برخورد با نیازمندان؛ تفاوت روش اهل بیت و بزرگان تصوف

  • 1393/04/18 - 11:47
یحیی باخرزی در باب آداب گدایی و شرایط آن! سخنی را از قول خلیفه‌ی دوم نقل می‌کند که گفت: کسب به شبهه، بهتر از گدایی از مردم است! یعنی اگر شخصی مالی را به دست آورد که از حلال بودن یا حرام بودن آن مطلع نباشد و یا شک داشته باشد که این مال حرام است یا حلال، خوردن این مال نزد خلیفه بهتر است از مالی که فقیری با رضایت کامل از مردم گرفته باشد!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در آداب اجتماعی غلط و غیر اسلامی احترام به اغنیا و ثروت‌مندان بیشتر از احترامی است که به فقرا گذاشته می‌شود و در این جامعه کسانی‌که از لحاظ مالی جایگاه ضعیفی داشته باشند، مورد بی‌لطفی و بی‌‌تفاوتی سایرین قرار می‌گیرند. اما دین مقدس اسلام هیچ‌گاه معیار و ملاک احترام اجتماعی را بر پایه دارا و ندار و فقر و غنا قرار نداده، بلکه بر خلاف آموزه‌های غلط، ثروت‌اندوزی و دنیاپرستی را مذمّت کرده و مذموم دانسته است. در مقابل نیز احترام به فقرا و کمک به ایشان را امری پسندیده و در مواردی فرض و واجب نموده است.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در وصایای خود به جامعه‌ی اسلامی می‌فرمود: وصیت می‌کنم شما را به دوست داشتن مساکین و هم‌نشینی با آنها.[1] ایشان در جای دیگری فقر نیازمندان را نتیجه‌ی مال اندوزی غیر صحیح اغنیا دانسته و فرموده‌اند: ما رايت نعمه موفوره الا و في جانبها حق مضيع[2] نعمت فراوانی ندیدم، مگر این که در کنارش حقی ضایع شده باشد.

در سیره و روش اهل بیت(علیهم السلام) احترام ایشان به سائل و فقیر به خوبی دیده می‌شود. روش کمک کردن به فقرا نیز در قاموس ایشان به گونه‌ای بوده که آبروی مساکین حفظ شود و عرق شرم و نداری بر پیشانی ایشان ننشیند، اما سران اهل تصوف روش دیگری را در این باب برگزیده‌اند. برای مقایسه‌ی رفتار اهل بیت(علیهم السلام) و بزرگان تصوف با فقرا و نیازمندان به این دو حکایت دقت کنید. 

مُعلّى بن خُنيس، يكى از اصحاب امام جعفر صادق(عليه السلام) و از راويان حديث ایشان حكايت می‌كند: در شبى تاريك و بارانى امام صادق(عليه السلام) از منزل خارج شد و به سوى محلّه بنى‌ساعده روانه گشت، من نيز به دنبال آن حضرت حركت كردم . در بين راه، چيزى از دست آن حضرت روى زمين افتاد، فرمود: خداوندا! آن را به ما باز گردان. من جلو رفتم و سلام كردم، ایشان پس از جواب سلام، فرمود: مُعلّى هستى؟ عرض كردم: بلى، فدايت شوم. فرمود: در همين دور و بر دقّت كن و دستى روى زمين بكش، اگر چيزى پيدا كردى، آن را بردار و به من بده.

مُعلّى گويد: مقدارى تفحّص كردم و روى زمين را جستجو نمودم تا آن كه ظرفی را يافتم كه داخل آن نان بود، آن را برداشتم و تحويل امام صادق(عليه السلام) دادم و عرض كردم: اى مولاى من، اجازه بفرمائيد من آن را حمل كنم و همراه شما بياورم؟ حضرت فرمود: خير، من خودم براى اين امر سزاوارترم ؛ ولی اگر مايل باشى مى‌توانى با من همراه شوى. مُعلّى گفت: من نيز همراه امام صادق (عليه السلام) حركت كردم تا آن كه به محلّه بنى‌ساعده رسيديم، افرادى را در آن جا ديدم كه خوابيده بودند. حضرت به هر يك از آن افراد كه مى‌رسيد، يك قرص نان از ظرف برداشته و كنار او مى‌گذاشت و به همين منوال تا آخرين نفر به هر كدام يك قرص نان داد و سپس با هم برگشتيم. در بين راه، به حضرت عرض كردم: يابن رسول اللّه! آن‌ها كه متوجّه نشدند و شما را نشناختند؟! فرمود: خير، اگر مى‌خواستم متوجّه شوند، بايد نمك هم برايشان مى‌آوردم؛ و سپس افزود: خداوند امور همه چيز را از جهت محاسبه، در اختيار ملائكه قرار داده است مگر صدقه را، كه مستقيما خودش آن را تحويل مى‌گيرد و مورد محاسبه و پاداش قرار مى‌دهد.

