عمر
متهم کردن شیعه به تفرقه افکنی و اختلاف بین مسلمین امری ناجوانمردانه و به دور از حقیقت است. شیعیان هرگز درصدد ایجاد شکاف در جامعه اسلامی نبوده و نیستند. اگر به تاریخ مراجعه کنیم ریشه اختلاف را به راحتی می توان یافت که اگر همان موقع آن ریشه قطع خشکانده می شد، هرگز اختلاف و جنگ بین مسلمانان اتفاق نمی افتاد و خونی از آنها ریخته نمی شد.
از شاخصههای فرقهی وهابیت به پیروی از سرکرده و سردمدار خود، ابنتیمیه حرّانی به کارگیری کلمات و عبارات تند، زشت و اهانتآمیز نسبت به اهلبیت و شیعیان است؛ چنان که گویا فرهنگ استدلال و احترام به نظز مخالف، جایی نزد او و پیروانش ندارد. او و پیروانش در موضوع عزاداری سیدالشهداء نیز تعبیرات زشت و زنندهای به کار بردهاند.
تفاوت شرک و ایمان این است که غیر خدا را چیزی جز واسطه ندانیم و اگر غیر خدا را بهطور مستقل صاحب اثر دانسته و اذن و نیروی الهی را منکر شویم، برای خدا شریک قائل شده و مشرک میگردیم؛ پس توسل یعنی درخواست اینکه خداوند بهواسطه این ولی خدا بر من منت نهد و حاجتم را اجابت نماید.
خلیفه دوم برای اینکه بتواند مسئله جانشینی حضرت علی را تحت الشعاع قرار دهد، اصل شورا را تأسیس کرد و بر خلاف دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حق خلافت حضرت علی (علیه السلام) را غصب کرد.
عمر هنگامی که به خلافت رسید سنت سئیه اختلاف طبقاتی را بنیانگذاری کرد. وی از این طریق باعث شد که برخی از مسلمانان ثروتمند و برخی فقیر شوند.
مستشرقین غربی معتقدند که ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح یک مثلث قدرتی را تشکیل دادند تا جریان خلافت را از امام علی (علیه السلام) غصب کنند.
عبدالله بن عمر یکی از صحابهای است که زمان پیامبر بزرگ اسلام را درک کرد و بزرگان اهل سنت از او در کتابهای روایی و تفسیری و فقهی خود روایات فراوانی را نقل کردهاند. اما او بعد از مدتی به خاطر طمع دنیایی، حاضر شد دین خود را بفروشد و حقایق دین را کتمان کند. لذا بعد از خلفا وقتی از او حکم مسئلهای را میپرسیدند نقل قول میکرد و آن را ملاک قرار میداد بدون این که خدا را در نظر بگیرد...
بزرگان اهل سنت در کتب و تالیفاتشان حدیثی از پیامبر اکرم را به عبارات مختلف بیان داشتهاند که حضرت فرمود خلفای امت من دوازده نفرند و همگی آنان از قریش هستند. ظاهر این حدیث با روایاتی که در کتب مذهب امامیه وارد شده تطبیق میکند چرا که این دوازده نفر همگی از اهل بیت پیامبرند و برخی از بزرگان اهل سنت به آن اشاره کردهاند اما برخی از مغرضین طبق روایت جعلی کسان دیگر را معرفی کردهاند
عمر بن خطاب با این باور که نقل حدیث از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مانع کار مردم است از ترویج آن ممانعت به عمل آورد.
مخالفت آشکار و صریح با سنتهای ثابت پیامبر اکرم را به روشنی میتوان در رفتار وهابیان دید. این گروه برای تثبیت خود و مرزبندی بین مسلمانان، معتقدند باید سنتهای ثابت پیامبر اکرم که شیعه به آنها عمل میکند، کنار گذاشته شود. این تفکر از زمان بنیامیه شروع شد و توسط بنیانگذاران فکر و مروجان وهابیت تثبیت شد.
عمر بن خطاب با منع حدیث و عدم رواج سیره و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه را رنجیده خاطر کرد.
عمر بن خطاب پس از آنکه خلافت ظاهری را به دست گرفت به جای اینکه سنت نبوی را ترویج دهد ولی از انجام این کار منصرف شد و و به سرزمینهای اسلامی نوشت تا هر کس نزد خود روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد آن را نابود سازد.
ممکن است عدهای از دوستان و حامیان ایشان به روش متعصبانه منکر منع حدیث توسط خلیفه دوم باشند و حال اینکه اسناد و مدارک در این خصوص در کتب مورد قبول که توسط عالمان بزرگ اهل سنت بیان شده به سهولت در دسترس قرار دارد.
اقدام عمر بن خطاب در منح احادیث پیامبر اسلام ((صلی الله علیه و آله و سلم)) به هر عنوان و یا توجیهی که باشد، بدون شک گنجینه احادیث نبوی را خالی نموده است.