اتهامات بی‌اساس به هشام بن حکم

  • 1399/12/23 - 13:55
هشام بن حکم، از زمان خود، مورد حسادت دوست و دشمن قرار گرفت و از تهمت و افتراهای آنان در امان نماند، گروهی او را تکفیر کرده، گروهی او را ملحد، گروهی او را غالی خواندند و گروهی نیز او را متهم به تجسیم کردند. در حالیکه هیچ‌یک از این نسبت‌ها صحیح نیست و هشام، راوی روایاتی در نفی جسمیت خداوند است.

هشام بن حکم، متکلّم مشهور شیعه، مدافع سرسخت امامت و ولایت، و از یاران خاص امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) است؛ هشام، تحت نظر مستقیم امام صادق (علیه‌السلام)، به عقاید و اصول کلامی آشنا می‌‏شود و راه مبارزه با افکار انحرافی را می‌‏آموزد. امام صادق (علیه‌السلام) در حقّ هشام دعا می‌کند و به او می‌فرماید: ای هشام! تا زمانی که ما را یاری دهی، به روح القدس مؤید خواهی بود؛ نبوغ علمی و زبان گویای هشام چنان عرصه را بر مخالفان تنگ کرده بود که هارون عباسی، از مناظره او با متکلّمان رنگش سیاه شده و می‌گوید: زبان او از صد هزار شمشیر برّنده، خطرناک‌تر است،[1] شیخ مفید،[2] سید مرتضی،[3] نجاشی،[4] ابن ندیم[5] و شیخ طوسی،[6] همه به جلالت و بزرگواری هشام، و مقام و مرتبه علمی او، اشاره کرده‌‏اند و او را از اعلام و مراجعی می‏‌شمارند که شیعیان برای گرفتن فتوا در حلال و حرام، و تعلیم احادیث و معارف، به آنان مراجعه داشته‌‏اند. هشام نزد این بزرگان، از وثاقت و عدالتی برخوردار است که هیچ‌گاه نتوان بر او خرده گرفت. نوآوری‌‏های هشام در تثبیت امر امامت و ولایت، و برهان‌های واضح و روشن او، نمایانگر استادی او در علم کلام است.
در کتاب‌های کلامی، دو جریان را در بین متکلمان شیعه صدر اسلام متصور می‌شوند؛ محدث فقیهان و محدث متکلمان، که در روایتی که از امام صادق (علیه‌السلام)، در نقد مناظره‌کنندگان با فرد شامی بیان شده است، حمران بن اعین، نمونه موفق از محدث فقیهان، و هشام بن حکم، نمونه موفق از محدث متکلمان است و در پایان، امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند که مانند هشام باید با مردم، مناظره کند.[7]
هشام، تألیفات ارزشمندی داشته که بیشتر آن‌ها در علم کلام است؛ نجاشی و شیخ طوسی و ابن ندیم، نزدیک به سی کتاب از تألیفات او را برشمرده‏‌اند ولی متأسّفانه هیچ‌یک از آن‌ها به دست ما نرسیده است.
از نام کتاب‌ها معلوم می‌‏گردد که بیشتر آن‌ها مربوط به مناظرات هشام با طوایف دیگر است؛ اگر این مجموعه در اثر جهالت و نادانی، یا اختناق و فشار دستگاه حاکمه وقت از بین نرفته بود، می‌‏توانستیم به قدرت والای او و فکر عمیق و اندیشه ژرف هشام بیشتر پی ببریم.
کتاب‌های کلامی او عبارتند از: امامت، دلالت بر حدوث اجسام، ردّ بر زنادقه، ردّ بر اصحاب اثنین، ردّ بر هشام جوالیقی، ردّ بر اصحاب طبایع، کتاب توحید، کتاب شیخ وغلام در توحید، تدبیر در امامت، کتاب امامت مفضول، کتاب وصیت و ردّ منکران آن، کتاب اختلاف مردم در امامت، کتاب جبر و قدر، کتاب حکمین، کتاب ردّ بر معتزله در طلحه و زبیر، کتاب قدر، کتاب استطاعت، کتاب معرفت، ردّ معتزله، ردّ ارسطاطالیس در توحید، مجالس در توحید و کتاب مجالس در امامت.
علاوه بر این‌ها در رشته‌‏های دیگر نیز تألیفاتی داشته است که از جمله آن: در اخبار و فقه، کتاب علل تحریم و کتاب فرائض و اصل؛ در منطق، کتاب میزان و میدان؛ در اصول فقه، کتاب الفاظ را نگاشته است.
هشام در زمان خود مورد حسادت دوست و دشمن قرار گرفت[8] و از تهمت و افتراهای آنان در امان نماند، گروهی او را تکفیر کرده، گروهی او را ملحد،[9] گروهی او را غالی[10] خواندند و گروهی نیز او را متهم به تجسیم کردند.[11]
چنان این تهمت‌ها علیه هشام زیاد شد و آن اتهامات را تکرار کردند، که راویان شیعه نیز باور کرده و آن مطالب را به هشام نسبت داده و درباره آن از ائمه سؤال می‌کردند؛ از مهم‌ترین این نسبت‌ها، نسبت تجسیم است که به واسطه معتزله، نظّام، و جاحظ، به کتاب‌ها راه یافت[12] و در قرن بعد به تفصیل در کتاب مقالات الإسلامیین بسط داده شد.[13] سپس بغدادی[14] و ابن‌حزم[15] و دیگران نیز این عقیده انحرافی را به هشام نسبت داده و او و پیروانش را به عنوان یک فرقه انحرافی از دیگر فرق جدا کردند؛ در حالی‌که هیچ‌یک از این نسبت‌ها صحیح نیست و شخص هشام، راوی روایاتی است که در نفی جسمیت خداوند وارد شده است.[16]

پی‌نوشت:

[1]. «هشام بن حکم، متکلم شیعه»
[2]. الفصول المختارة، شیخ مفید، .
[3]. الشافی فی الإمامة، سید مرتضی، ص83 - 85.
[4]. رجال، نجاشی، ص433.
[5]. فهرست، ابن‌ندیم، ص263.
[6]. فهرست، شیخ طوسی، ص175.
[7]. «الْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع إِلَى حُمْرَانَ فَقَالَ تُجْرِي الْكَلَامَ عَلَى الْأَثَرِ فَتُصِيبُ ... ثُمّ قَالَ يَا هِشَامُ لَا تَكَادُ تَقَعُ تَلْوِي رِجْلَيْكَ إِذَا هَمَمْتَ بِالْأَرْضِ طِرْتَ (مِثْلُكَ فَلْيُكَلّمِ النّاسَ) فَاتّقِ الزّلّةَ وَ الشّفَاعَةُ مِنْ وَرَائِهَا إِنْ شَاءَ اللّهُ.» الکافی، کلینی، ج1، ص173، ح4.
[8]. اختیار معرفة الرجال، کشی، ص270، ح486.
[9]. اختیار معرفة الرجال، کشی، ص279، ح500.
[10]. الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص185.
[11]. مقالات الإسلامیین، اشعری، ص32، 205، 207، 210، 304 و521.
[12]. الشافی فی الإمامة، سید مرتضی، ص83 - 85.
[13]. مقالات الإسلامیین، اشعری، ص32.
[14]. الفرق بین الفرق، بغدادی، ص66.
[15]. الفصل فی الأهواء والملل، ابن‌حزم، ج2، ص29 و ج5، ص40.
[16]. معجم رجال الحدیث، آیت‌الله خویی، ج19، ص294.
الکافی، کلینی، ج1، ص83.

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.