از حکم مسکرات تا زنا و سرقت

  • 1392/02/04 - 00:09
جنا بها الله در اقدس حد زناء را نه مثقال طلا قرار داده بدون اينكه ذكري از باكره يا غير باكره و محصنه و غير محصنه شده باشد،حالا شما قضاوت کنید که دین برای سرمایه دارست یا همه؟
حکم زنا سرقت مسکرات

از احکام مسکرات جناب بها الله شروع می کنیم که خیل جای حرف دارد:

اما قضيه ي؛ ليس للعاقل ان يشرب ما يذهب به العقل»(1) كه به خيال خود اين را در كتاب اقدس منشأ نهي از همه ي مسكرات قرار داده بدبختانه اين تير هم به خطا رفته و بدتر مورث تجري و تأويل شده به قسمي كه تمام بهائيان حتي مبلغين ايشان استدلال مي نمايند به اينكه مقصود از اين آيه افراط در شرب است زيرا كمش عقل را زايل نمي سازد و غافلند از اينكه حكيمي را پرسيدند كه چون مسكرات كمش نافع و مقوي دماغ است خوب است ترويج شود و از افراط آن جلوگيري شود.

پاسخ داد كه بايد پرهيز كرد از چيزي كه كمش زيادتي مي طلبد و زيادش مضر است (تالستوي) خلاصه اين حكم را هم اگر مسكوت عنه گذاشته بود بهتر از اين بود كه به اين عبارت ذكر نمايد و مزاجهاي الكلي بسياري كه امروزه در محيط بهائيت بيش از تمام محيطها وجود دارد و حتي افرادشان مي شناسم تهيه نمايد

 

چنانكه حاج ميرزا حيدرعلي مبلغ بزرگ نود ساله شان و دامادهاي عباس افندي را به كرات با حالت مستي در محفل حيفا ملاقات كردم و متعجب بودم كه شايد اينها برخلاف رضاي عبدالبهاء به عنوان گناه شرب كرده اند تا آنكه در مسافر خانه ي حيفا كسالت پيدا كردم و چون حال ضعف مرا به ورقه ي عليا دختر بهاء گفتند شيشه از دوا برايم فرستاده پيغام داد كه اين دوا مقوي و مفيد است و عينا دوائي است كه حضرت عبدالبهاء ميل مي فرمودند چون گشودم ديدم شراب است و ندانستم كه خانم مرا اين قدر ابله و بي خبر شمرده يا دانسته و فرستاده است آن وقت سرمستي دامادها را فهميده قول ظل السلطان را هم تصديق كردم كه گفته بود در پاريس يك شب با عباس افندي هم پياله شديم بلي فقط نهي از افيون به عبارت «حرم عليكم الميسر و الافيون» (2)و به نص «من شرب الافيون فليس مني» (3)مستحسن ولي ايشان اولين ناهي نيستند و گذشته از اخباريون اسلام مراشد بسياري سراغ داريم كه اين امر شديدا در اتباع خود مجري داشته و افيون را نهي كرده اند و از آن جمله وهابي ها كه حتي استعمال دخان را به طور مطلق حرام شمرده مرتكبين را به زجر و حبس قتل و اعدام تهديد و تنبيه مي كنند و بالاخره با يك همچو دستوري نمي توان فقط بهاء را شريعت گذار واقعي فرض كرد خاصه اينكه او جز حرف چيزي نياورده و ديگران آن را عملي كرده اند.

و نمي دانم چرا تاكنون آن كنيز الهي يعني شوقي رباني در الواح خود نغمه ي اين معجزه را بلند نكرد كه اقدامات مجمع اتفاق ملل در ترك زراعت ترياك از تأثير كلمه و معجزات بهاء الله است و حتي مثل همه ي مسائل بغمز و لمز نفهمانيده است كه مجمع اتفاق ملل در تحت نفوذ من است و زراعت ترياك از پيشنهادهاي ما است؟ اگر چه دير نشده و شايد در آتيه ي نزديك اين معجزه هم جزو معجزات و اين قضيه هم با اينكه همه كس مي داند بر روي چه اصول و براي نفع كدام دولت است باز جزو تأثير كلمات ايشان محسوب شود زيرا در عالم هر چه واقع ميشود از تأثير امر بهاء و جاي نشينان او است به عقيده ي بهائيان و بالاخره هر كس در هر جاي دنيا مي ميرد يا كشته ميشود براي آن است كه مثلا يك وقتي به عكس بهاء گفته است (كش) و هر كس به مقام و رتبه مي رسد براي آن است كه يك وقتي به عباس افندي گفته است «حضرت عبدالبهاء» و هر امر مهمي صورت مي گيرد و هر صنع و بدعي از صنايع و بدايع جلوه مي كند از تأييدات ملكوت ابهي بوده يا هر امر وقيحي متروك مي شود از تأثير كلمه ي جمال اقدس ابهي!! بوده و نمي دانم كي و به چه صورت وجود اين آواره مورد يكي از معجزات بهاء و حوريه و جاريه او خواهد شد. اگر چه قدري دير شده زيرا سه سال پيش حضرات منتظر معجزه بودند و تاكنون كه معجزه ي بروز نكرده و بعد هم لا حول و لا قوة الا بالله.

