سفارش به حفظ حدیث و منع از تدوین، باعث از بین رفتن احادیث

  • 1394/06/23 - 15:45
از جمله دلایلى که در توجیه منع از تدوین حدیث (در عصر خلفا)، ذکر مى‌شود، این است که مسلمین در صدر اسلام نیازى به گردآوردن حدیث در کتاب نداشته‌اند، چون بر حافظه خویش تکیه داشته و از قوّه حافظه بسیار بالایى برخوردار بوده‌اند، به طورى‌که در این باره، در سطح خارق العاده‌اى قرار داشته‌اند! در صورتی‌که این طور نبوده و دلیل منع غیر از این است. درباره این‌که از برکردن حدیث یکى از واجبات اولیّه...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله دلایلى که در توجیه منع از تدوین حدیث (در عصر خلفا)، ذکر مى‌شود، این است که مسلمین در صدر اسلام نیازى به گردآوردن حدیث در کتاب نداشته‌اند، چون بر حافظه خویش تکیه داشته و از قوّه حافظه بسیار بالایى برخوردار بوده‌اند، به طورى‌که در این باره، در سطح خارق العاده‌اى قرار داشته‌اند! در صورتی‌که این طور نبوده و دلیل منع غیر از این است.
درباره این‌که از برکردن حدیث یکى از واجبات اولیّه بر مسلمین بوده باشد، کسى را نیافتیم که چنین نظرى را داشته باشد. پس چرا طرفداران نهى از تدوین، در مقابل کتابت و نوشتن و تدوین، این همه به از برکردن و حافظه و به خاطر سپردن، تأکید مى‌ورزند؟ و چرا این‌گونه براى رعایت حفظ و از برکردن مى‌کوشند؟! حال آن‌که در روایات و آیات شریعت، درباره لزوم از برکردن حدیث، در حد یک صدم آن چه دال بر ضرورت کتابت و لزوم نوشتن است، نمى‌یابیم.
اگر از برکردن در این پایه از اهمیّت است، چرا شارع در هیچ‌یک از نصوص و حتّى در هیچ‌یک از روایات مربوط به اجازه یا منع تدوین، به صراحت به این کار تأکید نکرده و نسبت به مواظبت بر این کار ترغیب نفرمود؟! دست یافتن انسان به قوّه از برکردن و به خاطر سپردن اختیارى نیست، بلکه این یک موهبت الهى است، و به راحتى و آسانى براى هر کس به مقدار فراوان حاصل نمى‌شود، و در شریعت تحصیل این اسباب و معالجات به عنوان تکلیف واجب خواسته نشده است. چگونه شخص مسلمان را به از برکردن حدیث و به خاطر سپردن آن تکلیف کنند، در حالى‌که به دست آوردن این قوّه بر او واجب نیست؟ و چگونه امرى واجب و مهم، چون‏ حفظ و صیانت حدیث، معلّق بر امرى غیراختیارى مى‌شود؟
از این جهت، اشکال در پاسخ ابوسعید خُدرى به ابونضره مشخص می‌گردد. وقتی پیشنهاد نوشتن توسط ابونضره، به ابوسعید خدری می‌گردد، با قاطعیت آن را رد می‌نماید: «عن أبي نضرة قال: قلت لأبي سعيد الخدري: الا تكتبنا، فانا لا نحفظ. فقال: لا! انا لن نكتبكم، ولن نجعله قرآناً ولكن احفظوا عنا، كما حفظنا نحن عن رسول الله صلى الله عليه وسلم.[۲] ابونضره به ابوسعید خدری گفت: خوب بود براى  ما مى‌نوشتید، چون ما نمى‌توانیم حفظ کنیم. ابوسعید گفت: هرگز حدیث را به شما املاء نمى‌کنیم و هرگز آن را به منزله قرآن قرار نمى‌دهیم، ولی شما حدیث را از ما حفظ کنید، همان‌طور که ما از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حفظ نمودیم.»
