علوم و تالیفات دانشمندان

  • 1392/03/11 - 18:25
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بهائیان آیین خود را پیشرفته تر از ادیان دیگر و بروز می دانند و می گویند: دین باید با زمان خود همراه شود، در حالی رهبران خودشان، عکس بهائیان سخن گفته و نظر بر این دارند که کل کتاب ها بغیر از کتاب هایی که در رابطه با ظهور سید باب نوشته شده است، از بین ببرند.
ketab

جریان امور گذشته و شرح زندگانی و تاریخچه گذشتگان درس عبرت و برنامه ی زندگی آیندگان است و روی این نظر کتب تاریخ اهمیت بسزائی در میان بشر پیدا می کند.
و چون بسیاری از علوم فلسفه و الهیات و حقوق و ادبیات و ریاضیات به نحو احسن و آنطوری که باید در نوشته های دانشمندان بزرگ و فلاسفه ی جهان حل و تحقیق شده است، ما باید پیوسته از تالیفات و نظریه های آنان استفاده برده و از مقام علمی و مراتب تحقیق ایشان قدردانی و تجلیل کنیم.
در اینجا سید باب سخن بسیار خنده آور و مسخره آمیزی دارد، که مقام عقل و فهم و فکر او از همین سخن روشن می شود.
بهاء می گوید: قد عفاالله عنکم ما نزل فی البیان من محو الکتب و آذناکم بان تقرءوا من العلوم ما ینفعکم لاما ینتهی الی المجادلة فی الکلام هذا خیر لکم ان انتم من العارفین- خداوند بخشیده است برای شما آنچه را که در بیان نازل شده است از محو کردن کتاب ها و ما اذن می دهیم که بخوانید از علوم آنچه را که به شما نافع می باشد نه آنچه را که منتهی می شود به مجادله کردن در گفتگو و این بهتر است برای شما اگر معرفت داشته باشید. [1]
بهاء در این کلام اعتراف می کند که در بیان حکم از بین بردن کتاب ها نازل شده بود، و همچنین اعتراف می کند که در همین کتاب ها علوم نافعه و مفیده هست که لازمست آنها را پیروان آن جناب بخوانند، پس در این صورت اگر بیان و اقدس از جانب خداوند واحد نازل شده است این اختلافات به فاصله ی زمان نزدیک یعنی چه؟ و اگر پیروان بیان مقتدر شده و همه کتاب هائی را که علوم نافعه در آن ها بود از بین می بردند چه می شد؟ و اگر سخن بیان بر خلاف حکم خدا بود، پس تجلیل و احترام بیان برای چیست؟
آری در بیان می گوید: فی حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشئت او تنشئی فی ذلک الامر.... الخ- در حکم محو کردن تمام کتاب های گذشتگان است مگر آنچه راجع به این امر (ظهور سید باب) تا به حال نوشته شده است و یا پس از این نوشته می شود...الخ. [2]
و در ظهور الحق در توفیعی که از جانب سید باب خطاب به حاجی میرزا حسن خراسانی است می نویسد: و انا لنعلم حمک ما انشأت فی علم الاصول ان اتکل علی الله و امح الکتب کلها خذ عطاء ذکر اسم ربک... و لکل من صدق بآیاتنا فرض علی ان یمحو کل کتب القوم الابعضا من آیات البایین (احسائی و رشتی) من قبل حکم البدع و ان ذلک حکم عدل من لدن امام حی عظیم ان احملوا الکتب الی الارض المقدسة ثم انزلوها علی یم الفرات لیثبت قلوب المومنین من حکم الکثرة و لتکونن من الخاسعین- ما می دانیم آنچه را که در علم اصول نوشته اند، بخدای خود اتکال کرده و همه کتاب ها را محو کن... و واجب است بر هرکسی که به آیات ما ایمان آورده است اینکه محو کند همه ی کتاب ها را مگر برخی از آثار و نوشته های سید رشتی و شیخ احسائی را، و این حکمیست از جانب امام حی بزرگ که حمل کنید همه ی کتاب ها را بر زمین مقدسه و بریزید آنها را به آب فرات تا اینکه قلوب مردم از این کثرت و اختلاف بر قرار گردد. [3]
از این عقیده معلوم می شود که سید باب مانند برخی از صوفیه ی بی سواد و مرتاضین عوام و عرفای جاهل و ساده لوح، در تحت تاثیر ریاضت و ذکر و عبادت ظاهری واقع شده و به اندازه ای نسبت به گفته های دیگران نوشته های اهل نظر و تحقیق بد بین و سوء ظن پیدا کرده است که همه ی آنها را باطل و بر خلاف تشخیص و فهم خود تصور نموده است.
و بعید نیست که این عقیده در اثر شدت غرور و نهایت خامی و نادانی او بوده است، و تصور نموده است که تمام حقائق و معارف و علوم جهان در گفته ها و نوشته های او پیچیده شده است، چنانکه در بیان گوید: چنانکه نقطه ی بیان سه تفسیر بر قرآن نوشت دو تفسیر به نهج آیات الی آخر و یک تفسیر بر سوره بقره به نهج شئون علمیه که یک حرف از تفاسیر او معادل نمی شود به آنچه کل مفسرین از اول نزول قرآن تا ارتفاع او تفسیر نموده. [4]
و باز در جای دیگر از کتاب بیان می گوید: و شبهه ای نیست که در کور نقطه بیان افتخار اولوالالباب به علم توحید و دقایق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولایت بوده.... و کلماتی از لسان او جای فرموده که هر ذاروح توحیدی نزد او خاشع شده الا کسی که درک ننماید آنچه او با محبوب خود تکلم فرموده و شئون حکمیه و علمیه مالانهایه از نزد او ظاهر فرموده که غیر الله قدر آنرا ندانسته..... اگر کل ما علی الارض جمع بشوند نمی توانند آیه ای به مثل آیاتی که خداوند از لسان او جاری فرموده اتیان نمایند.... الخ. [5]
و از نظائر این عبارات که در کلمات سید زیاد است، به خوبی فهمیده می شود که: سید باب روی هر عنوانی بود (بی سوادی، سادگی، مرض روحی) از قوه ی تمییز و تشخیص عاری بوده و بدون کوچک ترین واهمه و اضطرابی می گفت که: ما فی الارض نظیر یک آیه از آیات در هم و مغلوط و بی معنی مرا نتوانند آورند، و علوم حکمت و دقائق معرفت در کلمات پوچ من منطوی شده است، مفسرین اسلام تا به حال نتوانسته اند نظیر تفسیرهای مهمل و غلط مرا بنویسند، و همه ی دانشمندان و اهل معرفت در پیشگاه معارف و حقائق موهومی من، خاشع و خاضع هستند.
و عجب در اینجا است که: سید در باب سادس از واحد سادس بیان می گوید: در هر ظهوری قهرا حکم به محو کتب گذشته شده است و در ظهور آینده نیز حکم به محو کتاب بیان و نوشته های نقطه ی بیان و اهل بیان خواهد شد، و با این حال میرزا بهاء بخاطر نهایت سستی و ضعف و مسخره آمیز بودن این حکم کند، اینست که در اقدس به صراحت می گوید: قد عفا الله عنکم ما نزل فی البیان من محو الکتب.
واقعا باید بر این دین سازی خنده کرد.

 

پی نوشت :

1- اقدس صفحه 23 سطر 3

2- باب سادس از واحد سادس

3- جلد سوم صفحه 169

4- باب سادس عشر از واحد ثالث

5- باب اول از واحد ثانی
 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.