علمای سلف و معاصر اهل سنت مرتد و کافرند

  • 1397/01/07 - 09:38
تکفیر زمانی بر افراد صدق می‌کند که به خداوند یکتا ایمان نداشته و اعتقاد به سنت پیامبر خاتم در او رسوخ نکرده باشد. اما محمد بن عبدالوهاب می‌گوید اعتقاد به خداوند قلبی و یا زبانی باشد به جهتی از جهات اگر افکار ما قبول نشود، مرتد و کافر است.

محمد بن عبدالوهاب در یکی از شهرهای عربستان سعودی در منطقه نجد، شهر –عیینه- در سال (1115هجری قمری) به دنیا آمد. او در همین شهر به تحصیل فقه حنبلی پرداخت و برای تکمیل مدارج عالیه به مدینه مسافرت کرد. او در آن‌جا با آل سعود به همکاری پرداخت و به عنوان عالم دینی آن دیار و با حمایت مستقیم استعمار پیر –انگلیس- در تشکیل حکومت آل سعود و مذهب جدید التاسیس وهابیت تلاش فراوان نمود. او در تکفیر غیر وهابیان، اعم از شیعه و سنی مطالب فراوانی را نوشت و فتاوای عمومی عجیبی را درباره‌ی تکفیر مسلمین خصوصاً پیشوایان مذاهب و عالمان طراز اول از اهل سنت چه آن‌هایی که در گذشته زندگی می‌کردند و چه آن‌هایی که در زمان معاصرش بودند را صادر کرد و آنان را مرتد و کافر برشمرد. این شخص، نسبت به مفسر بزرگ اهل سنت و جماعت، فخر رازی صاحب کتاب تفسیر کبیر که بزرگان اهل سنت از او به تعابیری هم‌چون، علامه، یگانه دهر، و... یاد می‌کنند،[1] بر چسب ارتداد و تکفیر نواخته است و در توجیه تکفیر این مفسر بزرگ می‌نویسد: «فانظر کلامه فی التفرقه بین المقالات الخفیه، و بین مانحن فیه. فی کفر المعین. و تأمل تکفیره رووسهم، فلاناً و فلاناً بأعیانهم، وردتهم ردة صریحة و تأمل تصریحه بحکایة الاجماع علی ردة الفخر الرازی عن الاسلام...[2] به سخن او (یعنی ابن تیمیه) نگاه کن که بین سخنان غیر صریح و بین آن‌چه ما گفتیم در تکفیر افراد معین فرق گذاشته است و در تکفیر سران کفر و فلانی و فلانی توسط ابن تیمیه که نام برده و مرتد خواندن صریح آنان، دقت کن. هم‌چنین در کلام صریح او در نقل اجماع مسلمانان بر ارتداد فخر رازی تأمل کن. یا این‌که او از دیدگاه علمای شما یکی از چهار امام و پیشوای اهل سنت است. آیا این سخن ابن تیمیه با سخن شما که تکفیر افراد معین جایز نیست تناسبی دارد؟»
و باز در جایی دیگر می‌نویسد: «... ان منهم من یصنف فی دین المشرکین، و الردة عن الاسلام، کما صنف الرازی کتابه فی عبادة الکواکب،... و هذه  ردة عن الاسلام باتفاق المسلمین.[3] ... کسانی بوده‌اند که در –دفاع- از دین مشرکان و ارتداد از اسلام کتاب نوشته‌اند، همان‌طور که فخر رازی کتابی در دفاع از پرستش ستارگان نوشته ... این کار او به اتفاق مسلمانان ارتداد و کفر محض از دین اسلام است.»
