اعتراف به ولایت اهل بیت (علیهم السلام)

  • 1395/04/29 - 14:37
روایتی وارد شده که در مورد داستانی از پایین کشیدن عمر از منبر، توسط امام حسین (علیه السلام) می‌باشد و سخنانی که در میان آن‌ها رد و بدل شده است. با توجه به این روایت و ذکر سخنان عمر، می‌توان فهمید که عمر معترف به امر ولایت اهل بیت (علیهم السلام) می‌باشد و همین‌طور برخی از بزرگان اهل سنت هم، سند این روایت را تایید کرده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ روایتی داستان‌وار، وارد شده که اعتراف خلیفه‌ی اول، نسبت به ولایت اهل‌بیت را دارد: «حدثنا أبو مسلم حدثني أبي أحمد حدثنا سليمان بن حرب ثنا حماد بن زيد عن يحيى بن سعيد عن عبيد بن حنين عن حسين بن على قال صعدت إلى عمر رضي الله عنه وهو على المنبر فقلت إنزل عن منبر أبي واذهب إلى منبر أبيك قال من علمك هذا قلت ما علمني أحد قال منبر أبيك والله منبر أبيك والله منبر أبيك والله وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم جعلت تأتينا جعلت تغشانا.[1] از حسين بن علی (عليه السلام) نقل شد است كه: بر منبر بالا رفتم، در حالی‌كه عمر بر منبر نشسته بود، به او گفتم: از منبر پدر من، بيا پايين و برو بر منبر پدر خودت بنشين. عمر گفت: چه كسی اين سخن را، به تو ياد داده است؟ گفتم: كسی به من ياد نداده است. عمر گفت: منبر پدر تو است، سوگند به خدا! كه منبر پدر تو است، آيا جز شما كس ديگری، بر سر ما، مو رويانده است؟ چه‌قدر شايسته است كه روزی پيش ما بيایی و به ما سر بزنی.»
جالب اين است كه عمر اعتراف می‌كند: «وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم؛ آيا جز شما، كس ديگری، بر سر ما مو رويانده است؟» و در روايتی كه ذهبی و ديگران نقل كرده‌اند، آمده است: «وهل أنبت على رؤوسنا الشعر، إلا الله ثم أنتم.[2] آيا جز اين است، كه مو را بر سر ما، خداوند و سپس شما رويانده‌ايد؟» و اين يعنی پذيرش ولايت تكوينی اهل بيت (عليهم السلام)، توسط عمر بن الخطاب.
ولايت رسول خدا و اهل بيت (عليهم السلام) بر دو نوع است:
اول: ولايت باطنى، معنوى و ذاتى
این ولایت موهبتی است، از جانب پروردگار، و لازمه آن، وساطت در فيوضات تكوينى الهى و تصرف و ولايت در امور عالم است. آيت‌الله جوادى آملى در تعريف ولايت تكوينى می‌نويسند: «ولايت تكوينى يعنى سرپرستى موجودات جهان، و عالم خارج و تصرف عينى داشتن در آن‌ها، مانند ولايت نفس انسانى بر قواى درونى خودش. هر انسانى نسبت به قواى ادراكى خود، مانند نيروى وهمى و خيالى و نيز بر قواى تحريكى خويش مانند شهوت و غضب، ولايت دارد؛ بر اعضاء و جوارح سالم خود ولايت دارد؛ اگر دستور ديدن مى‏‌دهد، چشم او را اطاعت مى‏‌كند و اگر دستور شنيدن مى‏‌دهد، گوش او مى‏‌شنود و اگر دستور برداشتن چيزى را صادر مى‏‌كند، دستش فرمان مى‏‌برد و اقدام مى‏‌كند؛ البته اين پيروى و فرمانبرى، در صورتى است كه، نقصى در اين اعضاء وجود نداشته باشد. بازگشت ولايت تكوينى به «علت و معلول» است. اين نوع ولايت، تنها بين علت و معلول تحقق مى‏‌يابد.»[3] اين نوع از ولايت، موهبتی است الهی، قابل تشريع نيست و همواره با ولی الله و از آثار وجودی او است.
دوم: ولايت عامه، مجعول، تشريعى
این ولایت منصبی است الهى و قائم به شخص، و در هنگام حيات او خواهد بود، كه از جمله آثار آن، واجب الإطاعه بودن، گواهی و شهادت بر اعمال و عقائد بندگان خدا و... است.
خليفه دوم با گفتن اين جمله و نسبت دادن روياندن موهای سر خود، به خداوند و سپس به اهل بيت (عليهم السلام)، ثابت می‌كند كه حتی ولايت از نوع اول، كه همان ولايت تكوينی و وساطت در فيض باشد، نيز قابل ترديد نيست؛ چه رسد به ولايت تشريعی.
بررسی سند روايت:
شمس الدين ذهبی در «سير أعلام النبلاء» و «تاريخ الإسلام» همين روايت را نقل کرده و گفته است: «إسناده صحيح.[3] سند این حدیث صحیح است.»
ابن حجر عسقلانی نيز، بعد از نقل اين روايت می‌گويد: «سنده صحيح.[5] سند این روایت صحیح است.»
جلال الدين سيوطی نيز همين روايت را، با سند ديگر از ابن عساكر نقل کرده و می‌گويد: «إسناده صحيح.[6] سند این حدیث صحیح است.»
هم‌چنين ابن شبه نميری در «تاريخ المدينة»، ابن حجر عسقلانی در «تهذيب التهذيب» و «المطالب العاليه»، شمس الدين سخاوی در «التحفة اللطيفة»، جلال الدين سيوطی در جامع الأحاديث و... اين داستان را نقل كرده‌اند.[7]
آن‌چه از اين روايات مشابه ثابت می‌شود، اين است كه اهل بيت (عليهم السلام) مشروعيت خلافت شيخين را قبول نداشته، و اين منصب را تنها شايسته خود، می‌دانسته‌اند.
آيا با وجود مخالفت اهل بيت (عليهم السلام)، همان كسانی‌كه خداوند، شهادت به طهارت آنان داده و رسول او، که آن‌ها را عِدل و هم‌تراز قرآن قرار داده است، شبهه‌ای در عدم مشروعيت خلافت شيخين، باقی می‌ماند؟

پی‌نوشت:

[1]. العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاي 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج 1، ص 301، رقم: 310، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، 1405 – 1985م.
[2]. الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 285، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
[3]. جوادى آملى ، عبدالله، ولايت فقيه، ص123، ناشر: مركز نشر اسراء.
[4]. الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 285، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛/الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 100،تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
[5]. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 2، ص 78، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
[6]. السيوطي الشافعي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 143، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.
[7]. النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص 11، ح1358 و 1359، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م؛/ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 300، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م؛/العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 15، ص 760، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية - 1419هـ؛/السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 442، طبق برنامه الجامع الكبير؛/البغدادي، أحمد بن علي ابوبكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 1، ص 141، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.