افزودن نظر جدید

کدوم احمقی گفته ذوالقرنین اسکندر بوده؟ اسکندر نه تنها خداپرست نبوده بلکه نسخه اصلی کتاب اوستا که کتاب دینی زرتشتیانه رو سوزوند!!! آخه کدوم پیامبر که هیچ! کدوم خداپرستی کتاب آسمانی یک دینی رو میسوزونه! اونم نسخه اصلیش که بر پوست 120 گاو طلانوشت شده بوده!!!؟ دوما خیلی ها خرده میگیرن که چرا کوروش بعد از فتح بابل مثل پیامبر اسلام معابدشونو خراب نکرد بلکه به بت هاشون احترام گذاشت!؟ باید بگم این مثل داستان حضرت ابراهیم با ستاره پرستانه: و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض و ليكون من الموقنين (سوره انعام: 76) در راه سفر دور و درازى كه ابراهيم و كاروان كوچكش مىپيمودند، به قومى رسيدند كه ستاره پرستى را شعار خود ساخته و بجاى آفريدگار جهان، به نيايش برخى ستارگان رو آورده بودند. ابراهيم پيامبر خدا و ماءمور هدايت و راهنمائى همه ملتها بود. با هر انحرافى رو برو ميشد، خود را موظف مىديد كه با آن بمبارزه بر خيزد و مردم را از گمراهى برهاند. او در بابل با بت و بت پرستى مبارزه كرد و اينك با ستاره پرستى و ستاره پرستان رودررو قرار گرفته است. ارشاد و هدايت جامعه، نياز به بردبارى و تحمل و انتخاب شيوه هاى حكيمانه دارد تا تبليغ مؤثر واقع شود و دعوت حق، مورد قبول قرار گيرد. ابراهيم در برابر ستاره پرستان، از روش همراهى و موافقت با آنان استفاده كرد و شبانگاه كه ستاره پرستان در برابر ستاره زهره به نيايش پرداخته بودند، او هم زبان به ستايش آن ستاره گشود و گفت: چه زيبا و نورانى، چه با عظمت و جذاب، آرى اين است خداى من. بدين ترتيب دلهاى قوم را بسوى خود متوجه و محبت آنها را به خود جلب نمود. اما ساعتى بعد كه طبق نظام آفرينش، آن ستاره غروب كرد، ابراهيم چهره در هم گشود و با لحنى اندوهبار گفت: نه، من خدائى را كه غروب كند و دستخوش تحولات و دگرگونى ها باشد، دوست ندارم. با اين جملات بذر شك و ترديد را در دل ستاره پرستان افشاند و پيدايش شك، اول قدم در راه رسيدن به ايمان است. ساعتى بعد ماه طلوع كرد. ابراهيم نگاهى تحسين آميز به او كرد و گفت: خداى من اينست. هم بزرگتر، هم نورانى تر و هم جذاب تر. با كذشت چند ساعت، ماه نيز بهمان سرنوشت گرفتار شد و در گوشه آسمان غروب كرد. ابراهيم از ماه نيز بدليل غروب كردنش، بيزارى جست و گفت: نه، اينهم خداى من نيست و اگر پروردگار من، مرا هدايت نكند، من نيز در زمره گمراهان قرار خواهم گرفت و به پرستش موجوداتى همانند ستاره و ماه گرفتار خواهم گشت. با غروب ماه و گذشتن ساعاتى چند، شب بسر آمد و خورشيد عالمتاب با درخشندگى و جلوه بى مانندش طلوع كرد و به حكومت ظلمت و تاريكى پايان داد. ابراهيم فرياد برآورد كه اين خداى من اينست. هم زيبا و با عظمت و هم گرم و با حرارت و هم بزرگتر و شايسته تر، آرى اينست خداى من. خورشيد بر اساس قانون خلقت، ساعتى چند نور افشانى و زمين را از نور و حرارت خود بهره مند ساخت ولى او نيز در پايان ساعات تعيين شده، راه غروب را در پيش گرفت و از نظرها نا پديد شد. ابراهيم آخرين ضربه را بر عقايد تزلزل يافته ستاره پرستان وارد آورد و گفت: نه اينهم خدا نيست. من تز همه خدايان ساختگى بيزارم. من روى دل بسوى خداوندى دارم كه آسمان و زمين را آفريد. خورشيد و ماه و ستارگان را بوجود آورد و هر كدام را در مدار بخصوصى بگردش انداخت خدائى كه خالق و حاكم بر جهعان هستى است و همه چيز فرمان بردار بى چون و چراى او است. خب احتمال این خیلی زیاده که کوروش هم با پنبه سرشونو بریده باشه :)
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.