بیلاخ، علامتی ایرانی !

  • 1394/02/20 - 21:34
در فضاهای مجازی و شبکه‌های اینترنتی شایعات و مطالب بدون سند و رفرنس هر روز در حال گسترش می‌باشد و عده‌ای بدون هیچ‌گونه تحقیق و بررسی آن را قبول می‌کنند. در ادامه یکی از این متن‌ها آورده و به آن پاسخ داده می‌شود. در میان دایره لغات زبان ادبیات فارسی، تنها فرهنگ لغت معین این لفظ را آورده است و در مورد لفظ بیلاخ چنین آورده که بیلاخ، به طعنه...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در فضاهای مجازی و شبکه‌های اینترنتی شایعات و مطالب بدون سند و رفرنس هر روز در حال گسترش می‌باشد و عده‌ای بدون هیچ‌گونه تحقیق و بررسی آن را قبول می‌کنند. در ادامه یکی از این متن‌ها آورده و به آن پاسخ داده می‌شود.

متن:

ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽﺭﺣﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽ‌ﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ‌ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ.ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﻟﯿﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻮﻣﭙﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ. چهار ﺍﻧﮕﺸت ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳت او ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷستش ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ و ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻧﻤﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭ چهار ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷست ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ بیلاخ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯽﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ بیلاﺥ ﻣﯽﺩﺍﺩ. ﮐﻢﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺑﻪ ﺑﻼﺩ ﮐﻔﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ ﺑﯿﻼﯾﮏ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻻﯾﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ. اما مردم دنیا که این حرکت را از ما ایرانی‌ها یاد گرفتند هنوز آن را به عنوان پیروزی و موفق باشید استفاده می‌کنند.

در مورد متن بالا چند نکته قابل بررسی است:

- افرادی که در این متن وجود دارند، یکی از آنها فردی به نام "پومپه" است که از سرداران ایرانی نامیده شده، در حالی که او از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بود و سرزمین‌های پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود را به همراه دو تن دیگر اداره می کردند و او متعلق به زمان پارتیان می باشد. چون پارتیان محل حکومتشان ایران بوده است، او را سردار ایرانی می‌دانند در حالی که این درست نمی باشد. اگر او را سردار ایرانی هم بدانیم، زمان پارتیان با مغولان سالیان بسیاری فاصله دارد.[3]
- یکی دیگر از اسامی بکار رفته در این متن نام فرمانده قوم مغول می‌باشد. وقتی نام و اسامی فرماندهان و سرداران مغول را می‌بینیم، فردی به نام بیلاخوخان وجود ندارد تا این ماجرا را صحت ببخشد.[۱]
- در میان دایره لغات زبان ادبیات فارسی، تنها فرهنگ لغت معین این لفظ را آورده است و در مورد لفظ بیلاخ چنین آورده که بیلاخ، به طعنه به کسی گویند که دست به کار نسنجیده ای زده و شکست خورده است. معمولاً همراه با بالا بردن انگشت شست نشان داده می شود. پس از لحاظ واژه شناسی هم ربطی به این ماجرای تاریخی ندارد.[2]
- نویسنده‌ای که این متن را نوشته است، به نظر می‌آید که یک نویسنده ادبی می‌باشد و از لحاظ تاریخ هیچ اطلاعاتی را نداشته است.

پی‌نوشت:

[۱]. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، جلد١، ناشر: امیرکبیر، سال نشر:١٣٨۴ ، صفحه 200 تا 259
[2]. فرهنگ لغت معین
[3]. ا. آ. گرانتوسکی - م. آ. داندامایو، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵.

تولیدی

دیدگاه‌ها

به نظر بنده با تحقیق اجمالی که در متون یاد شده داشتم این داستان صرفا یک داستان ادبی می باشد و اصلا" جنبه تاریخی ندارد. باتشکر

این مطلب بطور کلی ریشه و اساس ندارد و برای تغییر باورهاست.

این هم از برکات فضای مجازیست!!!!