پس از آن فرمود: پدرم امام محمّد باقر(عليه السلام) هرگاه صدقه‌اى به فقير مى‌داد، آن را در دست فقير مى‌گذاشت و دست خود را مى‌بوسيد؛ چون صدقه قبل از آن كه به دست سائل و فقير برسد، مورد توجّه خداوند قرار خواهد گرفت.[3]

این حکایت از امام ششم(علیه السلام) گویای همه‌ چیز در باب رفتار با فقراست که ایشان، چطور اطعام و چگونه احترام شوند تا هم آبروی ایشان حفظ شود و هم اجر و پاداش صدقه دهنده در معرض ریا، به تباهی کشیده نشود.

اما یحیی باخرزی صوفی نامدار قرن هشتم هجری در باب آداب گدایی و شرایط آن! سخنی را از قول خلیفه‌ی دوم نقل می‌کند که گفت: کسب به شبهه، بهتر از گدایی از مردم است![4] یعنی اگر شخصی مالی را به ذست آورد که از حلال بودن یا حرام بودن آن مطلع نباشد و یا شک داشته باشد که این مال حرام است یا حلال، خوردن این مال نزد خلیفه بهتر است از مالی که فقیری با رضایت کامل از مردم گرفته باشد!

باخرزی در ادامه حکایتی را نقل می‌کند که نشان دهنده‌ی برخورد عجیب و غیر اسلامی بزرگان تصوف با فقراست. می‌نویسد: سائلی بعد از نماز شام آواز داد. امیرالمؤمنین عمر! فرمود او را چیزی دهید. باز بار دوم آواز او به گوش عمر رسید، که هم‌چنان سؤال[5] می‌کرد. عمر خادم را گفت: من تو را نگفتم که او را چیزی بده؟ خادم گفت داده‌ام. عمر در سائل نظر کرد و در زیر دست او توبره‌ای دید پر از نان. فرمود سائل را، که تو گدا نیستی! تو تاجری! بعد از آن، توبره‌ی او را بگرفت و در پیش شتران بیت‌المال ریخت و او را به دُرّه[6] می‌زد و می‌گفت: تو تاجر بوده‌ای و گدا نیستی![7]

خواننده به خوبی درک می‌کند که این رفتار نه از آموزه‌های اسلامی نبوده و در شأن حاکم اسلامی نیست. شاید فقیر نگون‌بخت فرزندان زیادی داشته و نانی را که جمع‌آوری کرده کفاف نان‌خورهای او را نمی‌داده است. وقتی بزرگان تصوف از این قماش باشند، باید هم راه و روش با اصطلاح عرفانی ایشان سر از جاده‌های انحراف بیرون آورد.

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین ره که تو می‌روی به ترکستان است![8]

منابع:

1- بحارالانوار، ج ۷۲، باب ۹۴
2- شمس الدین، محمد مهدی، دراسات فی نهج البلاغه، ص 40، بیروت، دار الزهراء، چاپ دوم، 1392ه. ق / جورداق، جورج؛ روائع نهج البلاغه، بی جا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، چاپ دوم، 1375، ص 233«ما رآیت نعمة موفورة الاّ و بجانبه حق مضیع».
3- بحارالا نوار: ج 93، ص 6 125 و ص 8 127 و ج 47، ص 20، ح 17
4- فصوص الآداب / چاپ دانشگاه تهران / ص 257
5- درخواست کمک
6- شلاق
7- فصوص الآداب / چاپ دانشگاه تهران / ص 258
8- گلستان سعدی / حکایت شماره 6

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.