نگاهى به عقايد قوم يهود

يهوديان بر اين باوراند كه شريعت يكى است و ابتدا و انتهاى آن با حضرت موسى است . قبل از موسى شريعت و دينى نبوده ؛ آنچه بوده ، حدود عقلى و احكام مصلحتى بوده است . پس از موسى نيز شريعت و احكام ديگرى نبوده و نخواهد بود، زيرا ((نسخ )) احكام و دستورات الهى جايز نيست . ((نسخ )) يعنى ((بداء)) و ((بداء)) بر پروردگار روا نيست .(207)
يهود مدعى است كه موسى گفته است آئين من هرگز منسوخ نخواهد شد. در اين رابطه يهوديان سه ديدگاه دارند:
گروهى بر آنند كه نسخ در شرايع عقلا جايز نيست . گروهى مى گويند: عقلا جايز است ولى شرع آن را منع كرده ؛ لذا موسى گفته است كه دين من منسوخ نخواهد شد. و گروه سوم مى گويند: نسخ شريعت (نه عقلا و نه شرعا) جايز نيست .(208)
بدون شك جامعه اى كه در فقر اقتصادى مى سوزد، دعوت آن جامعه به معنويت و اخلاق و تقوى ، احمقانه ترين كارى است كه مى توان كرد! جامعه نو بنياد يهود نيز بحرانهاى اقتصادى بسيارى را متحمل شد.
يهوديان در پى آوارگى و سرگردانى چهل ساله در صحراى سينا به انحطاط اخلاقى دردناكى گرويدند. در تورات ، سفر خروج ، به اين واقعيت اعتراف شده است :
((اگر درخت همسايه خود را به گرو گرفتى ، آن را قبل از غروب آفتاب به او رد كن ، زيرا كه فقط پوشش او براى بدن او است . پس در چه چيز بخوابد. و اگر نزد من فرياد برآورد، هر آينه اجابت خواهم فرمود.))(209) فقر مطلق يهود آنان را به ستيزه جوئى با موسى واداشت . اين وضعيت پس از مرگ موسى تجديد شد و اين بار به فحشا انجاميد.
رهبران مذهبى يهود، به وضع احكام جزائى سختى پناه بردند. خاخامهاى يهود كه متوليان رسمى دين موسى شده بودند و خود در رفاه و راحتى مى زيستند، براى اجراى اخلاق ، قوانين و احكام جزائى شديدى از قبيل سنگسار كردن زانى و زانيه و لاطى و ملوط و... وضع كردند. عدم بكارت عروس نشانى از بى عفتى بود و دختر سنگسار مى شد.(210)
خشونت اخلاقى معلول اين فقر مطلق بود. روحيه درندگى و آدم كشى در يهوديان آواره تقويت شد. آنان براى توجيه وضع روحى و روانى خود، خداوند (يهوه ) را خدائى خونخوار و بى رحم معرفى مى كردند. يهوديان به مرز نهايى بى رحمى و قساوت رسيدند و در برخوردها حيوان و انسان و نبات را نابود مى كردند. آنان بر هر جا دست مى يافتند، كليه مظاهر حيات را مى سوختند. آنان براى توجيه اين جنايات آياتى در تورات مى ساختند. اين قوم فاقد هر گونه اخلاق انسانى بودند.
يهوديان با پاكى و طهارت و نظافت بيگانه بودند و به انواع بيماريها مبتلا مى شدند و قربانيان بسيارى مى دادند. اين وضعيت اخلاقى همچنان جزء سيره اخلاقى و زندگى يهوديان است .(211)
قوم يهود مردمى گمراه و خود خواه اند، گرچه آنان خود را ((قوم برگزيده خدا)) مى دانند. آنان اين مطلب را به سليمان نسبت مى دهند كه مى گفت : ((خداى ما عظيم ترين خدايان است .))(212)
احكام جزائى و حقوقى يهود بدون شك متاءثر از فرهنگها، مذاهب و اديان مجاور است ، احكام و قوانين جامعه مصرى ، جامعه بابلى و جامعه ايرانى در تورات راه يافته است . احكام جزائى تورات با قوانين حمورابى بابل شباهت بسيار دارد.