باز او عالم دیگر اهل سنت –سلیمان بن سحیم العنزی متوفای 1181هجری قمری- در شهر ریاض که مفتی و پیشوای اهل سنت آن دیار بود را به ارتداد و کفر متهم کرد: «... هو مفتیهم و امامهم و خطیبهم فی زمن دهام بن دواس امیر الریاض...[4] ... او مفتی و خطیب و مدرس و پیشوای مردم شهر ریاض در آن زمان بود که در زمان ریاست امیر ریاض دهام بن دواس زندگی می‌کرد.»
محمد بن عبدالوهاب به این عالم اهل سنت این‌گونه نامه می‌نویسد که: «ولکن انت  رجل جاهل مشرک، مبغض لدین الله، و تلبس علی الجهال الذین یکرهون دین الاسلام و یحبون الشرک و دین آبائهم...[5] اما تو مردی جاهل، مشرک و دشمن دین خدا هستی، تو جاهلانی را که از دین اسلام متنفرند و شرک و دین پدرانشان را دوست دارند، به اشتباه می‌اندازی و گرنه این جاهلان اگر قصدشان پیروی از حق بود، می‌دانستند که کلام تو چقدر فاسد و باطل است.»
و باز نسبت به شیخ عبدالله مویسی عالم دیگر اهل سنت معاصرش که از مخالفان سرسخت او بود می‌نویسد: «ولکن أقطع، ان کفر من عبد قبة ابی طالب، لایبلغ عشر کفر المویس و امثاله.[6] من یقین دارم که کفر و شرک کسانی‌که گنبد ابوطالب را می‌پرستند، به یک دهم کفر و شرک و ارتداد شیخ مویسی و امثال او نمی‌رسد.»
افراد دیگری مثل شیخ احمد بن یحیی (متوفای1163هجری) از علمای بزرگ حنبلی را نجس‌ترین و کافرترین آن‌ها در کفر می‌داند: «... ابن یحیی من انجسهم و اعظمهم کفراً...[7] او از نجس‌ترین و کافرترین افراد است.» و در مورد علامه محمد بن فیروز (متوفای1216هجری) می‌نویسد: «بل العبارة صریحه واضحه، فی تکفیره مثل ابن فیروز و امثالهم، کفراً ظاهراً ینقل عن الملة...[8] بلکه عبارت - ابن تیمیه- در تکفیر افرادی مثل ابن فیروز و امثال او واضح و آشکار است، کفر آن‌ها کفر آشکاری است که آن‌ها را از ملت اسلام خارج می‌کند چه رسد به افراد دیگر...»
در نتیجه می‌بینیم که او حتی به بزرگان و هم‌قطاران مذهب خود رحم نکرد و آنان را مرتد و مشرک و کافر قلمداد نمود، در حالی‌که تمام بزرگان اهل سنت در زمان حیات او، نسبت به او که فتوا و دیدگاه‌های غیر شرعی داشت، موضع سفت و سختی را اتخاذ کردند و خطر تکفیر او را گوشزد کرده بودند.

پی‌نوشت:

[1]. تاریخ الاسلام، ذهبی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج43 ص213.
[2]. الدرر السنیه فی اجوبه النجدیه، عبدالرحمن نجدی، بی جا، بی نا، (1417ق)، ج13 ص69.
[3]. همان، ج13 ص355.
[4]. علماء نجئ خلال ثمانیه قرون، آل بسام، بی جا، بی نا، (1414ق)، ج2 ص381.
[5]. الدرر السنیه فی اجوبه النجدیه، عبدالرحمن نجدی، بی جا، بی نا،(1417ق)، ج10 ص39.
[6]. همان، ج13 ص111.
[7]. همان، ج13 ص60.
[8]. همان، ج13 ص63.

تولیدی

دیدگاه‌ها

با سلام و خسته نباشید بهتر سند شماره 2و 3 از کتاب خود محمد بن عبدالوهاب بزارید تا دیگه حرف و حدیثی باقی نمونه سند: الرسائل الشخصیة الجزء السادس ص222. اگر لازم بود بفرمایید تا عکس کتاب در تلگرام براتون ارسال کنم

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.