زرتشت و اوستا

  • 1394/05/22 - 19:22
اسم «اوستا» (Avesta) مانند کلمه «زردشت» در زبان پارسی اشکال و صور گوناگون دارد چون: استا، اویستا، بستاق، ایساق و غیره. در معنی این کلمه نیز دانشمندان توافق ندارند بعضی‌ها آن را به معنی «پناه» و برخی به مفهوم «دانش و معرفت» عده ای به معنی «متن» و دیگران عقایدی دیگر، ابراز کرده‌اند; اما امروزه آنچه طرفدار زیادی دارد این است که...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اسم «اوستا» (Avesta) مانند کلمه «زردشت» در زبان پارسی اشکال و صور گوناگون دارد چون: استا [1]، اویستا [2]، بستاق [3]، ایساق [4] و...
در معنی این کلمه نیز دانشمندان توافق ندارند [5] بعضی‌ها آن را به معنی «پناه» و برخی به مفهوم «دانش و معرفت» عده ای به معنی «متن» و دیگران عقایدی دیگر، ابراز کرده‌اند; اما امروزه آنچه طرفدار زیادی دارد این است که کلمه «اوستا» به معنای اساس و متن اصلی است [6].
در «اوستا» مجموعه متون مذهبی زردشتیان، تمام اختلافات و اشکالات و تضادهای فراوانی که درباره افسانه «زردشت» موجود است. بعلاوه، اشکالات دیگری درباره «اوستا» نیز به چشم می‌خورد. یکی از موارد مبهم، تاریخ نگارش «اوستا» است که بستگی به تعیین زمان «زردشت» دارد اما از آنجا که هنوز هیچ یک از مورخان و دانشمندان و مستشرقان نتوانسته‌اند زمان زردشت را با دلایل تاریخی و قطعی ثابت کنند، لذا تاریخ و قدمت اوستا نیز نامعلوم مانده است; به قول ابراهیم پور داود: اگر بر فرض تاریخ سنتی ۶۶۰ق.م درست باشد؛ آن وقت اوستا بعد از «ریک دید» برهمنان و «تورات » یهودیان، کهن‌ترین کتاب دنیاست. [7] دست کم تا ده سده پیش از مسیح می‌رسد. [8]
و حتی از حیث تحقیقات لغوی: تمام قسمت‌های این کتاب در یک زمان و به دست یک تن نوشته نشده و لااقل در سه مرحله متوالی گرد آمده است. «گاتها» کهن‌ترین بخش اوستا به شمار می‌آید، دیگر بخش‌های «اوستا» در زمان‌های دیگر و به دست کسان دیگر نگاشته و بسا چیزها که در آغاز با آیین «زردشت» ناسازگار بوده بعدها در آن راه یافته است [9].
بسیاری از دانشمندان و محققان اروپایی از قبیل «آبه فرامسواز» Adde Framcais معتقدند که اوستا تا سده ششم و یا هفتم میلادی تا زمان ساسانیان همچنان سینه به سینه حفظ شده و در آن زمان به کتابت درآمده و با خط اوستایی که اختراع همان زمان است کتابت یافته [10].
گویند: اوستا را گشتاسب یا دارا پسر دارا در دو نسخه بر 120 هزار پوست گاو با مرکبی از طلا نویسانده، یکی در گنج شایگان و دیگری را در خزانه استخر گذارد و چون اسکندر قصر شاهان را آتش زد، نسخه آخری بسوخت و نسخه اولی را هم از گنج شایگان بیرون آورده امر کرد آنچه که راجع به طب و نجوم بود به یونانی ترجمه شود و پس از آن، آن را بسوخت و اوستای زمان ساسانیان در قرون بعد، از سینه‌ها جمع آوری شد. بعد در زمان شاپور دوم ساسانی آذر بد پسر مهر سپند ثابت کرد که این آوستا صحیح است و از این به بعد به حکم شاپور مزبور این آوستا قبول عامه یافت (صحت کتاب را مؤبد مزبور بدین وسیله ثابت کرد که فلز گداخته روی قلب او ریختند او زنده ماند و نمرد)[11].
