ابن حجر در جمع بین روایات منع و جواز کتابت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در کتب حدیثی معتبر اهل سنت، روایاتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نهی از نوشتن حدیث، و همچنین روایات صحیحی در تشویق و تجویز نوشتن سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اقوال ایشان آمده است؛ از طرفی در گزارشهای تاریخی، آمده است که حاکمان پس از پیامبر، تدوین حدیث و کتابت سنّت و بلکه نشر آن را ممنوع ساخته و بسیاری را در این باره تهدید و تنبیه کردهاند، در ابتدای قرن دوم تدوین و نوشتن احادیث به طور رسمی در جوامع اسلامی آغاز شده و به آن تشویق شدند.
در اینکه به چه وجهی بین روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در منع نوشتن و روایات ایشان در تشویق به این عمل جمع شود، علمای اهل سنت اختلاف دارند.[1] کسانىکه ملتزم شدهاند به اینکه احادیث طرفین تمام است، ملتزم نشدهاند به اینکه این دو طرف واقعاً با هم متعارضاند، بلکه وجوهى را در جمع میان آنها ذکر کردهاند به گونهاى که میان آنها تنافى باقى نمانَد. این وجوه در سخن ابن حجر عسقلانی درباره جمع بین این روایات عبارتند از :
«والجمع بينهما أن النهى خاص بوقت نزول القرآن خشية التباسه بغيره والاذن في غير ذلك.[2] در جمع بین این روایات میتوان گفت: نهی از کتابت حدیث، مربوط به زمان نزول قرآن بوده، و اذن به کتابت در غیر زمان نزول است.» برای رد نمودن این توجیه بیوجه میتوان گفت: در تمام دوران پیامبری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نزول قرآن بوده است؛ و نزول قرآن تا سال آخر ادامه داشته است، در صورتیکه احادیث اذن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، قبل از آن بوده، مثلاً حدیث ابوشاه در سال فتح مکه، چند سال به آخر عمر شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، صادر گشته است.
وجه جمع دیگر اینکه: «أو ان النهى خاص بكتابة غيرالقرآن مع القرآن في شیء واحد والاذن في تفريقها.[3] نهی در صورتی بوده که قرآن با غیر قرآن در یکجا نوشته شود و روایات اذن در صورتی باشد که جداگانه نوشته شوند.»
اینگونه جمع کردن بین دو روایت به قول محدثان، جمعهای تبرّعی؛ یعنی بدون دلیل است؛ و در صورتیکه این وجه صحیح باشد، نهیی از نوشتن از ابتدا نبوده است، و باید دقت میکردند که با قرآن در یک صفحه ننویسند. وجه جمع دیگر برای روایات منع و اذن کتابت، اینکه: «أو النهى متقدم والاذن ناسخ له عند الأمن من الالتباس وهو أقربها مع أنه لاينافيها.[4] نهی مقدم بوده و وقتی از اشتباه شدن، اطمینان حاصل شد، اذن متأخر و نسخ کننده نهی است که از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شد، که این وجه بهترین وجوه است.»
این وجه دقیقاً برعکس کلام و توجیه رشیدرضا، در جمع این روایات است.[5] برخى میان روایات دال بر نهى از تدوین و روایات دال بر اجازه تدوین را چنین جمع کردهاند که نهى ابتدا ثابت بود، سپس اجازه به نوشتن به عنوان ناسخ آن آمد، در صورتیکه نهی به طور عموم نبوده و رویکرد این کلام به روایات دال بر اذن فقط بر اساس برداشتی است که از اجماع امّت بر اجازه کتابت میتوان داشت، و حال آنکه نصوصی که بر اذن دلالت میکند، دلالتشان روشن و صریح بوده و بسیارى از اسناد آنها، صحیح و معتبر است و آنها هم اکنون نیز موجود مىباشند و اجماع اگر دال بر اباحه تدوین باشد، خود دلیلى مستقل است.
آنانیکه از اجماع امت، نسخ منع کتابت را فهمیدهاند، اینگونه میگویند که عمل اکثر صحابه و تابعین و سپس اتفاق امّت بر جواز نوشتن استقرار یافته است، اینها جملگى دالّ بر این است که حدیث ابوسعید که دلالت بر نهى از نوشتن دارد، نسخ شده است و نهى از تدوین در اول کار بوده است؛ در صورتیکه از ابتدا هم نهی از نوشتن حدیث وجود نداشته است. گاه بر نظریه نسخ شدن نهى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از تدوین، چنین اشکال شده است و آن اینکه نهى از نوشتن اگر به طور عام نسخ شده است، پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امتناع از نوشتن در صفوف صحابه باقى نمىماند و حجّت علیه جویندگان علم که بر تدوین حدیث نیز بسیار حریص بودند، اقامه مىگشت. امّا این اشکال وارد نمىباشد، چرا که علاوه بر باطل بودن این ادّعا که گرایش به منع بر نوشتن، در بین صحابه، پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی ماند، منع از حدیث بعد از مدّت زمانى که از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشت، از جانب افراد اندکى از صحابه در پیروى از خلفا پدید آمد؛ یعنی چنین گرایشی اصلاً در بین صحابه در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده است، و به دلایل سیاسی به وجود آمده است.
