نیاز به تفسیر قرآن از نگاه بهائیت!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مبلّغان بهائی با طرح پرسشی بدین مضمون که "خدا در قرآن میگوید آیات را به شفافی و زبان ساده و قابل فهم برای جهانیان فرستادیم، پس این همه تفسیر از علما به چه دلیلی هست"، مدعی شدند: «اشكال اصلى مردم در اين است كه فكر نمیكنند. اگر شخص خوب فكر كند محتاج تفسير نيست. بايد انسان اول از هرچيز فكر كند خدا ديانت را براى چه آورده است و مقصود او از ارسال رُسل چيست و نتيجه ديانت چيست آن وقت قرآن بسيار روان میشود».[1]
اما لازم است در پاسخ به این ادعای مبلّغان بهائیت گفت:
اولاً: هرچند که قرآن کتابی قابل فهم و به زبان عربی روشن بیان شده و ناظر به فطریات و عقلیات است و با بیانی موعظه گونه و با وعده و وعید به هدایت آدمیان میپردازد، اما مگر خداوند در قرآن نفرموده که آیات متشابهی در قرآن وجود دارد که برای فهم آنها، میبایست به "راسخون فی العلم" مراجعه کرد: «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ [آلعمران/7]؛ و او کسی است که کتاب را بر تو نازل کرد، بعضی از آیات آن، آیات محکم است که اصل کتابند، و بعضی دیگر آیات متشابهند، اما کسانی که در دلهایشان انحراف است تنها آیات متشابه را پیروی میکنند تا به این وسیله فتنه به پا کنند و به همین منظور آن آیات را به دلخواه خود تأویل میکنند، در حالی که تاویل آن را نمیدانند مگر خدا و راسخین در علم، میگویند به همه قرآن ایمان داریم که همهاش از ناحیه پروردگار ما است و به جز خردمندان از آن آیات پند نمیگیرند».
آری؛ وجود مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و آیات محکم و متشابه، نیاز به معلّم و مفسر برای فهم آیات الهی را ضروری میسازد، همچنان که خداوند در قرآن فرموده است: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ [بقره/151]؛ چنانکه در میان شما رسولی از خودتان فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت میکند و نفوس شما را (از پلیدی جهل) پاک و منزّه میگرداند و به شما تعلیم کتاب و حکمت میدهد و آنچه را نمیدانید به شما میآموزد».
بنابراین از ظهور كلام فهميده میشود كه فهم كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر و به تبع ائمهی معصومین (علیهم السلام)، ممکن نيست. چرا که اگر غیر از این بود، معنی نداشت که خداوند پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را مبعوث و وظیفهی تعلیم کتاب را به ایشان محول کند، زیرا قرآن به زبان عرب نازل و مردم اُمّ القری، هم معانى ظاهرى الفاظ قرآن را میفهميدند و هم میتوانستند نوشتههاى آن را تلاوت كنند. پس منظور از تعليم كتاب، تبيين مضامين و پيامهاى قرآن و تفسير آيات آن میباشد.
ثانیاً: مبلّغان بهائی چگونه ادعا میکنند که قرآن نیاز به تفسیر ندارد، در حالی که خود بیدلیل آیات الهی آن را به نفع بهائیت، تأویل و تفسیر میکنند و از ظاهر آن خارج میسازند؟! مثلاً برای آنکه ادعای قائمیت علیمحمد شیرازی را مطابق با آیات قرآن جلوه دهند، با به کارگیری خلاف ظاهر قرآن و بازی با اعداد، ریسمان به آسمان میبافند تا این ادعای خلاف واقع خود را، حق جلوه دهند![2] از آن بالاتر، در همین مقالهای که مبلّغان بهائی برای رد تفسیر نگاشتهاند، خود اقدام به تأویل معجزهی شق القمر پیامبر و تأویل حور العین بهشتی در قرآن کردند! بنابراین چگونه علمای اسلامی با بهرهگیری از روایات و تمسک به آیات محکم، حق تفسیر و تبیین آیات قرآن را ندارند، اما در عین حال مبلّغان جاهل بهائیت، از جانب خود و بدون دلیل، آیات الهی را تفسیر میکنند؟!
اما به راستی اگر آیات الهی نیاز به تبیین و تفسیر ندارد، پس چگونه بهائیان، عباس افندی را به عنوان مبیّن به ظاهر آیات پیامبرخواندهشان معرفی میکنند؟!
پینوشت:
[1]. به نقل از کانالهای تلگرامی تبلیغاتی تشکیلات بهائیت.
[2]. ر.ک: ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، نسخهی الکترونیکی، ص 54.
افزودن نظر جدید