را از بین برد و میسن ریمی که ریاست جنین بیت العدل را از سوی ولیامر بهائیت و همچنین ادعای جانشینی او را داشت طرد نمود.

سردرگمی و تناقضهایی که بهائیان آگاه و با وجدان پس از مرگ عبدالبهاء با آن مواجه شدند (که اصل مشروعیت بهائیت را برایشان مردود کرد) به قدری بود که به اذعان عبدالحسین آیتی (از مبلّغان پیشین بهائیت)، افراد آگاه و با بصیرت، دلیلی برای بقای بر بهائیت نیافتند و پیروان بهائیت از این پس، یا افراد متعصب و یا جاهل از همهجا بیخبر بودند.

با توجه به اظهارات جناب صبحی، شوقی افندی (اولین و آخرین ولیامر بهائیت) نمیتوانست جانشین موعود عبدالبهاء باشد؛ چرا که صرفنظر از فساد شوقی، جانشینی او بر خلاف خواست بهاء و حتی عبدالبهاء بود. از طرفی جانشینی او نشانی قطعی بر غیرالهی بودن اساس فرقهی بهائیت بود.

حرص قدرتطلبی میان برادرانی که حسینعلیبهاء آنان را خلیفهی الهی برشمرد بود، جدایی انداخت و این دو برادر نیز به تبع پدر خود، در راه رسیدن به قدرت حتی از جنگ درون خانوادگی نیز پا پس نکشیدند و ضمن زیرپا گذاشتن وصیت پدر که آنان را از جدال بر سر جانشینی نهی کرده بود، به همگان ریشهی غیرالهی و واقعیت پوچ شعارهای صلح و دوستی بهائیت را نشان دادند.

عبدالبهاء نظام رهبری بهائیت را بر دو رکن مقام ولایت امر و نهاد بیت العدل استوار دانست. در این میان، نهاد بیت العدل که با عقیم ماندن شوقی افندی، یگانهی نظام رهبری بهائیت گشت، از طرفی تمام قدرت و مسئولیتهای او را به نفع خود مصادره کرد و از طرفی ادعای عصمت و فقدان دست نظارتی بر آن موجب شد تا بدون هیچ بازدارندهای یکه تاز میدان گردد.

پیشوایان بهائی در حالی دریافت فیض الهی را تنها از طریق بعثت پیامبران و تجدید ادیان ممکن میدانند که با ادعای خاتمیت خود، عملاً راه فیض ادعاییشان را مسدود کردهاند. اما ممکن است بهائیان اعضای انتخابی نهاد بیت العدل را جایگزین دریافت فیض معرفی کنند که در پاسخ میگوییم این نهاد حتی بر مبنای بهائیت نیز مشروعیت ندارد.

بر خلاف ادعای علم الهی پیشوایان بهائی، حکم عبدالبهاء در خصوص تعیین جانشینهای ولیامر در بهائیت اشتباه از کار در آمد. بهائیان در جواب آن را تقدیر الهی و بَداء برمیشمارند. این در حالیست که بداء در مورد پیشبینی آینده استفاده میشود نه حکم؛ بعلاوه این توجیه، در حکم تأویلی خواهد بود که عبدالبهاء از آن نهی کرده است.

عبدالبهاء در سفر خود به غرب، از سکوت در برابر نقض حقوق بشر انتقاد کرده و در خطابهای، از برخورد گزینشی غرب با حقوق انسانها انتقاد کرده است. این در حالیست که نهاد رهبری بهائیت در زمان کنونی، بر خلاف این نطق پیشوای خود، برخورد گزینشی با مسئلهی حقوق بشر را در دستور کار خود قرار داده و گویا تنها بهائیان را انسان میداند!

مبلّغین بهائی بهترین منبع برای شناخت بهائیت را تنها مراجعه به آثار پیشوایان این فرقه که مورد تأیید نهاد رهبری بهائیت هستند، معرفی میکنند. اما لازم است بدانیم که بر خلاف این ادعا، منابع بهائی و آثارِ از فیلتر گذشتهی بهائیت، که دستخوش تحریف و تلخیص شدهاند، مأمنی برای شناخت حقایق و باورهای این فرقه نیستند.

شوقی افندی، سیستم رهبری و اداری بهائیت را ابداعی جدید و بینظیر خوانده است. اما جالب است بدانیم که بر خلاف این ادعا، عبدالبهاء صراحتاً به الگوگیری بهائیت در تشکیل بیت العدل، به عنوان بالاترین نهاد رهبری این فرقه، از کشورهای اروپایی اعتراف کرده است. با این حال، چگونه میتوان ادعای ابداع نظم نوین رهبری بهائی را مطرح نمود؟!

پیشوایان و نهاد رهبری بهائیت، برای مشروعیتبخشی و تداوم رهبری خود بر این فرقهی ضالّه، متوسل به تحریف وصیّت و یا نوع رهبری ترسیمی از جانب پیشوایان سابق خود شدهاند. اما به راستی اگر انتخاب این اشخاص و نوع جانشینیها در بهائیت، به انتخاب و خواست خدای تعالی بوده، پس چرا پیشوایان و نهاد رهبری بهائیت در عمل به آن خیانت کردهاند؟!