و حدیث نهى از تدوین اگر نسخ نشده بود، بلکه به طور مستمر تا پس از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقى مىبود، جایز نبود که امّت اسلام (هر چند پس از قرن اوّل) به شکل رسمى و علنى به تدوین حدیث روى آورد، بلکه تدوین حدیث که از ضروریّات گذشته و رأى همگان است، در قرون بعد با آن موافق شده و بر آن استقرار یابد. وجه دیگر اینکه: «وقيل النهى خاص بمن خشى منه الاتكال على الكتابة دون الحفظ والاذن لمن أمن منه ذلك.[6] نهی درباره کسانی بوده که فقط به نوشتن اکتفا میکردند و در ذهنشان حفظ نمیکردند و اذن نسبت به کسانی بوده که این خوف و ترس درباره آنها نبوده است.»
این وجه با عللی که خلفا برای منع عمومی بیان نمودند، سازگار نیست. چنین به ذهن مىرسد که میان احادیث نهى و احادیث اذن اینگونه جمع شود، که احادیث نهى حمل شود بر منع اشخاصى معیّن از تدوین، یا اینکه نهى در خصوص نوشتن حدیث به همراه قرآن (در یک صفحه واحد) توجیه شود. اذن تدوین و نوشتن، حکمى عام براى تمام مسلمین است، چونکه احادیث اذن به صورت عموم و مطلق و به تعداد فراوان وارد شده است، بى آنکه حتّى یکى از آنها به یک جهت معیّنى مقیّد شود. این معنا را اقدام بىدرنگ صحابه و تابعین به تدوین هم تأیید مىکند و در میان آنها کسى را نیافتیم که در بدو امر (پیش از آنکه منع از جانب برخى حکّام صورت گیرد) معتقد به منع بوده باشد.
از طرفى اجماع امّت بر تدوین دلیلى روشن است بر اینکه اصل عام در تدوین، اباحه و جواز است. آنچه این مطلب را تأیید مىکند، این است که هیچ یک از مانعین، در منع از حدیث به ثبوت منع در اصل شرع تکیه نکرده و مدّعى نشده است که تدوین در شریعت ممنوع است، بلکه به توجیهات و مصالح مختلفى روى آوردهاند که آنها را موجب منع دیدهاند.[7] و وجه جمع دیگر برای روایات نهی و روایات اذن کتابت اینکه: «ومنهم من أعل حديث أبي سعيد وقال الصواب وقفه على أبي سعيد.[8] عدهای هم گفتهاند منع از کتابت حدیث در حدیث ابوسعید خدری فقط درباره خود ابوسعید جاری بوده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را از کتابت منع کرده، ولی نسبت به دیگران چنین منعی از ابتدا وجود نداشته است.» البته در کلامی که ابوسعید نقل کرده، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شده که فرمود: «لا تکتبوا ...»؛ یعنی با صیغه جمع نهی کرد و خطابش به ابوسعید نبود.
بنابراین با توجیهاتی که توسط ابن حجر انجام شد، عمل خلفا تصحیح نگردید، زیرا ابن حجر با توجیهاتی که ذکر نموده است، بر این معتقد است که ابتدا در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوشتن حدیث ایراد داشته است، و از نوشتن حدیث به صورت عمومی، توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منع صورت گرفته است؛ و باز هم معتقد است که در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط خودشان این اجازه برای عموم صادر شده است، که احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بنویسند؛ پس این وجه جمع برای سازندگان حدیث جعلی ممانعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از نوشتن حدیث و سنت، دردی را دوا نکرد، زیرا با این فرض پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوشتن حدیث را منع نمود و سپس آن را اجازه فرمود، ولی جاعلان این حدیث، قصد داشتهاند که ممانعت خلفا از نوشتن حدیث را تبعیت از فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوه دهند.
پینوشت:
[1]. «رشیدرضا در جمع بین روایات منع و جواز کتابت»
[2]. فتح الباری، ابن حجر، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، ج1، ص185.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. مجله المنار، محمد رشید رضا، ج29، ص507.
[6]. فتح الباری، ابن حجر، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، ج1، ص185.
[7]. «تشویق پیامبر به کتابت حدیث (سنت) و تجویز آن»
[8]. فتح الباری، ابن حجر، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، ج1، ص185.
افزودن نظر جدید