تكامل جناب باب از بابيت به مهدويت

شايد جناب باب در آغاز، باور نداشت كه دعوت او را، زود اجابت كنند، ولي، در همان آغاز دعوت، كسان بسياري به او ايمان آوردند، و چنانكه پائين تر خواهيم گفت، بيشتر آنها همان شيخيان بودند كه در جستجوي ظهور امام غايب در شهرها مي گشتند؛ از اين رو، عنوان خود را از بابيت به «مهدويت» تغيير داد و فرمود: من همان امام غايب و مهدي موعود هستم، كه هزار سال است منتظر ظهور او هستند - همان امام غايبي كه سيد كاظم رشتي نزديكي ظهور او را سفارش داده است. پيروانش هم بدون چون و چرا سخن او را تصديق كردند و نداي او را در شهرها به گوش مردم رسانيدند و مردم هم، كه در آغاز بيشترشان شيخي و سپس نيمي اثني عشري و احيانا بيشترشان از صنف آخوندهاي شيخي بودند، فوج فوج به آئين بابيگري، داخل شدند.
علت پيروزي باب - دكتر حبيب لوي گويد: «سختي و فساد بر مردم ايران و ناراحتي هاي اقتصادي و معنوي و سياسي زمان قاجار و تلفات از امراض ساري، روح مردم آن دوره را، بيش از پيش علاقمند به ظهور امام غايب، كه هدف و ايده آل كليه ي مذاهب است، نموده بود، همه ي اين عوامل زمينه را براي ظهور و دعوي آن شخص كه بتواند انقلابي فكري كه نتيجه ي آن بهبود حال مردم باشد، مهيا نموده بود... در چنين موقعيتي و روحيه اي بود كه نداي سيد علي محمد باب، بلند شد.
گوبينو در كتاب «مذهب فلسفه در آسياي مركزي صفحه 131 به بعد» مي نويسد:
سيد علي محمد باب، به واسطه ي علاقه به امور مذهبي به كربلا فرستاده شد و در نزد سيد كاظم رشتي به تحصيل پرداخت. سيد باب، طالب دانستن موضوعات جديد بود؛ انجيلها را كه به فارسي ترجمه شده بودند، خوانده و اغلب با يهوديان شيراز براي كسب اطلاع، تماس گرفته و درصدد شناختن مذهب زردشتيان برآمده و براي اطلاع از كتابهائي كه از روي اعداد حروف ابجد علوم مخفي و فرضيه هاي فلسفي را حل مي كند، كوشش نموده است. در جواني به زيارت مكه رفت؛ در عوض اينكه با ايمان محكم تري برگردد، از راه شريعت معمول خارج گرديد و ممكن است در همانجا تصميم به ايجاد مذهب جديد را گرفته باشد.
چون شخصي شيرين سخن بود و رفتاري ساده و قيافه اي زيبا و جوان داشت، عده اي را به اطراف خود جلب كرد... از مكه به كوفه و از آنجا از راه بوشهر به شيراز آمد... به هر جهت، اثر ورود او به شيراز، زياد بود زيرا مردم باسواد و مذهبي به گرد او جمع شدند... به طوري كه طولي نكشيد در تمام ايران صحبت از او بود.
او، قرآن را در دست داشت و شرح اعمال و رفتار مردم و آخوندها را، كه برخلاف قرآن بوده، روشن مي ساخت و سپس به آنها حمله مي كرد... چون اطمينان يافت، كه دوستاران و پيروان او از هر گونه فداكاري - براي كشته شدن، سوخته شدن و فدا نمودن مال و نثار نمودن جان، حاضرند اظهار داشت، كه او باب است؛ يعني از اين در مي توان وارد شد و خدا را شناخت، از آن پس به نام باب خوانده شد...
اين وضعيت و موقعيت، باب را تشويق نمود تا به جائي كه دعوي كرد، كه به او الهام و روحي مي رسد و پيامبر است و «نقطه اي اولي» است؛ يعني، خود آفريننده ي حقيقت و مظهر «الله» است و از آن موقع به «حضرت اعلي» ملقب گرديد. از اطراف سيد باب را طرفداراني، كه كوركورانه[يعني در حالي كه نه سيد باب را ديده بودند و نه ادعاي او را، درست مي دانستند] به او عقيده پيدا كردند و دور او را احاطه كردند و 17 نفر از آخوندها، كه به او ايمان آورده بودند، به سمت خليفه ي او معين شدند... [1] علاوه بر علت نامبرده، يعني - آشفتگي اوضاع سياسي، اقتصادي و مذهبي ايران در زمان ظهور سيد باب، علت و عامل ديگري هم در كار بوده كه موجب پيشرفت امر باب گرديد و آن اين بود، كه پيشگوئيها و مژده هاي سيد كاظم رشتي درباره ي نزديكي ظهور امام غايب و سفارش هاي او به شيخيان كه در شهرها بگردند و نداي مهدي موعود را لبيك گويند، زمينه را براي ظهور باب آماده كرده بود؛ از اين رو، وقتي سيد باب از مكه برگشت و در شيراز ادعاي بابيت و مهدويت كرد، نخست سران شيخي و آخوندهاي پيروان سيد كاظم رشتي نداي او را اجابت كردند، و به همراهي او كمر همت بستند.
مشهورترين اين كمربستگان، مجتهد و آخوندي بوده «ملا حسين بشرويه» نام كه به همراه هفت تن ديگر از آخوندهاي شيخي، كه به سفارش سيد رشتي به جستجوي امام غايب بسوي ايران آمده بودند، در ششم خرداد سال 1260 قمري به شيراز وارد شده و با سيد باب ملاقات كرده و دعوت او را اجابت كرده و به او ايمان آوردند و او را همان مهدي موعود و امام غايب دانستند و رفته رفته، همه ي شيخيان، كه در ايران در جستجوي امام بودند، به شيراز آمدند و به سيد باب ايمان آوردند.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] نگاه كنيد به: تاريخ يهود ايران، ج 3، صفحه 602.