اتّهام بخاری به حضرت حمزه سیدالشهداء
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بخاری و مسلم که در ایراد اتّهام به پیامبران الهی و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت سنگ تمام گذاردهاند، حتّی از حضرت حمزه سید الشهداء (علیه السّلام) نیز دست برنداشته و نهتنها به کتمان فضایل او بسنده نکردهاند، بلکه در تلاش ضد فرهنگی خود، در مخدوش ساختن شخصیت آن حضرت، قدم را فراتر نهاده و با ساختن افسانهای دیگر مطلب ضدّ اخلاقی را به سید شهیدان نسبت داده و به تحقیر، تقبیح و ایجاد نفرت و انزجار نسبت به مقام والا و ارجمند آن بزرگوار پرداختهاند. برای نمونه، در یکی از این افسانهها و داستانهای ساختگی که بخاری در دوجا از کتابش آورده، حضرت حمزه به شرب خمر و مست شدن و شکافتن کوهان و پهلوی شترهای زنده علی بن ابیطالب و بیرون آوردن جگر آنها متّهم گردیده و بالاخره جسارت و تهدید نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به جایی رسانده که آن حضرت، هنگام مواجه شدن با حمزه، از ترس جانش، عقب عقب برگشته و آنجا را ترک گفته است:
«ابن شهاب زهری گوید: علی بن الحسین (علیهما السّلام) از پدرش حسین بن علی (علیهما السّلام) و او از پدر خویش علی بن ابیطالب (علیهما السّلام) برایم نقل کرد: من دو نفر شتر داشتم، که در کنار خانه همسایه میخوابیدند، روزی دیدم که کوهان آنها زنده زنده دریده و پهلویشان شکافته شده و جگرهایشان بیرون ریخته است. با دیدن این منظره، به شدت متأثر شدم و اشکم روان گردید، پرسیدم: چه کسی این کار قساوتبار را مرتکب شده؟ گفتند: عمویت حمزه، فرزند عبدالمطّلب و اکنون او با گروهی از دوستانش و با شرکت کنیزک خوانندهای در حال خوردن شرابند و آن کنیزک در ترانهاش این جمله را مترنّم است: «ألا یا حمز للشّرف النّواء»؛ «ای حمزه، شتران پرگوشت را دریاب!» حمزه با شنیدن این کلمات از زبان آن کنیزک تشویق شده، دست به شمشیر برد و شترها را به این روز انداخت! زهری میافزاید: علی بن ابیطالب (علیهما السّلام) گفت: من به جهت شکایت از عمویم حمزه، نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و جریان شترها و حضور حمزه در خانه همسایه در مجلس بزم و میگساری را به عرض آن حضرت رساندم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالیکه من و زید بن حارثه به دنبالش حرکت میکردیم، وارد آن خانه شد و حمزه را نکوهش و مذمّت کرد. حمزه که به شدّت مست و چشمانش سرخ شده بود، نگاه تندی به سراپای پیامبر انداخت و گفت: مگر شماها بردگان و غلامان پدر من نیستید، که بر من اعتراض میکنید؟! پیامبر خدا با شنیدن این جمله از ترس جانش، عقب عقب برگشت و خانه را ترک کرد.»[1]
سازندگان این افسانه، میخواهند به مخاطبان چنین القا کند، که حمزه سید الشهداء (علیه السّلام) اهل عیش و طرب و فردی قسیّ القلب و جسور بوده؛ بهطوری که برای یک مجلس خوشگذرانی موقّت، با اشاره کنیزکی خواننده، به چنین عمل غیر انسانی دست مییازد و جگر شترها را برای لذّتجویی بیشتر، برای عدّهای عیّاش ارمغان میبرد و آنگاه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را منع و ملامت میکند، با نگاه تند و کلماتی دور از ادب، آن حضرت را تهدید میکند؛ در این حال، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ترس جانش عقب عقب برمیگردد و حمزه را به حال خود وامیگذارد!
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 2، ص 837؛ صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 1125.
صحیح مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 1568؛ صحیح مسلم، مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 1569.
دیدگاهها
علیرضا پرتوی
1395/05/31 - 19:00
لینک ثابت
سلام و علیکم. اجرتون با
افزودن نظر جدید