انحرافات، بدعتها

مصطفی آزمایش شیخ مأذون خارج نشین فرقه صوفیه گنابادی مهمترین اشکالی که به اجازه نامه قطبیت منورعلیشاه گرفته است مربوط به دست خط این فرمان است که ادعا میکند توسط پسر رحمت علیشاه نوشته شده است، درحالیکه اجازه نامه قطبیت سعادت علیشاه به دست خط خود رحمت علیشاه است. این درحالی است که اجازه نامه ملاسلطان نیز توسط یکی از ملازمان سعادت علیشاه نوشته شده نه خود سعادت علیشاه.

محمد اسماعیل صلاحی که قطبیت جذبی را به او تبریک گفته بود و تا چند وقت قبل میگفت من تا زمانی که نامه فرمان قطبیت خودم به دستم رسید فکر هم نمیکردم که قطب باشم، ولی حالا ادعا میکند که در زمان تشییع جنازه تابنده فکر میکردم من و جذبی پوششی باشیم برای نفر دیگری و قطب اصلی نباشم. اما حالا ادعایی دیگر دارد و خلاف صحبتهای قبلی خود سخن میگوید.

مریدان و پیروان فرقه صوفیه گنابادی باید در تمام امور تابع قطب و شیخ خود باشند و در انجام کارهای خود باید از طرف قطب یا شیخ خود اجازه داشته باشند. اقطاب این فرقه در توجیه این مسئله به آیهای از قرآن اشاره میکنند و خود را جزء مصادیق این آیه معرفی میکند، درحالیکه طبق صریح روایات، منظور از اولی الامر فقط حضرات معصومین (ع) هستند.

دراویش گنابادی باید در تمام امور خود از قطب یا شیخ خود تبعیت کنند و از ایشان اجازه بگیرند. اقطاب و بزرگان این فرقه حتی عبادات دراویش را منحصر در اجازه خود کردند و به آنها هشدار می دهند که حتی پرستش خداوند متعال بدون اجازه ایشان باطل خواهد بود. درحالیکه آیات قرآن کریم دلالت دارد بر اینکه لزوم و وجوب اطاعت، فقط منحصر در اطاعت از خدا و انبیاء و معصومین (علیهم السلام) است.

صلاحی در شرح رساله صالحیه به تشریح ودایع الهی و علم الاسماء میپردازد. صلاحی اینطور بیان میکند که سبب سجده فرشتگان مقرب الهی بر حضرت آدم (علیه السلام) علم الاسمائی بود که ایشان داشتند و قوای ملکوتی هرکدام از فرشتگان بهواسطه آن علم الاسمائی است که به او آموخته شده است. صلاحی پس از بیان این مسئله ادعا میکند و میگوید ودایع الهی همین است که در سینه ما است.

صلاحی معتقد است که علم الاسماء همان ودایع الهی است که از حضرت آدم (علیه السلام) سینه به سینه به ائمه اطهار (علیهم السلام) و اقطاب صوفیه و الان نیز به او رسیده است. درحالیکه ودایع الهی یکی از خصوصیاتش این است که نشانهای است برای اثبات صدق و کذب مدعیان و صحبت کردن به تمام زبان های دنیا و سخن گفتن با حیوانات ازجمله همین علم و نشانهای است که ولی خدا باید آن را دارا باشد.

محمد اسماعیل صلاحی درویش پرمدعای فرقه صوفیه گنابادی که خود را قطب برحق این فرقه میداند ادعا کرده است که ودایع الهی نزد وی است. وی ادعا کرد همان قوای ملکوتی که از علم الاسماء است در وجود اوست. درحالیکه نورعلی تابنده و جذبی نشان دادند که از قرائت صحیح قرآن عاجزند. صلاحی نیز قادر به سخنرانی بی عیب و نقص نیست، درحالیکه صاحب ودایع الهی باید بدون هیچ عیب و نقص و با فصاحت و بلاغت صحبت کند.