اما حكم زنا و سرقت

در اقدس حد زناء را نه مثقال طلا قرار داده بدون اينكه ذكري از باكره يا غير باكره و محصنه و غير محصنه شده باشد و چون اقدس بنا به خواهش نفوس نازل شده مي توان گفت نظريه ي خود شارع بر اين بوده كه حدي براي زنا قرار ندهد و چون فضولها تقاضاي حدود كرده اند لهذا يك جزاي نقدي كه آن هم به نفع عائله خودش تمام مي شود قرار داده است زيرا نتيجه اين است كه:

مثلا شخص هزار دفعه با زن شوهر دار و دختران باكره و ثيبه زنا كرد تا مكشوف نشده است كه حدي بر آن قرار نمي گيرد و چون يك دفعه اتفاقا مكشوف شد نه مثقال به دلالان محبت يعني زمامداران امر بهاء بدهد قضيه خاتمه مي يابد چه كه مرجع همه ي اين امور و جزا و جرائم بيت العدل موهوم است و رئيس لا يعزل ابدي بيت العدل هم هميشه يك نفر از عائله عباس افندي است و اما حكم سرقت را به قرار دادن علامت و داغ در جبين سارق تحديد كرده ولي اين نكته مضحك است كه آن خداي غيب گو و غيب دان و خالق و ما يكون و كان فراموش نموده است حدود و احكام خود را و در سؤال و جواب كه از حد زنا و لواط و سرقت سؤال كرده اند آن را به بيت العدل راجع داشته است و اين است عينا نص سؤال و جواب:

سؤال - از حد زنا و لواط و سارق و مقادير آن - جواب مقادير حد به بيت العدل راجع است.

عجبا آيا حق ندارد بهاء كه اتباع خود را اغنام خطاب كند؟ و آيا ما گناه داريم كه همه جا گوسفندشان مي خوانيم؟ اگر گوسفند نبودند بايست در اين مدت يك نفر متذكر شده باشد كه خدائي كه يك دفعه مقدار حد زنا را در كتاب اقدس بتسعة مثقال من الذهب تعيين كرده است و حد سارق را به جعل اثر و علامتي در جبين او تجديد كرده و تعليل به آن نموده است كه لئلا يقبله مدن الله و لواط را به عنوان نستحيي ان نذكر حكم الغلمان لاحد گذاشته چه شده است كه در اين جا مي گويد مقادير حد آنها به بيت العدل راجع است؟ آيا تسعة مثقال من الذهب تعيين مقدار نيست؟

بالجمله در كمال وضوح است كه در موقع سؤال و نگارش جواب يا به حال طبيعي نبوده با مراجعه ي به كتاب خودش نكرده و فراموش كرده بوده كه در آنجا تعيين مقدار شده است يا خدعه ي در نظر داشته كه مثلا راهي براي آيندگان از فاميلش باز باشد كه اگر خواستند نه را نوزده كنند يا حد لواط و سارق را هم جزاي نقدي قرار دهند راهشان باز باشد چه كه مي دانند گوسفندان را كافي است كه همين قدر يك كلمه ي از الواح و آثار نشانشان دهي و هرگز در صدد تحقيق و تعمق و تطبيق مطالب نيستند و اگر هم باشند نخواهند يافت و نخواهند فهميد زيرا پرده ي اوهام چشم و گوششان را فراگرفته و كر و كورشان ساخته است صم بكم عمي فهم لا يعقلون.

رحمة الله علي من قال

خانه ي فرعون را شيطان شبي

حلقه بر در زد كه دارم مطلبي

 

گفت فرعون اي فلان تو كيستي

آدمي يا جن و يا گو نيستي

 

گرد شيطان بادي از مقعد رها

گفت بادا اين بريش آن خدا

 

كو نداند در برون خانه كيست

حلقه بر در مي زند از بهر چيست

 

 

 

پاورقی

========

1  کتاب اقدس بند 119

2  کتاب اقدس بند170

همان

 

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.