برنامه تصوف؛ تحقیر انبیاء و اولیای دین!

  • 1392/06/24 - 03:07
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از انحرافات تصوف و متصوفه پرداختن به دریافتهای شخصی و بریدن از کلام وحی و احادیث معصومین علیهم السلام است
تحقیر انبیاء و اولیای دین، برنامه تصوف

از انحرافات تصوف و متصوفه پرداختن به دریافتهای شخصی و بریدن از کلام وحی و احادیث معصومین علیهم السلام است. ایشان به جای استفاده از کلام الهی و قرآن و بهره بردن از روایات نبوی و ائمه علیهم السلام که به فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، این دو در کنار هم باعث نجات از گمراهی اند[1]، به فهم ناقص بشری خویش و هوای نفس خود رجوع کرده و باعث ضلالت و گمراهی مردم شده اند. با ترک ودایع رسول خدا، بزرگان صوفیه مسیر انحراف را گشودند و خود را مستقلاً وصل به عرش دانسته و ندا به حدّثنی قلبی عن ربی، سر دادند![2]

همه آگاهند که انبیاء و امامان معصوم علیهم السلام واسطه ی بین خالق و خلقند[3]. کسانی که فریب شیطان و نفس را خورده اند این واسطه را کنار زده و با اوهامات نفسانی ادعای سلوک و رسیدن به حق دارند. چگونه ممکن است مسیری را غیر از راهی که خود حضرت حق جل جلاله قرار داده پیمود و به خدا رسید؟! قرآن کریم در باره ی کلام و سخن پیامبرش می فرماید: "وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ - إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ"[4] قرآن جملات نبی بزرگوار را همان حرف خدا می داند. این آیه سندی دیگر بر عصمت پیامبر صلی الله علیه وآله و به تبع اهل بیت علیهم السلام است و فرمایشات ایشان را تایید می کند. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه وآله راه رسیدن به حق و حقیقت را پیروی از قرآن و عترت بیان می کنند، مفهوم آن این است که هر مسیری جز این راه، باطل و سرانجامش گمراهی و تباهی خواهد بود.

نمونه های تباهی این گروه منحرف در تاریخ زیاد است که خود هزار من کاغذ می طلبد. برای مثال، عده ای از ایشان با اتکاء بر وهمیات نفسانی خود، جملاتی را ادا کردند که به نام شطح، معروف شد. شطح گویان معروف تصوف مانند بایزیدبسطامی و حسین بن منصورحلاج، به خاطر همین مقوله که به شارع مقدس و فرمایشاتش عنایتی نداشته اند، به این ورطه[5] گرفتار شدند. عدم توجه ایشان عامداً یا از روی جهل، به مبانی دین اسلام که طرح ریزی آن با حضرت حق بوده است، دلیل اصلی این انحراف و کج روی می باشد. همین مطلب باعث شد تا ایشان با گفتن جملاتی چون، سبحانی ما اعظم شانی! در مقابل فرستاده ی خدا قد علم کنند. کسی که اندک آشنایی با تصوف داشته باشد می داند که فلسفه ی وجودی و شکل گیری این فرقه ی منحرف، تحقیر انبیاء و اولیای دین بوده و ماجراهایی که در طول تاریخ رخ داده و حمایت های دشمنان قسم خورده ی اسلام از ایشان گواه بر این مطلب اند.

منابع:

[1]. «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»

/ الاصول العامه للفقه المقارن / 171 سید محمد تقی حکیم

[2]. تذکره الاولیاء عطار نیشابوری / ذکر ابوبکر کتانی

[3]. کمال الدین، ج1، ص384، ح2

[4]. آیات 3 و 4 سوره ی مبارکه ی نجم

[5]. فرهنگ فارسی معین / 1 - جای خطرناک 2 - منجلاب ، گرداب

دیدگاه‌ها

پس لطفا اگر مثنوی معنوی اشعار رومی را نخوانده اید که از بزرگی بایزید چه ها نگفته اند لطفا بخوانیدش!

تشکر از توصیه ی حضرتعالی ولی تایید بایزید ها توسط مثنوی معنوی، شهادت دادن دم روباه برای خودش است!!! خود مولوی صوفی متعصبی ست که سخنانش در دفاع از متصوفه تلقی می شود و ارزشی نخواهد داشت. از منبعی غیر از مدارک صوفیان دلیلی بر بزرگی بایزیدتان بیاورید. مثلاً از روایات معصومین علیهم السلام... مگر بنا بر ادعای شما بایزید خادم امام معصوم نبوده؟ پس چرا در مدح وی روایت معتبری نقل نشده است؟!

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.