مى‌بینیم که این راوى، به جهت عدم توانایى در حفظ، از ابوسعید کمک مى‌خواهد، امّا ابوسعید، بر همان نظر خود، یعنى لزوم از برکردن، پاى مى‌فشارد! آیا این تکلیف کردن به چیزى که توانش نیست نمى‌باشد، چیزى که عقل آن را نمى‌پذیرد؟ چرا ابوسعید از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و ‏آله و سلم) که زبان گویاى شریعت بود، نیاموخت که به شخصى که از ضعف حافظه شکوِه کرد، فرمود: «از دستت کمک بگیر»؟![2] آیا ما باید رسول خدا (صلى الله علیه و ‏آله و سلم) را اسوه و سرمشق قرار داده، و سخن آن حضرت را حجّت بدانیم، یا باید ملتزم به سخن و دستور ابوسعید باشیم؟! غیر از این‌که نوشتن منافاتى با از برکردن ندارد، بلکه موجب تأکید بر آن و مایه قوّت آن است. لذا در حدیث شریف از امام صادق (علیه ‏السلام) آمده است که فرمود: «دل به نوشتن، اعتماد مى‌کند.»[3] و حدیث دیگری از ایشان که به ابوبصیر فرمودند: «بنویسید، چون که شما از برنمى‌کنید، مگر وقتى بنویسید.»[4]
و با این‌که در صدر اسلام، قوه حافظه قوی بود، ولی ننوشتن احادیث، باعث فراموشی مقداری از آن احادیث گردید؛ به طوری‌که در تاریخ، فراموشی احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، از صحابه در موارد مختلف نقل شده است، ازجمله: زید بن ارقم، که از راویان حدیث و از صحابه‌اى است که بسیار شنیده است، تصریح دارد به این‌که دچار فراموشى شده است. حصین بن سبره به او مى‌گوید: اى زید! تو خیر فراوانى را به خود دیده‌اى، رسول خدا (صلى الله علیه و ‏آله و سلم) را دیده‌اى، حدیث او را شنیده‌اى، به همراهش جنگیده‌اى، با او نماز خوانده‌اى و خیر فراوانى را به خود دیده‌اى. زید گفت: اى پسر برادرم! به خدا سوگند، سن من زیاد شده، و میان من با زمان حیات رسول الله (صلى الله علیه و ‏آله و سلم)، فاصله زیادى افتاده است، و بخشى از آن چه از رسول خدا (صلى الله علیه و ‏آله و سلم) از حفظ داشتم، فراموش کرده‌ام. آن‌چه حدیث برایتان مى‌گویم، بپذیرید و آن‌چه نمى‌گویم را بر من تکلیف نکنید.[5] که اگر روایات شنیده شده، مکتوب می‌گردید، فراموش نمی‌گردید، و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ناقص به معتقدین عمل به سنت ایشان نمی‌رسید.
بنابراین دیده می‌شود، که ذکر فواید از بر نمودن حدیث، پس از منع تدوین، و برای توجیه منع حدیث از طرف حاکمان، صورت گرفته است، و در نگهداری و سلامت سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و روایات، نه تنها ترجیحی بر کتابت و تدوین حدیث ندارد، بلکه باعث نابودی مقداری از این احادیث و سنن گردیده است.

پی‌نوشت:

[1]. سنن دارمی، دارمی، دمشق: مطبعة الاعتدال، 1349ق، ج1، ص122.
[2]. سنن الترمذی، ترمذی، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1403ق، ج4، ص146.
المعجم الاوسط، طبرانی، دار الحرمين للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج3، ص169.
الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، 1405ق، ج11، ص206.
[3]. الکافی، کلینی، تهران: دار الكتب الإسلامية، ج1، ص52، ح8.
[4]. همان، ح9.
[5]. مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، ج۴، ص۳۶۶.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.