چهره های تاریخی

سفیان ثوری که از صوفیان مشهور قرن دوم و معاصر با بعضی از امامان معصوم نیز بوده، یکی از بنیانگذاران(؟) و رواجدهندگان مسلک تصوف است که ائمهی معصومین (علیهمالسلام) بهشدت (؟)با این فرد و صوفیان دیگر برخورد کرده و اعمال ناپسند و بدعتگونه آنان را محکوم کردند.

در جواب ناصبی بودن ابن عربی باید گفت، کسانی که به ناصبی بودن او رای دادهاند بر اساس سخنان او در بعضی از آثارش چنین حکمی بر او کردهاند. اما بیشترین سخن درباره مذهب ابن عربی است نه ناصبی بودن او. همچنین گفته شده که ابن عربی از بزرگترین عرفای اسلامی است که باید در جواب گفت، درباره ابن عربی سخنان متناقضی مطرح شده به طوری که نمیتوان به طور قطع درباره او اظهار نظر کرد.

برخی به اشتباه عقیده دارند که عرفان و تصوف بصورت یکسان استعمال میشوند ولی عده زیادی معتقد هستند عرفان و تصوف با هم متفاوت بوده و هرکدام کارکرد خاص خود را دارد. از میان کسانی که عقیده دارد تصوف و عرفان با هم فرق میکنند، مولوی است. وی در اشعار خود به این امر اشاره کرده است.

برخلاف کسانی که لفظ عارف و صوفی را یکسان دانسته و آن دو را مصداق مفهومی واحد تصور کردهاند، گروهی عارف و صوفی را دو مفهوم جدا در نظر گرفته و مصادیق آن دو مفهوم را نیز در خارج بصورت جداگانه قلمداد میکنند. یکی از کسانی که در اشعار خود به آن اشاره کرده است، حافظ شیرازی است.

برخی از صوفیه برای جذب مرید به فرقه خود، اقدام به کرامت سازی برای اقطاب میکنند. از اقطابی که برای وی کرامات زیادی نقل شده است، ملا سلطان محمد گنابادی است. اما برخلاف سخن صوفیه برخی ملا سلطان را خالی از معنویت دانسته و گزارشاتی برخلاف گزارش صوفیه ارائه کردهاند.

سعدی شیرازی از منتقدان تصوف قرن هفتم بود. او منش صوفیان قرن خود را به انتقاد گرفته و از ابدال قرون گذشته به نیکی یاد میکند. همو صوفیان خدا پرست را به سلطان پرستی متهم کرده و معتقد است علت انحراف صوفیه همین امر است.

درباره معروف کرخی که در منابع صوفیه بعنوان شخصیتی بارز از او نام برده شده است، داستانسراییهای مختلفی شده است. از نقلهایی که درباره معروف مشهور است، آن است که پس از مرگ معروف، یهودیان و مسیحیان درباره وی دعوا کرده و هر کدام معروف را از خود دانستهاند.

بعد از آنکه سید محمد نوربخش علاقه خود را به تصوف نشان داد و به سوی خواجه اسحاق ختلانی دست ارادت داد، خواجه اسحاق عبدالله برزش آبادی را کنار زده و سید محمد نوربخش را به جای او نشاند و زمام کار طریقه کبرویه را به وی سپرد.

بنا بر متون صوفیه، شقیق بلخی که او را اولین کسی میدانند که در خراسان از طریقت سخن گفت، تحت تاثیر عالمی بودایی به تصوف روی آورد و حال آنکه او در سفر حج با امام کاظم (علیه السلام) نیز ملاقات داشته و از او کراماتی دید. اما با این حال به تشیع مشرف نشد.

شقیق بلخی از شخصیتهای شناخته شده تصوف است. تذکره نویشان صوفیه، مهمترین عامل صوفی شدن شقیق را نصیحت عالمی بودایی ذکر کردهاند و برای آن داستانی ساختگی بیان میکنند. با نگاهی دقیق در مساله روشنی میشود تصوفی که منشا آن سفارش عالمی بودایی باشد، چه مقدار ارزش دارد.

به شواهد کتب معتبر صوفیه، ابوهاشم کوفی موسس صوفیه و اولین شخصی است که او را صوفی خواندند. امام صادق (ع) ابوهاشم کوفی را فاسد العقیده خوانده و مذهب او را مفری برای فرار از عقیده فاسدش عنوان کرد. علاوه بر آن مسعودی او را جبری و ملحد خطاب کرده است.

عدهای از صوفیه بایزید را از شاگردان امام صادق (علیه السلام) دانسته و درباره او داستانسراییهایی کردهاند. و حال آنکه با بررسی زمان تولد و وفات بایزید و تطبیق آن با زمان شهادت امام صادق (علیه السلام) تناقض سخن صوفیان آشکار میشود. زیرا بایزید سالها بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) به دنیا آمده است.

در میان صوفیه مشهور است که عده ای از بزرگانشان علوم خود را از اهل بیت (علیهم السلام) فرا گرفتهاند و جزو یاران ائمه هستند. یکی از کسانی که این مطلب را بیان کرده است، سید حیدر آملی است. در صورتی که عدهای دیگر منکر چنین ارتباطی شده و ارتباط افراد نامبرده را با اهلبیت (علیهم السلام) منکر شده و منبعی برای این ادعا نیافتهاند.

همواره صوفیان، علما و فقها را تنها گروهی میدانند که حکم به قتل حلاج کردهاند. درحالیکه محققین به این نتیجه رسیدهاند که نه تنها فقهایی از شیعه و سنی حکم بر کفر حلاج کردهاند، بلکه صوفیان مشهوری از همعصران حلاج نیز حکم به کفر او کردهاند. کما اینکه جریری صوفی مشهور، حلاج را به خاطر اعتقادات کفرآمیزش مستحق قتل میداند و یکی از صوفیان در کتاب خود صوفیان مکتب صحو را عاملان اعدام حلاج دانسته و معتقد است که حلاج توسط صوفیان اعدام شد.