دعای امام هادی در حق مسلمان سنی اهل اصفهان
امام هادی (علیهالسلام) در مدینه به دنیا آمد و در سن 8 سالگی به امامت رسید، و تا دوران جوانی در مدینه زندگی میکرد، تا اینکه متوکل ایشان را به سامراء احضار کرد، که از آن زمان تا پایان عمر، اشان و فرزندشان امام حسن عسکری (علیهالسلام) در سامراء به سر بردند.
در بین امامان معصوم، سه امام، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (علیهمالسلام) کرامات بیشتری داشتند و این امر چند علت داشت؛ ازجمله به امامت رسیدن در سن کودکی، و زمینهسازی برای امامت امام غایب.
یکی از کراماتی که در مورد امام هادی (علیهالسلام) نقل شده است، از جماعتی از مردم اصفهان، ازجمله ابوالعباس احمد بن نضر و ابوجعفر محمد بن علويه نقل شده که در عصر امام هادی (علیهالسلام)، شخصی بهنام عبدالرحمن، ساکن اصفهان و پیرو مذهب تشیع بود؛ (با توجه به اینکه در آن زمان، شیعه در اصفهان کم بود) از عبدالرحمن پرسیدند: چرا تو امامت امام هادی (علیهالسلام) را پذیرفتی نه غیر او را؛ در پاسخ گفت: من فقیر بودم، ولی در جرأت و سخن گفتن قوی؛ در سالی، همراه جمعی از اصفهانیها، به عنوان اینکه به ما ظلم میشود، برای شکایت به شهر سامرا، نزد متوکل، دهمین خلیفه عباسی، رفتیم. کنار در قلعه متوکل، منتظر اجازه ورود بودیم؛ ناگهان شنیدم که متوکل دستور احضار امام هادی (علیهالسلام) را داده تا ایشان را به قتل برساند. من به یکی از حاضران گفتم: او کیست که فرمان به احضار او و سپس اعدام او داده شده است؟
در جواب گفت: او کسی است که رافضیها (شیعهها) او را امام خود میدانند؛ من تصمیم گرفتم در آنجا بمانم تا ببینم کار به کجا میکشد.
بعد از ساعتی، دیدم امام هادی (علیهالسلام) سوار بر اسب آمدند، مردم تا او را دیدند در طرف راست و چپ اسب او به راه افتادند، همین که چشمم به امام هادی (علیهالسلام) خورد، محبتش در دلم جای گرفت، دعا کردم که خداوند وجود نازنینش را از شر متوکل حفظ کند، همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا میکردم که امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود: خداوند دعایت را مستجاب میکند، و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد؛ من از اینکه امام، چنین از نهان خبر داد، متحیر شدم؛ بهطوری که رنگم تغییر کرد؛
حاضران گفتند چه شده؟ چرا چنین حیرت زدهای؟
گفتم: خیر است ولی اصل ماجرا را به کسی نگفتم؛ بعداً که به اصفهان برگشتم، کم کم بر مال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم، و اکنون بیش از هفتاد سال دارم؛ این بود علت تشیع من که اینگونه به حقیقت رسیدم.[1]
نکته اینجاست که اگر کسی برای امامش دعا کند، امام نیز برای او دعا میکنند.
پینوشت:
[1]. الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج1، ص392، ح1.
اثبات الهداة، حر عاملی، ج4، ص432، ح37.
مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج على البشر، ج7، ص464، ح2470.
الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص550، ح493.
کشف الغمة، اربلی، ج2، ص898.
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج50، ص142، ح26.
افزودن نظر جدید