از این روایت برمی آید که آوستایی که در زمان گشتاسب یا دارا - معاصر اسکندر - جمع آوری شده بود و در زمان اسکندر از میان رفته و بعد، که خواسته‌اند جمع آوری کنند از سینه‌ها جمع آوری کرده‌اند[12]. در نامه «تن سر» (هیربدان هربد) شاه طبرستان (مازندران) نیز بدان اشاره شده، آنجا می‌نویسد: «میدانی که اسکندر کتاب دین ما، دوازده هزار پوست گاو به استخر به سوخت [13]» بدین جهت در روایات اصلی زردشتی از اسکندر به عنوان «اسکندر ملعون رومی» یادشده است که به خواهش یک زن پلید سبب کشتار و باعث از بین رفتن کتب مقدس زردشتی و ویرانی تخت جمشید گردید.
بدین ترتیب طبق تصریح خود زردشتیان و مورخان در سال 330 قبل از میلاد متن اصلی کتاب زردشت از بین رفته و در سال 226 بعد از میلاد اردشیر بابکان امر به تدوین آن نموده است. به این معنی زردشتیان بیش از 550 سال کتابی نداشتند مگر اینکه به قول پورداود در سینه فناپذیر پیروان زردشت محفوظ مانده بود!؟[14] پورداود در این باره می‌گوید: «آنچه در سنت زردشتیان و آنچه عموماً در کتب پهلوی مسطور است این است که اوستای هخامنشیان را اسکندر بسوخت به خصوص مندرجات «دینکرد» راجع به اوستا بسیار مهم است از حیث مطالب سرآمد کتب پهلوی است، صراحتاً می‌گوید: اوستایی که در دست داریم آن کتاب مقدس قدیم نیست تا به آن اندازه ای که مؤبدان عهد ساسانی کلام مقدس را در حافظه داشتند همان اندازه جمع آوری شد»[15]. «جان ناس» مؤلف «تاریخ جامع ادیان» می‌نویسد: کتاب زردشتیان اوستاست و آن مجموعه ای می‌باشد که کم و بیش از مطالب مختلف بدون ارتباط و التصاق با هم آمیخته شده و در حقیقت باقی مانده از مجموعه بزرگ‌تری از یک ادبیات باستانی و کهنسال است که قسمت عمده آن از میان رفته و نابوده شده است [16]
کوتاه سخن آن که کسانی که «زردشت » را پیغمبر می‌دانند حتی یک برگ از اوستا که سلسله سند آن به زردشت برسد در نزد آنان یافت نمی‌شود. می گویند اوستا رقعه رقعه و سطر سطر از کلمات منسوب به زردشت جمع آوری شده است و نمی‌دانند که این‌ها چگونه با یکدیگر مربوط می‌باشند؛ حتی به‌جز «گات‌ها» بقیه را نمی‌توان به زردشت نسبت داد.
چنان که پورداود تصریح کرده است «اوستا که در سینه فنا پذیر پیروان آیین مزدیسنا و یا روی چرم ستوران و کاغذ سست بنیان نقش بسته بود از آسیب روزگار محفوظ نماند از نامه باستان با آن همه بزرگی که داشت امروز فقط 83 هزار کلمه در اوستای کنونی به یادگار مانده و نه به خط اصلی و نه به ترکیب و ترتیب دیرین [17].
آن چه در اینجا معلوم است این است، «اوستا» که خود قرارگاهی ندارد با این وصف زیربنای تمامی معتقدات و مبانی زردشتی قرار گرفته است به قول معروف: «خانه از پای بست ویران است.»

