اصحاب الرس و سیزده بدر
خلاصه مقاله
یکی از رسوم ایرانیان عید نوروز و تعطیلات آن و در نهایت روز سیزده بدر است که مشاهده میکنیم که مردم ایران، هر سال، در ابتدای فصل بهار، دوازده روز را به جشن و عید میگذرانند و روز سیزدهم را به عنوان از بین بردن و اخراج نحوست از منزل خود به بیرون و صحرا میروند.
در روایتی از امیرالمؤمنین در مورد اصحاب رس، شباهتی بین رسم ایرانیان و داستان این قوم، به چشم میخورد؛ اصحاب رس اعیادی داشتند که در هر ماه در یکی از شهرهای 12گانه برگزار میشد و عید پایتخت آنها (اسفندار)، 12 روز به طول میانجامید که در سالی که پیامبرشان را کشتند، بعد این عید بزرگ، زمين زير پاى آنها را به گوگرد افروخته تبدیل شد و ابرى بالاى سرشان آمد میفشاند.
اگر نحوستی که برخی معتقد بودند، از این بلایی که بر سر اصحاب رس آمده، نشأت گرفته، باید بگوییم که عذاب آنان به دلیل گناه آنان بود و گرچه نام ماههای ایرانی از نام شهرهای آنان و عید نوروزایرانیان مانند عید آنان، 12 روز است، ولی آداب و رسوم این عید کاملاً منطبق با مکارم اخلاقی، و اعمال مؤکد شرعی است، و تأیید اهل بیت و شرع، به اصل روز نوروز و اعمال حسنه آن، ازجمله هدیه و صله رحم و ... است و آدابی مثل چهارشنبهسوری، و سیزدهبدر (به نیت رفع نحسی) مورد تأیید شرع و اهل بیت قرار نگرفته است.
متن مقاله
یکی از رسوم ایرانیان عید نوروز و تعطیلات آن و در نهایت روز سیزده بدر است که مشاهده میکنیم که مردم ایران، هر سال، در ابتدای فصل بهار، دوازده روز را به جشن و عید میگذرانند و روز سیزدهم را به عنوان از بین بردن و اخراج نحوست از منزل خود به بیرون و صحرا میروند.
در روایاتی که از طریق اهل بیت نقل شده، به روایتی از امیرالمؤمنین برمیخوریم که شباهتی بین این رسم و اتفاقی که در آن روایت بیان شده، به چشم میخورد.
اصحاب رس قومی بودند که در سالیان قبل از اسلام، همواره کفر و شرک میورزیدند، از فرمان پیامبرشان سرپیچی کردند و در نهایت او را به وضع فجیعی به قتل رساندند، لذا مورد نفرین و لعنت و عذاب الهی قرار گرفتند که داستان آنها در قرآن کریم به عنوان عبرت دیگران در پیروی از خرافات و اباطیل و سرپیچی از فرمان خدای متعال و اولیایش بیان شده است.
در عیون اخبارالرضا و همچنین علل الشرایع، شیخ صدوق از امام رضا (علیهالسلام) حدیثی را در مورد اصحاب رس نقل میکند که مفصل این حدیث چنین است:
امام رضا (عليهالسلام) فرمود: مردى از اشراف قبيله بنىتميم بهنام عمرو، سه روز پيش از شهادت اميرالمؤ منين، به حضور آن حضرت رسيد و عرض كرد: اى مولاى من! تقاضا دارم، داستان اصحاب رس را که قرآن کریم از آنها نام برده برایم بيان فرماييد.
اميرالمؤمنين فرمودند: پرسشى کردى كه پيش از تو كسى از من سؤال نکرده و بعد از من نيز كسى خبر آنها را به تو نخواهد گفت، مگر آنكه از من حديث كند؛ بدان اى مرد! در كتاب خدا هيچ آيهاى نيست، مگر آنكه تفسير آن را مىدانم و زمان نزول و شأن نزول آن را مطلعم، سپس به سينه مبارك خود اشاره کرده و فرمودند: در اينجا علم و دانش بىپايانى است، اما جويندگان آن بسيار كم هستند و بهزودى وقتى كه ديگر مرا در بين خود نبينند، پشيمان خواهند شد.
