انحرافات، بدعتها
در طول تاریخ صوفیه به نامهای متعدد خوانده شدهاند. علت نامگذاری ایشان به نامهای متفاوت، عقاید مختلف صوفیه در طول زمان بوده است. یکی از دیگر علتها برای نامگذاری ایشان انتساب این فرقه به افراد مختلف ازجمله منصور حلاج و بایزید بسطامی است. اما عمده دلیل نامگذاری صوفیه منسوب بودن این فرقه به عقاید مختلف است.
در شرح حال بزرگان صوفیه مطالبی بیان شده که در شأن یک شخص عادی نیست چه برسد به شخصیتی که او را عارف میدانند. چنانچه نقل کردهاند ابوسعید ابوالخیر با شنیدن آیات قرآن به رقص و دست افشانی میپرداخته است. حال آنکه اهلبیت (علیهم السلام) با شنیدن آیات قرآن دچار حزن و اندوه شده و گریه میکردند.
آیهی اکمال در روز عید غدیر، برای تکمیل دین، که همان برگزیده شدن حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برای جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باشد، نازل شده است، اما صوفیان از این آیه به نفع خودشان سوء استفاده کرده و مسئله بیعت و ولایت در زمان غیبت را برای خود مطرح کردند.
سران تصوف از هر مسئلهای برای خود کرامتی میتراشند. کما اینکه خواب خود و مریدان را بهعنوان کرامت برای مریدان نقل میکنند. چنانچه طبق یک خواب، رابعه عدویه را که در آن زمان نوزاد بوده است را شافع هفتاد هزار نفر معرفی میکنند. در حالی که کرامت در خواب حاصل نمیشود.
در حالی صوفیان گنابادی ادعا میکنند که ظاهر و باطن اسلام نزد آنهاست که در شبکههای اجتماعی خود سخنان پولس شخصیت برجسته مسیحی را منتشر میکنند. در حالی که پولس کسی است که بعد از حضرت عیسی (علیه السلام) شریعت مسیحیت را نسخ و بسیاری از تعالیم حضرت مسیح (علیه السلام) را به انحراف کشاند.
یکی از مسائل مهم و مورد بحث در تصوف، مسئله ولایت در قطب میباشد که در واقع با مطرحکردن آن، قطب را تا جایگاه امام معصوم بالا برده و او را در زمان غیبت، بهعنوان امام مردم معرفی میکنند، که این عقیده نادرست در بین صوفیه سبب شده که بعضی از سران آنان، وجود امام زمان (علیهالسلام) در این عصر را انکار کنند.
یکی از عقاید صوفیان که مخالف عقیده شیعیان بوده و کاملا مردود است، ادعای بینیازی از امام زمان (علیهالسلام) در زمان غیبت است، که وجود قطب را کافی از وجود امام معصوم دانسته و اطاعت از او را بر خود واجب میدانند.
بسیاری از بزرگان صوفیه حصول کمال را بدون ریاضت غیرممکن میدانند و به مریدان خود سختترین ریاضتها را توصیه میکنند که با عقل و شرع در تضاد است. مانند وادار کردن اشخاصی به اینکه در بین مردم به انسان فحش و ناسزا بگویند یا گرسنگیهای طولانی مدت. اما اسلام ریاضت را در انجام امور شرعی و انجام حسنات مقبول دانسته است.
عقیده به صلح کل از عقایدی است که در میان فرقههای صوفیه شیوع داشته و دارد. علاوه بر صوفیه، فرقههای دیگری همچون مرجئه که از فرقههای خوارج است، معتقد به این عقیده بودند. اما باید دانست که عقیده به صلح کل در میان ادیان به پلورالیزم دینی ختم شده و نزد معتقدین به این عقیده حق و باطل یکی است و ترجیحی ندارد و این امر با ادعای حقیقتجویی صوفیه معارض است.
از آنجایی که صوفیه معتقدند در هر زمان فقط یک قطب وجود دارد، لذا جایگاهی برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قائل نمیشوند. زیرا صوفیه مفهوم قطب در تصوف را همان امام در تشیع میدانند و معتقدند که این دو مفهوم اشاره به یک شخص است و قطب را مصداق اهلبیت خدا معرفی میکنند.
برخی صوفیه همواره از خرقه به نیکی یاد کردهاند. چنانچه برخی معتقدند کسی که خرقه به او رسیده است در واقع در عالم دیگری بر او پوشاندهاند. اما همین لباس مقدس در نزد برخی از صوفیه از آن به پلاس خران تعبیر شده و افرادی همچون حلاج اینقدر این لباس را پوشیدند و نظافت خود را رعایت نکرد تا اینکه شپش زد.
برخی راهکارهایی که بزرگان و مشایخ صوفیه برای تربیت نفوس مریدان خود ارائه میکنند بسیار عجیب و خارق العاده است. ازجمله اینکه برخی مریدان خود را مجبور به گدایی در بین مردم کرده تا آبروی آنها برود و از این طریق نفس آنها شکسته شود. حال آنکه این عمل با کتاب خدا و سیره اهل بیت سازگار نیست.
صوفیان ادعا میکنند که حضرت علی (علیه السلام) الگوی آنها در بلند گذاشتن سبیل است که طبق روایات این عمل، نهتنها از سنت نبوی نیست بلکه از سنتهای مجوسیان قدیم و خلاف فطرت انسانی است. لذا باید مجوسیان قدیم را الگوی صوفیان در بلند گذاشتن سبیل معرفی کرد نه مولا علی (علیه السلام).
صوفیان خود را مسلمان میدانند و معتقدند آنچه آنان از آن دم میزنند، عین قرآن و معارف اهلبیت (علیهم السلام) است و تضادی با هم ندارند. حال آنکه ترک حلال برای رسیدن به کمال از جمله موارد نقضی است که شخصیتی همچون ابراهیم ادهم به آن سفارش میکند و معتقد است که تا انسان، شش امر حلالی که از توصیههای اسلام است را ترک نکند، به جایگاه بزرگان نمیرسد.