دراویش ادعا میکنند که به تمام عقاید و افکار دیگران حتی مخالفین خود احترام میگذارند. ولی دراویش گنابادی در مسئله بیعت با سید علیرضا جذبی نشان دادند که آنطور هم که میگویند و ادعا میکنند هم به صلح کل، آنهم حداقل در مورد فرقه و هم مسلکان خود پای بند و معتقد نیستند. چراکه در برخورد با مخالفین بیعت با قطب جدید، فحاشیهای زیادی به آنها کردند و نسبتهای بسیار زشت و ناروایی را به آنها و خانوادههایشان دادند.

متصوفه ادعا دارند که تصوف، اصل و روح دین است و فقط صوفیان مسلمان واقعی و دارای ایمان کامل هستند و غیرصوفیان فقط مسلمان ظاهری هستند. دراویش ادعای سیروسلوک الی الله و حتی بالاترین درجات ایمان و اخلاق را دارند ولی برخی از ایشان در برخورد و مواجه با مخالفین خود از بدترین الفاظ و کلمات رکیک و فحشهای بسیار زننده استفاده میکنند که با ادعای ایمان کامل و دینداری آنها در تضاد است.

دراویش گنابادی ازجمله فرقههایی هستند که قائل به صلح کل هستند و همیشه ادعا میکنند که به تمام افکار و عقاید ادیان دیگر هم احترام میگذراند. دراویش گنابادی در فضای مجازی نیز همواره از محبت و احترام به افکار و عقاید یکدیگر میگویند ولی بعد از مرگ نورعلی تابنده پرده از چهره حقیقی آنها برداشته شد. طرفداران جذبی با فحاشی، مخالفین جناب جذبی را مورد شماتت و انتقاد قرار دادند.

رنگ و بوی عرفانی بزرگان فرقهها ازجمله عللی است که باعث می شود مردم به سمت این فرقه های ضاله ولی به ظاهر معنوی روی بیاورند. مردم ساده دل وقتی با چهره زاهدانه و عبادات و القاب عرفانی این افراد مواجه میشوند بهصورت ناخودآگاه چشم بر انحرافات آنها میبندند و مفاسد و کجروی آنها در دین را نمیبینند، چراکه این افراد، ذات و حقیقت واقعی خویش را پشت چهره بهظاهر مقدس و القاب جذاب و اصطلاحات زیبا مخفی کردهاند.

مشایخ صوفیه با توصیفات عرفانی و غیرواقعی خود از قطب سبب تحریک عواطف مریدان میشوند و از همین جاست که دیگر مرید نمیتواند قوه مخیله خویش را کنترل کند و از همین رو دیگر نمیتواند مقامی انسانی برای قطب خویش متصور شود. لذا همین میشود که برخی از دراویش گنابادی در صفحات شخصی از نورعلی تابنده به حضرت مهدی (عج) تعبیر میکنند و حتی برخی نعوذبالله شهادت به یکتایی و خدایی ایشان میدهند.

بزرگ کردن یا قدیس ساختن از افراد، در فرقههای صوفیه هم که بر مبنای مرید بازی است امری کاملاً مشهود است. توصیف و معرفی قطب در فرقه های صوفیه همواره با جملات غلوآمیز همراه بوده است. کما اینکه در فرقه صوفیه گنابادی زیارت نامهای از اقطاب ساختهاند که مشتمل بر الفاظ سنگین و در راستای همان قداست بخشی است. درحالیکه دین مبین اسلام مخالف تقدس بخشی به افراد است.

مشایخ و مریدان صوفی از قطب خود قدیسی میسازند صاحب کمالات و صفاتی که حتی اهلبیت (ع) نیز آن صفات را برای خود قائل نیستند. صفاتی مانند الوهیت و خالقیت که منحصر در ذات پروردگار است را نهتنها در وصف برخی از اهلبیت (علیهم السلام) از زبان دراویش میشنویم، بلکه در برخی موارد آن صفات را در حق اقطاب خویش نیز بکار میبرند. درحالیکه پیامبران اصحاب خویش را از این چنین غلوی در حق آنها برحذر داشتهاند.