عرفان‌های نوظهور و ترویج تفکر‌گریزی

  • 1395/06/22 - 01:57
تفكر و انديشيدن هميشه مقدمه درست انجام دادن و انجام گرفتن بوده است و مراد از تفکر‌گریزی، تأمل و تدبر درباره‌ی عاقبت انسان است. اینکه در واقع، آدمی از کجا آمده است؟ آیا ممکن است در این دنیا وظایفی داشته باشد و سرانجام به کجا خواهد رفت؟ و آن هدفی است که عرفان‌های نوظهور به شدت با این‌گونه افکار مقابله می‌کنند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وقتی می‌گوییم در بسیاری از عرفان‌های نوظهور نه‌تنها به تفکر گرایی توجه نمی‌شود بلکه تلاش بر سر تشویق سالک بر تفکر گریزی است، این بدین معنا نیست که آنان در تمامی امور زندگی باب عقل و تفکر گرایی را بسته‌اند؛ چرا که در پس پرده و در لابه‌لای گزاره‌های تعلیمی آنان به‌شدت عقل معاش اوج می‌گیرد؛ عقل معاشی که در بستر سرمایه‌داری و روح امپریالیسم در حال فعالیت است.
مراد از تفکر‌گریزی، تأمل و تدبر درباره‌ی عاقبت انسان است. اینکه در واقع، آدمی از کجا آمده است؟ آیا ممکن است در این دنیا وظایفی داشته باشد و سرانجام به کجا خواهد رفت و عاقبت او چه خواهد شد؟ هدف از طرح این سؤالات ایجاد حس شتاب‌زده برای استقبال از ادیان توحیدی نیست. بلکه مقصود اندک تأمل فلسفی درباره‌ی صحت‌وسقم این سؤالات است. یعنی به‌طور دقیق همان چیزی که  عرفان‌های نوظهور به شدّت آن را برای مریدان خود حرام کرده‌اند. منع تفکر درباره‌ی این سؤالات، در تلاش آنان برای تبلیغ و گسترش تفکر گریزی نمایان می‌شود.
اُشو در این‌باره می‌گوید: فکر چیزی نیست مگر غباری در چشم کور ذهن، زیرا نمی‌توانی به چیزی فکر کنی که پیشاپیش شناخته نشده باشد، و به فکر کردن به چیزی که پیشاپیش شناخته شده است، نیازی نیست. مواجهه، همواره با ناشناخته صورت می‌گیرد. ناشناخته، همه‌جا حضور دارد، در درون و در بیرون و تفکر همیشه در درون شناخته‌ها و در اطراف ناشناخته‌هاست. تو نمی‌توانی از خلال شناخته‌ها، با ناشناخته‌ها تماس بگیری. پس شناخته‌ها را دور بریز و با ناشناخته‌ها تماس بگیر و این چیزی است که من آن را مراقبه می‌نامم.[1]
نمونه‌ی دیگر از تفکر گریزی در عرفان‌های نوظهور، در بی‌توجهی به اوضاع و احوالی که اهمیت آن کم نیست جلوه می‌کند و نمونه بارز آن در تعالیم کارلوس کاستاندا وجود دارد یعنی در آموزه‌ای که از آن به جنون اختیاری یاد می‌شود.
در آن زمان که کاستاندا در مورد چیستی جنون اختیاری از دون خوان می‌پرسد، او می‌گوید: «خوشحالم که پس از این همه سال، سرانجام، از جنون اختیاری من پرسیدی؛ که اگر هرگز هم نمی‌پرسیدی، برایم کمترین اهمیتی نداشت. با این وجود من بر آن شده‌ام که احساس شادی کنم. تو گویی برایم اهمیت داشتی که بپرسی، یا مهم است که اهمیت بدهم. همین، جنون اختیاری است»
-کاستاندا گفت: تو جنون اختیاری را با چه کس آزمایش می‌کنی؟
-با همه.
-و چه زمانی را برای این کار برمی‌گزینی؟
-هر وقت که بازی کنم.
-آیا معنای جنون اختیاری این است که اعمال او هرگز صادقانه نبوده، بلکه فقط بازی یک بازیگر است؟
-آری؛ اعمال من صادقانه است، اما فقط بازی یک بازیگر است.
-پس هر آنچه تو می‌کنی جنون اختیاری است؟
-بله هر آنچه.
-این بدان معنی است که هیچ‌چیز برای تو اهمیت ندارد و تو نسبت به هیچ‌کس و هیچ‌چیز پروا نداری؟ برای مثال، خود من؟ تو می‌خواهی بگویی برایت مهم نیست که من اهل معرفت بشوم یا نشوم، که بمانم یا بمیرم و یا هرکار دیگری بکنم؟
-درست است! برایم مهم نیست. تو مثل لوچیو یا هرکس دیگر در زندگی منی؛ جنون اختیاری من.
-چنین احساس می‌کنم که ما درباره‌ی چیز واحدی صحبت نمی‌کنیم. نباید خودم را مثال می‌زدم. آنچه می‌خواستن بگویم این است که به هر حال باید چیزی در جهان باشد که تو پروای آن را داشته باشی، اما نه به‌صورت یک جنون اختیاری. به گمانم این شدنی نیست که ما به زندگی خود ادامه دهیم، در حالی که هیچ‌چیز برایمان اهمیتی نداشته باشد.
دون خوان در جواب می‌گوید: این حرف درباره‌ی تو صادق است. برای تو همه چیز مهم است. تو از جنون اختیاری من پرسیدی و من به تو گفتم که آنچه نسبت به خود و مردم دور و برم می‌کنم جنون است؛ چرا که هیچ‌چیز اهمیتی ندارد.
نکته اینجاست، دون خوان! اگر هیچ‌چیز برایت مهم نیست، پس چگونه به زندگی ادامه می‌دهی؟[2]
دون‌ خوان می‌گوید: شاید توضیح آن ممکن نباشد. در زندگی تو چیزهای معینی برایت اهمیت دارند؛ چرا که مهم هستند. اعمال تو بی‌شک برایت اهمیت دارند، اما برای من دیگر هیچ‌چیز مهم نیست، نه اعمال خودم، نه اعمال هیچ‌یک از مردم اطرافم. با این حال، به زندگی‌ام ادامه می‌دهم؛ چرا که از خود اراده دارم؛ چرا که در سراسر عمر اراده‌ام را جلا داده‌ام تا آنجا که اکنون ناب و سالم است و دیگر پروای این ندارم که هیچ‌چیز مهم نیست. اراده‌ی من جنون زندگی‌ام را جبران می‌کند. [3]

پی‌نوشت:

[1] . اشو، یک فنجان چای، مهراندیش، ۱۳۹۲، ص ۲۲۸.
[2] . محمدحسین کیانی، معنویت جدید و تهاجم فرهنگی، قم: عصرآگاهی، ۱۳۹۰، ص ۵۲.
[3] . کارلوس کاستاندا، حقیقتی دیگر، تهران: نشر میترا، ۱۳۸۰، ص ۹۰.

جهت مطالعه بیشتر بنگرید به:  محمدحسین کیانی، معنویت جدید و تهاجم فرهنگی...

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.