انصار دفاع نکردند

  • 1396/12/22 - 23:31
وقایع و اتفاقات بعد از رحلت رسول اکرم بسیار پیچیده و مرموزانه طراحی شده است. طراحان نقشه در اولین قدم انصار و مهاجرین را با طرفندهای مختلف و تطمیع، به سمت خود کشیدند و حضرت علی(علیه السلام) را با معدود یاران با وفایش تنها گذاشتند که البته همان مقدار کم ساکت ننشسته و اعتراض خود را اعلان نمودند.

در برخی از تالیفات برادران اهل‌سنت مطلبی بیان می‌شود که چرا، بنی‌هاشم و انصار، از حق امیرالمؤمنین دفاع نکرده و اعتراضی نسبت به خلافت ابوبکر نکردند؟ اگر خلافت حق حضرت علی بود باید خواص از صحابه که مرید حضرت بودند از ایشان حمایت می‌کردند پس معلوم می‌شود که آنها هم حقی برای علی (علیه‌السلام) قائل نبودند.
برای پرداختن به این مسئله لازم است که مقدمه‌ای بیان شود:
مردم مدینه نسبت خویشاوندى با پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) داشتند. به این‌گونه که مادر رسول‌خدا اهل مدینه بود و مادر عبدالمطلب که سلمی نام داشت، از قبیله خزرج بود به همین خاطر مردم مدینه مخصوصاً خزرجیان خودشان را «اخوال الرسول» یعنى دایی‌هاى پیامبر مى‌دانستند.
با این اوصاف مستشکلین شبهه کردند که آن همه مسلمان مخلص كه با پیامبر رابطه خویشاوندى داشتند، چه شد همگی در برابر ظلم‌های بعد از رحلت حضرت رسول، مثل هتک حرمت به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و غصب خلافت، سكوت نموده و اعتراضى ننمودند؟
اولاً باید در پاسخ به این شبهه بیان کرد این ادعا که چرا هیچ کس اعتراضی نکرد، دروغ و کذب محض است. چرا که در منابع روایی و تاریخی اهل‌سنت به طور متواتر، به اعتراض بنی‌هاشم و برخی از انصار و عدم بیعت آن‌ها با خلیفه اول، اشاره شده است.
در تاریخ آمده است پس از آن‌که ابوبکر به خلافت رسید، عده‌ای از مهاجران و انصار و هم‌چنین بنی‌هاشم برای نشان دادن اعتراض خود به خلافت ابوبکر، در خانه دختر رسول‌خدا متحصن شدند.
یعقوبی که از مورخان به نام اهل‌سنت است در کتابش آورده است: «و تخلف عن بیعة أبی‌بكر قوم من المهاجرین و الأنصار، و مالوا مع علی بن أبی‌طالب، منهم: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان الفارسی، أبوذر الغفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب و أبی بن كعب، فأرسل أبوبكر إلى عمر بن الخطاب و أبی‌عبیدة بن الجراح و المغیرة بن شعبة.[1] گروهی از مهاجرین و انصار از بیعت ابوبکر سرباز زدند و تمایل به علی بن ابی‌طالب داشتند، از جمله عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، أبوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب و أبی بن كعب...»
محمد بن جریر طبری در کتاب خود آورده است که : «أتى عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین...[2] عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى‌كه طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آن‌جا گرد آمده بودند.»
هم‌چنین خود عمر بن خطاب نقل می‌کند: «حین توفى رسول الله ان علیا و الزبیر و من كان معهما تخلفوا فی بیت فاطمة رضی الله عنها بنت رسول الله صلى الله علیه و سلم...[3] پس از این‌که خداوند، پیامبرش (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به سوی خود فرا خواند، از گزارش‌هایی که به ما رسید یکی این بود که علی و زبیر و همراهانشان از ما بریده‌اند و در مقام مخالفت با ما، در خانه فاطمه (سلام‌الله‌علیها) گرد آمدند.»
همه این منابع که تماماً از اهل‌سنت هستند به ما می‌گویند که عده‌ای نسبت به انتخاب خلیفه اول معترض بوده و اعتراض خود را به صورت تحصن در خانه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نشان دادند که البته این عده از بزرگترین و مشهورترین صحابه رسول‌خدا بودند.
با صرف نظر از مطلبی که ذکر شد، شرایط بعد از رحلت رسول‌خدا آن قدر متشنج بود که حضرت علی (علیه‌السلام) را از اقدام نظامی منصرف کند. چرا که اکثر قریب به اتفاق قبایل عرب به خاطر کینه‌ای که با حضرت علی داشتند، به حمایت ابوبکر پرداختند.