واقعا خنده دار بود

خب دارن فرهنگ سازی میکنن بدتون اومده انگار

"بیلاخ " "بیلاخ " کی؟ از کجا ؟ و چگونه یک حرکت اشاره ی جهانی شد؟ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ مغولها و حکومتشان در ﺍﯾﺮﺍن بیرحمترینﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ (ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ) ﻧﺎﻡﺩﺍﺷﺖ او ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ انگشتان ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ دلیر ایرانی ﺑﻪ ﻧﺎﻡجلال الدین خوارزمشاهی ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ، ﺑالاﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ و اسیر بیلاخو ﺷﺪ.. چهار ﺭﻭﺯ ﺍﺯ دستگیری ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ... ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ چهار ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ...او در یک شب مهتابی ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ... اینبارشجاعانه ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ... او در حرکتی انتقامجویانه و خفت بار بیلاخو را به اسب خود بست و در شهر گرداند. ﻣﺮﺩﻡ خوشحال از شجاعت جلال الدین ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ وی که چهار انگشتش را در اسارت بیلاخو از دست داده بود، و در حالیکه چهارﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ در کف دست ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ را بهم نشان میدادند به جشن و پایکوبی پرداختند ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ و این حرکت (بیلاخو)و سپس(بیلاخ) ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯽﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ بیلاخ میداد اروپاییانی که در آنزمان به ایران سفر کرده و مشغول تجارت بودند ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ را به کشور خود ﻣﻨﺘﻘﻞ کردند و در تغییرات تلفظی به دلیل نبودن حرف " خ " ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ بیلایک ﻭﺳﭙﺲ ﻻﯾﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ . امروزه این حرکت جهانی شده و روزانه میلیونها باردرکشورهای مختلف از آن استفاده میشود در برخی سازمانها و تشکیلات مثل هواپیمایی و فرودگاهها و کار با جرثقیل ها از این حرکت با معنی تعریف شده استفاده میشود... ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ اما در اروپا و سایر نقاط جهان به معنای " آفرین بر تو " و یا "اوکی " معنی میدهد ... پاسخ اینجاست که : ﻣﻐﻮلها ﺗﺎ ﺳﺎﻟﻬﺎ بعد از بیلاخو و سلطان جلال الدین ﺑﺮ قسمتهایی از ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ.. ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ، ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ بیلاخ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.. مغولها این حرکت را تحقیر و تمسخر نسبت به خود محسوب میکردند زیرا خاطره کشته شدنِ حقارت بار قویترین سردار خود را یادآوری میکرد... ﺍﺯﯾﻦ ﺭﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ که پی به این حساسیت برده بودند به ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﻐﻮﻝ بیلاخ میدادند ﻭ ﻓﺮﺍﺭ میکردند . ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺪ که اﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺷﮑﻞ ﺑﺪﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺖ.U&m منبع: Persian historic stories پاره ترجمه: تیمور رضایی قیری

دوستان توجه داشته باشید. این حرکت شصت ذو به بالا و شصت رو پایین متعلق به زمان گلادیاتور هاست. وقتی گلادیاتور به زمین می افتاد اگر مردم شصت هایشان را بالا میگرفتند گلادیاتور مغلوب او را می کشت . ربطی به بیلاخ ندارد

اگر برای مطلبتون منبع معتبری هم دارید، بیان کنید

دقت فرمایید ...پایان متن نام منبع ذکر شده است...

علامت (L) با انگشتان درست کردن نشان "Like " استد.

اینکه فرهنگ سازی می کنن و این علامت بد را که باعث جنگ جهانی میشه یکجورایی مثبتش میکنند خوبه اما یک مقداری باید بیشتر روی داستان کار می کردند چون در فرهنگ ما معنی انگشت شصت حتی از انگشت وسط هم بدتره...خخخخخ

خیلی مطلب جالبی بود و در تلویزیون هم یک بار در این مورد صحبت شد

این عمل توسط دونفردرحال درآوردن عسل وحشی ازکندوابداع شد.یکی ازآنان به نام خیرالله میخواست ملکه کندوراشکارکندمقداری عسل برانگشت شصتش ریخت وبه انتظارنشست تاملکه به انگشت شصت اوبنشینداماهرچه نشست فایده ای نداشت تااینکه دیدندملکه باسربازان بردرخت کناری نشسته وانگشت شصتشان رابرای تمسخر به طرف آن شخص گرفته اند...ودوستش که شاهداین جریان بود..موقع برگشت به ولایت جریان رابین مردم فاش کرد. وزین پس، هرکس خیرالله رامیدید. برای تمسخرانگشت شصتشان راحواله اومیکردند... وچون ماایرانیهاهمیشه شادوشنگول هستیم ودرهرشرایطی میخواهیم لج دیگران رادرآوریم..واکثرابدهکارهستیم واگرکسی مطالبه طلب خودراکرد.. انگشت شصتمان راحواله اش.. میکنیم.. ومیگوییم بیا

داستان های سکسی مانند یوسف و ذلیخاه حقیقت دارن اما اینها دروغ هستن هر چی حوذه بگه درسته

1. داستان بیلاخ دروغ هست. 2. داستان یوسف و زلیخا، درس پاکدامنی هست. اما کسانی که قلب مریض دارند متوجه پیام داستان نمیشوند. 3. حوزه (حوزه علمیه) درست است. نه حوذه.

از اعلام نظر متفاوت شما سپاسگزارم

دمت گرم ...درود

به نظرم داستان ساختگیه

با درود فراوان این فقط ترجمه یک داستان از یک کتاب قدیمی چاپ دهلی نو به نام داستانهای کهن تاریخی مشرق زمین که چند سال پیش من این رو ترجمه کردم... صحت یا سقم و ساختگی بودن یا واقعی بودن آن میسپاریم به پژوهشگران حوزه تاریخ و من هیچ اصراری بر واقعی بودن ماجرا ندارم.

آقای تیموری شما که ماشاالله اینهمه استاد هستید لطفا عکس جلد کتاب persian historical stories را بذارید تا ما ببینیم

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.