مباحث تاریخی
اتحاد و همبستگی را میتوان از با کوچکترین جزء آن که وجود دو نفر باشد آغاز کرد و مسلما هرچه تعداد افراد آن بیشتر باشد در رسیدن به هدف مثمر ثمرتر خواهد بود. جامعه اسلامی با جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر با این اتحاد و همبستگی برای تحقق اهداف خود، نیاز بیشتری دارد و مسلمانان با همبستگی اسلامی میتوانند بر تمام قدرتها فائق آیند.
موضوع خلافت و جانشینی پیامبر گرامی اسلام از جمله موارد اختلافی بین مسلمانان است که برای شایستگی امر خلافت ، تنها راه رسیدن به فرد لایق و شایسته، برسی صلاحیتها و نقاط مثبت و منفی در زندگی ایشان است که میتواند راه را برای به دست آوردن حقیت در پیش روی ما باز کند. که تاریخ با بیان نکات و حوادث آن زمان این امکان را فراهم آورده است.
تاریخ سراسر از حوادث و وقایعی است که برخی باعث پند و اندرز و برخی هم تجربه و منفعت و برخی دیگر هم باعث شناخت افراد در برههای از زمانهاست که این اشخاص در زمان حیات و ممات خود چه بودهاند و چه کردهاند، وچه شدهاند، و در این بین تاریخ اسلام، خصوصاً در همان چند دهه اول پر است از حوادث ناگواری که بعد از رحلت پیامبر روی داد.
شيعيان وقتى نام پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) را بر زبان میآورند يا به قلم مینویسند، میگويند: «صلی الله علیه و آله و سلم»، در حالىكه اهلسنت، كلمه (آل محمد) را حذف میکنند و مینویسند: «صلی الله علیه و سلم» و اين در حالى است كه وقتى به مجامع حديثی اهلسنت مراجعه میكنيم، میبينيم كه رسول خدا از فرستادن صلوات ابتر و بدون ذكر آلش منع کرده است.
مبعث رسول گرامی اسلام در واقع آغاز دینداری جدید و تکمیل شدهای است که خداوند آن را بر سایر ادیان برتری داده و آن را مایه هدایت بشر تا روز واپسین قرار داده است. پیامبر خدا در درون غار حرا به توسط جبرئیل، یکی از فرشتگان مقرب خدا به از مقام نبوت و رسالت خود آگاه گردید و به انجام مسئولیت خطیر خود همّت گماشت.
زمانی که خلافت و جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دستان عثمان قرار گرفت، خلیفه سوم با همان رویکرد خلیفه دوم با معاویه معامله کرد و ادامه دهنده همان سیاستهای دوگانه خلیفه دوم نسبت به معاویه بود، چرا که برای تثبیت و استحکام پایههای حکومت معاویه تلاش مضاعف را در دستور کار خود قرار داد.
بر اساس مستندات تاریخی عمر بن خطاب در دوران خلافت خود، پیوسته تلاش میکرد تا معاویه را از جهت ذهنی و روانی برای بدست گرفتن خلافت آماده کند. از این رو در مناسبتهای گوناگون، از به دست گرفتن خلافت توسط معاویه، خبر میداد، و گاه این خواستهی درونی خود را در قالب تهدید و گاهی هم در غالب مشاوره و گاهی هم با کنایه ابراز میکرد.
بعد از رحلت پیامبر اکرم و جریان سقیفه، جانشینی آن حضرت با دسیسههای برخی از اصحاب فرصت طلب از محل اصلی خود خارج گردید و به افرادی رسید که به اقرار خودشان بهتر از دیگران نبودند، و با مرگ ابوبکر خلافت به یار دیرینش رسید. که او هم با منش اسلامی فاصله زیادی داشت و هیچ صفت پسندیدهای که بشود او را خلیفه مسلمانان نامید، نداشت.
خلیفه دوم علاوه بر خشونت ذاتی و سختگیری در کارهای فردی و اجتماعی، در کارهای سیاسی و اجرایی هم افکار و اندیشههای افراطی داشت و مدیریت را نوعی سختگیری میدانست و در دوران خلافت خود سعی و تلاش میکرد تا با این روش اعراب بدوی را تحت کنترل درآورد، لذا در امر حکومت داری، حاکمان و مدیران سختگیر را میپسندید.
تاریخ اسلام خود شاهد کارشکنیهای برخی از اصحاب پیامبر اسلام بوده، بطوری که پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و به قدرت رسیدن ابوبکر، بزرگ خاندان بنیامیه یعنی ابوسفیان سر به مخالفت برداشت، او نمیتوانست تحمّل کند که افرادی از طبقات پائین قریش به حکومت برسند و بنیامیه، از قدرت محروم بمانند.
مرحب با قامتی بزرگ در وسط میدان در حال رجز خواندن بود و مبارز میطلبید، کلاهخود زرد رنگش بر هیبت او میافزود، علی (علیه السلام) با قامتی استوار و هیبتی حیدری به سوی میدان رهسپار شد و در حالیکه رجز میخواند به سوی مرحب حملهور شد، لحظاتی بیشتر نگذشت، که علی چنان شمشیر را بر فرق مرحب کوبید که کلاهخود و سر را درهم شکست.
معاویه کسی بود که در اوج برخورد جاهلیت با اسلام، لحظهای از سردمداران کفر دوری نگزید، حتی روزی که پدرش ظاهراً به اسلام گروید، او را، با اشعاری نکوهش و مورد هجمه قرار داد و اگر این اشعار را بخوانیم، خواهیم فهمید که دشمنی معاویه با اسلام، حتی از پدرش ابوسفیان که محور شرارت و سردمدار جنگهای خونین بر علیه پیامبر بود، بیشتر است.
تاریخ زندگی هر فرد، بیانگر حوادث گوناگون و مسائل پیچیدهای است که توسط آن میتوان به عمق افکار و عقاید افراد رسید، اما برخی از روی نابخردی و کینه و تعصب، تاریخ را آنگونه که خود صلاح میدانند، استنباط میکنند، بدون اینکه فکر کنند آن شخص که بوده و چه کارهایی را انجام داده است که ازجمله آنان میتوان از معاویة بن ابوسفیان نام برد.
خلیفه سوم در مکه مکرمه، ایمان آورد و به نقل تاریخنویسان، همواره تا رحلت پیامبر اکرم (ص)، ملازم ایشان بود و پس از رسول خدا، ۲۵ سال زندگی کرد؛ تعداد احادیثی که به او نسبت میدهند، ۱۴۶ حدیث است و معتقدان به سنت پیامبر از هزاران حدیث از سنت پیامبر اکرم، که توسط عثمان نقل نشده و یا از رسول خدا برای مسلمانان نقل نکرده، محروم شدند.