اى تميمى! اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبر را پرستش مىكردند و آن را در فارسى «شاه درخت» مىناميدند و آن درختى بود كه پس از طوفان نوح، در كنار چشمه آبى بهنام «روشناب» كاشته شد. قوم مزبور بعد از عصر حضرت سليمان در روى زمين مىزيستند و دوازده شهر در كنار رود ارس در بلاد مشرق زمين بنا كرده بودند و به همين مناسبت آنها را اصحاب رس ناميدهاند، در آن زمان در روى زمين نهرى پر آبتر و بهتر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت، و هيچ شهر و ديارى آبادتر از شهرهاى ايشان نبود. نام دوازده شهر آنها عبارت بود از: آبان ، آذر، دى، بهمن ، اسفندار، فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور و مهر؛ مركز كشور و سلطنت آنها شهر بزرگ اسفندار و نام پادشاه ايشان تركوذ بن غابور از نوادگان نمرود بود؛ ... چشمه روشناب و اولين صنوبر در شهر اسفندار بود. اصحاب رس در هر ماه عيدى داشتند كه در پيرامون درخت صنوبر اجتماع کرده و درخت را با انواع زيورها مىآراستند، گاو و گوسفند بسيار قربانى مىكردند و آتش افروخته و قربانىهاى خود را در آتش مىانداختند و چون دود قربانيها بلند مىشد، همگى به سجده افتاده و به نيايش مىپرداختند و مىگفتند: خداى ما از ما راضى شو؛ در اين وقت، شيطان درخت صنوبر را مىجنبانيد و از ساق درخت صدايى مانند آواى كودك بر مىخاست كه اى بندگان من! از شما خشنود شدم. مردم از شنيدن صداى مزبور خوشحال شده و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و يك شب و يك روز در آن مكان توقف كرده و روز ديگر به جايگاه خود باز مىگشتند و عيد هر شهرى، منسوب به آن شهر بوده و ايرانيان نام دوازده ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذكور اقتباس كردهاند. در هر سال، يك مرتبه اهالى دوازده شهر بهسوى شهر اسفندار كه مركز كشور و جايگاه چشمه روشناب و صنوبر اصلى بوده، مىرفتند و عيد بزرگ خود را در آنجا برگزار مىکردند. بدين ترتيب كه در كنار صنوبر سراپرده مجلل و رفيعى از ديبا كه به انواع صورتهاى مختلف مزين شده بود، ميزدند و به آن سراپرده دوازده در، تعبيه كرده بودند كه اهالى هر شهرى از در مخصوص خود وارد مىشدند. خارج سراپرده به نيايش صنوبر پرداخته و قربانى براى آن درخت، خيلى بيشتر از ساير درختها مىآوردند. آنگاه شيطان درخت را به شدت تكان مىداد و از ميان درختها به آواز بلند صدايى بلند مىشد و مردم را وعدهها و اميدوارىها مىداد، مردم سر از سجده برداشته و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدت دوازده شبانهروز، به عدد تمام عيدهاى سال به عياشى مىپرداختند و روز سيزدهم جشن پايان يافته و به شهرها و خانههاى خود باز مىگشتند؛ چون كفر و طغيان آن قوم از حد گذشت، پروردگار يكى از بنىاسرائيل از نسل يهودا فرزند يعقوب را به رسالت مبعوث و براى هدايت آن قوم فرستاد و مدت مديدى آن پيغمبر در ميان آنها بود و ايشان را به خداپرستى دعوت کرد، ولى آنها پيروى نكردند. هنگام فرا رسيدن عيد بزرگشان (عید 12 روزه در شهر اسفندار)، آن پيامبر در مقام مناجات با پروردگار برآمد و گفت: خداوندا! مىبينى كه اين مردم، چگونه رسالت مرا تكذيب و از پرستيدن تو سرباز زده و درختى را كه هيچ سود و زيانى براى آنها ندارد، پرستش مىكنند. الهى قدرت و سلطنت خود را بر اين قوم بنما و معبودشان را از بين ببر و درخت صنوبر را خشك كن! همين كه مردم صبح از خواب برخاستند، ديدند تمام درختهاى مورد ستايش آنها خشك شده، متحير گشته، جمعى از آنها به يكديگر گفتند: اين مرد كه مدعى است از طرف خداى آسمان و زمين پيامبر است، براى آنكه از عبادت معبود خود منصرف شده، به خداى او توجه كنيم، خدايان ما را به جادو و سحر خود، به اين صورت در آورده، ... سپس پس از اظهار نظرهاى متعدد، تصميم گرفتند پيغمبر خدا را به قتل برسانند. آنها بعد از اين كار دچار عذاب خداوند شدند در همان موقعى كه مشغول برگزارى تشريفات عيد بودند، ناگاه باد سرخى به ايشان وزيد. حيران و سرگردان شده به يكديگر پناه مىبردند. خداوند زمين زير پاى آنها را به گوگرد افروختهاى مبدل ساخت و ابرى بالاى سر ايشان آمد كه آتش فشانى کرد و بدنهاى آن قوم را مانند سرب مذاب، گداخته و از هم پاشيد و به اين صورت با بدترين حالى نابود و از صفحه گيتى رخت بربستند.[1]
بعد از مطالعه حدیث فوق، برخی از محشین، در اینباره نوشتهاند که اصحاب رس، پس از دوازده روز عید خود و پس از کشته شدن پیامبرشان، در روز سیزدهم که در حال خارج شدن از شهر بودند، به این بلا دچار شدند.
اگر نحوستی که برخی معتقد بودند، از این بلایی که بر سر اصحاب رس آمده، نشأت گرفته، باید بگوییم که عذاب آنان به دلیل گناهان، رذایل اخلاقی، باده نوشی و عیش و خوشی همراه با اعمال حرامی چون مساحقه بود و گرچه نام ماههای ایرانی از نام شهرهای آنان و عید نوروزایرانیان مانند عید آنان، 12 روز است، ولی آداب و رسوم این عید کاملاً منطبق با مکارم اخلاقی، و اعمال مؤکد شرعی است، و تأیید اهل بیت و شرع، به اصل روز نوروز و اعمال حسنه آن، ازجمله هدیه و صله رحم و ... است و آدابی مثل چهارشنبهسوری، و سیزدهبدر (به نیت رفع نحسی) مورد تأیید شرع و اهل بیت قرار نگرفته است.
شهید مطهری پس از بیان نحس نبودن عدد 13 میفرماید: «سیزده بدر واقعی ما این است که از خانههای تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان، به صحرای دانش و بینش خارج شویم.»[2]
پینوشت:
[1]. عیون أخبار الرضا علیهالسلام، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۰۵. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
علل الشرائع، شیخ صدوق، ج1، ص45 - 48، «باب العله التی من أجلها سمی أصحاب الرس أصحاب الرس و العله التی من أجلها سمت العجم شهورها بآبانماه و آذرماه و غیرها إلى آخرها». جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج14، ص148 - 152، باب ۱۳، «قصه أصحاب الرس و حنظله» و ج56، ص109 – 113.
[2]. یادداشتها، شهید مطهری، ج6، ص131.
افزودن نظر جدید