کورش و هخامنشیان

امروزه با کسانی مواجهیم که خود را نژاد برتر و پرچمدار فرهنگ و تمدن انسانی میدانند! اما به راحتی چشم خود را در مقابل حقایق میبندند. از جمله این حقایق آن است که کورش هخامنشی، بر کمتر از 2 درصدِ سطح زمین، حکومت میکرد. اما خود را شاهِ چهارگوشه جهان مینامید!

به گفته گزنفون، کورش پس از قربانی کردن حیوانات، رو به خدایان چنین گفت: «سپاسگزارم از اينكه به واسطه رودههاى قربانى، آيات آسمانى و فالها به من نموديد، كه چه بايد بكنم و از چه چيزها دوری جویم. مخصوصاً از اينكه هيچ گاه از يارى خودتان مرا محروم نکردید...».

هردوت (Herodotus) تاریخنگار بزرگ یونانی که همعصر هخامنشیان بود، مینویسد که کورش دوم (یا همان کورش کبیر) پیش از جنگ، تمام گله بز و همه گوسفندها و گاوهای پدر خود را گردآورد و در آنجا سر بُرید. سپس مهمانی بزرگی ترتیب داد و یاران خود را بر سر سفره نشاند.

هردوت (Herodotus) تاریخنگار بزرگ یونانی که همعصر هخامنشیان بود، مینویسد که پارسها برای خدایان قربانی میکنند. او میگوید که در میان پارسها رسم است که برای خدایان خود، از قبیل میترا (آلیلات) و ... همچنین برای ماه و خورشید و... قربانی میکنند.

نوجوان 13 سالهای که در خاک پاک ایران رشد میکند، در مکتب عاشورا تربیت میشود، و برای دفاع از هویت راستینِ یک امّت، با نارنجک خود را زیر تانک میاندازد، تکه تکه میشود ولی اجازه نمیدهد که دشمن به هویت او -هویت واقعی ایرانی اسلامی- تعرّض کند. هویت ایرانیان، جوانان و نوجوانانی مانند حسین فهمیده هستند که سر میدهند، ولی نمیگذارند شرفشان لکه دار شود. هویت ما ایرانیان این است...

اگر در تاریخ خوب بنگریم، در خواهیم یافت که اعراب نه تنها در پی نابودی نامِ کورش نبودند، بلکه با زور و زَر و تَزویر، در پی ترویج نام کورش بودند! اما ایرانیان حاضر به پذیرش چنین هویتی برای خود نبودند. برای نمونه میتوان به روایتی جعلی اشاره کرد که برخی از عربها به حذیفة (صحابی پیامبر) نسبت دادند که از پیامبر شنید که کورش انسان بزرگی بود و...! و البته ما هم از جهت سند و هم از جهت دلالت (محتوای حدیث) نشان دادیم که این روایت کاملاً جعلی است!

فرهیختگان ایرانی و حتی عامه مردم ایران، هیچگاه در طول تاریخ، از آریوبرزن، یاد و نامی خوش به ذهن نداشتند. چه اینکه ایرانیان در طول تاریخ، همواره داستان زندگانی بزرگان و پهلوانان نامدار را سینه به سینه به نسلهای بعدی منتقل کرده اند، اما در این سینهها جایی برای آریوبرزن وجود نداشت.

این روز، روز جشن و شادی یهودیان است! روزی که این قوم نفرینشده پس از سالها حقارت و ذلت -که حاصل رفتارهای زشت خودشان بود- از اسارت حکومت بابیلون آزاد شدند. شاید یهودیان حق داشته باشند این روز را به رقص و پایکوبی بگذارنند. اما... چرا این روز توسط عدهای با عنوان «روز جهانی کورش کبیر» قلمداد شده است؟! و چرا برخی از ایرانیان این روز را جشن میگیرند؟

داريوش شاه گويد: مردی مادی به نام فرورتيش برخاست. چنين به مردم گفت که من از نسل هوخشتر هستم. پس، مادها نسبت به من نافرمان شدند به فرورتيش گرويدند، او در ماد شاه شد. داريوش شاه گويد: سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. چنان به آنها گفتم: آن مادها را که خود را از آن من نمیخوانند بزنيد... اهورا مزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من، نافرمانان را بسيار بزد...

داریوش شاه گوید: من با سپاه به سوی سَکائیه رهسپار شدم... پس از آن من سکاها را بسیار زدم و سردار دیگری از آنان را گرفتم. او دست بسته به نزد من آورده شد و او را کشتم. آنگاه چنانچه میل من بود سردار دیگری برایشان برگزیدم. پس از آن، کشور از آن من شد. داریوش شاه گوید: آن سکاها بیوفا بودند و اهورامزدا از سوی آنها پرستش نمیشد. به خواست اهورامزدا هرطور میل من بود، همانطور با آنها کردم.

داریوش شاه گوید: پارت و هيركان نسبت به من نافرمان شدند. خود را از آنِ فرَوَرتیش (Phraortes) خواندند. ویشتاسپ پدر من، در پارت بود، مردم او را رها کردند [و] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد. در شهر ویشپازاتیش (Višpauzatiš) در سرزمين پارت، آنجا با پارتیها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار زَد (تار و مار كرد).

برخی مدعی هستند که کورش بختیاری بود! اما این ادعا، سخنی بیربط و حقیقتاً ادعایی نادرست است. مردم بختيارى عموماً تركيبى از دو قوم باستانى عيلامى و گوتى هستند. در اكثر مناطق بختيارى نشين ايران، آثار مربوط به عيلاميان مشاهده مىشود. از ديگر سوى، يافتههاى علمى گوياى اين است كه مردم زاگرس نشين به طور كلى شباهت بسيارى به قوم باستانى گوتى دارند. قابل توجه اينكه گوتیها و عيلاميان از اقوام آريايى نبودند.

پس از اينكه پارسها، سرزمين ماد را فتح كردند، همه توجه خود را بر شهرهای سرزمين بابيلون متمركز كردند. نبونئيد (شاه بابيلون)، در حاليكه (پسرش:) بلشصّر محافظ بابيلون بود، سربازان و فرماندهان ارتش خود را مستقر كرد. درآن هنگام، كورش به سربازان ارتش اكّدی (بابيلونی) در شهر اوپيس در كرانه رود دجله حمله كرد، پس اهالی آن منطقه قيام كردند، ارتش پارسی نيز مردم معترض را قتل عام كرد.

در سال 539 (پيش از ميلاد)، اوپيس بخشی از يك جنگ وحشتناك و خونين، بين كورش دوم (كورش كبير) و نبونئيد (پادشاه بابيلون) بود. كورش شهر اوپيس را غارت كرد و مردم آن را قتل عام نمود. البته اين ديدگاه، سخنی تازه نيست! بلكه ديگر مورخين، پژوهشگران و متخصصين تاريخ ايران و بين النهرين نيز بر همين عقيده اند كه كورش به راستی مرتكب چنين رفتاری شد.