ابوبکر و عمر با تطمیع دیگران مانند ابوسفیان اکثر قریش را با خود همراه ساختند، و مشخص است که باقى قبایل قدرت رویارویى با قریش را ندارند.
در تاریخ نقل شده است که ابوبکر و عمر قبایل مختلف بیابان نشین که به زور شمشیر اسلام آورده بودند را در مدینه جمع کردند و بسیارى از تازه مسلمانان را به سوی خود جلب کردند زیرا آن‌ها از امیرمؤمنان کینه داشتند و منافقان هم از همین کینه استفاده کردند.
مورخانی هم‌چون طبرى، ماوردى شافعى و عبد الوهاب نویرى مى‌نویسند: «و أقبلت أسلم بجماعتها حتى تضایقت بهم السكك فبایعوه، فكان عمر یقول: ما هو إلا أن رأیت أسلم فأیقنت بالنصر.[4] قبیله اسلم همگى در مدینه گردآمدند، تا با ابوبکر بیعت کنند، آن قدر جمعیت زیاد بود که حتى بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت. در این لحظه عمر گفت: قبیله اسلم را كه دیدم یقین به پیروزى پیدا کردم.» با وجود چنین اوضاع اجتماعی و سیاسی متشنج، حتى اگر مردم مدینه مى‌خواستند با ابوبکر و عمر و مقابله کنند، توانایی چنین کاری را نداشتند.
حضرت علی (علیه‌السلام) در برخی از سخنانش دلیل عدم قیام را بیان نموده است. حضرت حفظ جان خاندان و اهل بیتش را در آن شرایط ضروری دانستند و فرمودند: «فنظرتُ فاذا لیس لی رافد ولا ذاب ولا مساعد إلا أَهل بیتی‏ فضننت بهم عن المنیة.[5] به اطرافم نگریستم، دیدم كه نه یاورى دارم،‌ و نه كسى كه از من دفاع و حمایت مى‌كند، جز خانواده‌ام كه مایل نبودم جانشان به خطر افتد.»
اما به گونه‌ای دیگر نیز می‌توان به این شبهه پاسخ گفت و آن این‌که، طبق عقیده اهل‌سنت اطاعت از خلیفه واجب است حتی اگر آن امام جائر و فاسق باشد و برای این سخن خود به روایاتی نیز تمسک می‌کنند.
مسلم نیشابوری در روایتی از حذیفة بن یمان نقل می‌‌كند كه رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «یكون بعدی ائمة لا یهتدون بهدای و لا یستنّون بسنتی و سیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشَّیاطین فی جثمان إِنس. قال قلت كیف أَصنع یا رسول‌الله إن أَدركت ذلك؟ قال: تسمع و تطیع للأمیر و إن ضرب ظهرك و أخذ مالك فاسمع و أَطع.[6] بعد از من پیشوایانی بر مسند قدرت خواهند نشست كه از هدایت من بهره‌ای نبرده‌اند، به سنت من نیز عمل نمی‌كنند و در میان آن‌ها افرادی هستند كه قلب‌هایشان قلب شیاطین در جسم آدمی زاد هستند. عرض كردم ای رسول خدا! اگر ما آن روز را درك كردیم، وظیفه ما چیست؟ فرمود: به سخنان آن‌ها گوش داده و از فرمانشان اطاعت كنید، اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموال شما را نیز غارت كردند، وظیفه شما اطاعت و فرمانبرداری است.»
بنابراین روایت، عدم دفاع بنی‌هاشم، انصار و بقیه صحابه، از حق غصب شده امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) عمل به دستور رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و به خاطر رعایت مصالحی بوده است كه اهمیت آن‌ها بسیار بیشتر از قیام بر ضد ابوبكر بوده است.
بنابراین مطرح کردن چنین شبهه‌ای نه تنها مذمت صحابه خاص حضرت رسول است بلکه سبب رسوایی غاصبان خلافت است.

پی‌نوشت:

[1]. تاریخ‌ الیعقوبى، یعقوبی، درالعلم، بیروت: ج‌2،ص126
[2]. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج۲، ‌ص۴۴۳
[3]. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص55
تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص446
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالعلم، بیروت: ج1، ص123
[4]. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص
الحاوی الکبیر، ماوردی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج14، ص99
نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج19، ص21
[5]. نهج البلاغه، خطبه 217
الإمامة والسیاسة، ابن قتیبة، دارالعلم، بیروت: ج1، ص134
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالعلم، بیروت: ج6، ص95
[6]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، داراحیاء التراث العربی، بیروت: ج3، ص1476، ح1847

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.