پی‌نوشت:

[1] برهان قاطع در همین واژه.
[2] بیان الأدیان، ص.17
[3] مجمل التواریخ و القصص، ص.12
[4] برهان در واژه ایستا.
[5] گوهرهای نهفته، مراد اورنگ، تهران.1344
[6] ادیان بزرگ جهان، ص 135، هاشم رضی، تهران.1344
[7] گاتها، پورداود، ص.45
[8]. اوستا، نامه مینوی آیین زردشت، نوشته جلیل دوستخواه، ص.4
[9]. اوستا، پیشگفتار، جلیل دوستخواه، ص.4
[10]. ادیان بزرگ جهان، هاشم رضی، ص.137
[11] و [12]. ایران باستان: 2/1517.1516
[13]. مجله هنر و مردم شماره 72، ص;62 سبک شناسی بهار: 1/.9
[14]. گات‌ها ص.44
[15]. گات‌ها، ص.51
[16]. تاریخ ادیان، جان ناس، علی اصغر حکمت، ص.300
[17]. گات‌ها، ص.44

تولیدی

دیدگاه‌ها

یک مشکل بزرگ در این مقاله دیده می شود و آن هم ابتلای نویسنده این مقاله به پیش فرض های دینی است. شاید نویسنده نداند که بین حقیقت و واقعیت فاصله و تفاوتی جبران ناپذیر قرار دارد. تفکر دینی بر پایه تکیه بر حقیقت(بازتاب ماهیت یک پدیده در ذهن آدمی) قرار دارد و بر این پایه هر شخص می تواند با تکیه بر میزان اندک آگاهی خویش از وقوع یک پدیده در مورد آن داوری کند و به موهوماتی چون روایت در توجیه آگاهی اندک و خدشه دار خود متوسل شود. ولیکن برای شناخت دقیق و متقن از ماهیت اصیل و خدشه ناپذیر یک پدیده باید به علوم، از جمله تاریخ، که بر پایه واقعیات(ماهیت یک پدیده بدون تأثیر پذیری از ذهن آدمی) استوار شده اند، متکی شد. عمل نویسنده این مقاله که کوشیده با تکیه بر ذهنیت حقیقت بین خود به واقعیت اصیل از یک پدیده تاریخی دست یابد، نه تنها مفید نیست بلکه می تواند به انحراف تاریخ و اغفال اذهان مخاطبان احتمالی خود بینجامد. لذا توجه ایشان را به چند نکته تاریخی جلب نموده و از ایشان تقاضا می کنم که یا ضمن ترک عرصه تاریخ، به همان فعالیت خویش، که مشخصاً در قرابت با مطالعات دینی و به تبع آن ابتلای ایشان به درک حقیقی از پدیده ها قرار دارد، بپردازند. انشاأ الله که مفید حال جوانان قرار گیرد. نکات مورد اشاره که با هدف ایجاد انگیزه برای نویسنده جهت دستیابی به ابزار درک واقعیت و کسب فرصت های بیشتر مطالعاتی ارائه می گردند، عبارتند از: 1: قبایل ایرانی ذاتاً به سبب اشتغال به زندگی قبایلی مبتنی بر کوچروی و بیابانگردی، به فرهنگ نانویسا و شفاهی عادت داشتند. در چنین جامعه ای ادعای نگارش متن دینی بر پوست حیوان(با توجه به فقدان حتی یک مورد شواهد مشابه در تاریخ ـ در آن دوران متون هنوز در تمدن های پیشرفته ای چون بابل(حداقل در خاورمیانه) بر کتیبه های گلی نگاشته می شدند.(البته امروزه مشخص گردیده که ساخت کتیبه های طلایی جعلی منسوب به ارشام و آریارامنه، هنر یاران ذبیح بهروز در دهه های بیست و سی بوده و اصالت ندارند). پس روایت غیر قابل پذیرش نبشتن متن اوستا بر روی پوست ادعایی جاهلانه و بی ارزش می باشد. نویسنده توجه فرماید که این متن ادعایی نیز روایت و از همان جنس پیش فرض های ذهنی جماعتی با آرمان های مشخص سیاسی و اعتقادی است و از نظر علمی بواسطه غیر مستند بودن فاقد ارزش می باشد. 2: اقدام یونانیان در به آتش کشانیدن تخت جمشید، واکنش آنان به اقدام خشایارشا در صدور فرمان به آتش کشانیدن اکروپل و تمامی معابد آتن و دیگر شهرهای یونانی بود. این اقدام ایرانیان با هدف تبعیت از فتوای «استانس» (مه مغان بزرگ ایرانی ـ که از جایگاهی منطبق با آیت الله العظمی امروزی برخوردار بوده است) در لزوم نابودی مظاهر کفر و الحاد و ..... صورت گرفته است. این قصه اسکندر و فاحشه نیز از نظر ارزشی مقامی معادل با روایت داشته و غیر قابل اتکاء می باشد 3: همان گونه که اشاره شده است، ایرانیان ضعف شفاهی خود، بویژه در رابطه با اصول اعتقادی خویش را با تکیه بر الگوی شفاهی به صورت سینه به سینه جبران می کرده اند. و تبدیل مجموعه آموزه های منسوب به اوستا به جمعی از مطالب مختلف متعلق به ادوار مختلف تاریخی و شرایط متفاوت و متنوع زندگی در دوران های مختلف در قالب اوستا ریشه در همین شرایط دارد. منطبق با اخرین دستاوردهای باستان شناسی که بر پایه فقه اللغه صورت گرفته است. اوستا در میانه دوران سلطنت اشکانیان، در عهد بلاش اول(قرن اول میلادی) به رشته نگارش درآمده است. متن مذکور همان گونه که کریستین سن ثابت نموده از مجموعه ای مطالب مربوط به دوران زندگی اشو زرتشت(گات ها) و نیز یشت های مربوط به دوران پیش و پس از آن تشکیل شده است. 3: اوستا با استفاده از الفبایی که در دوران بلاش اول طراحی گردیده و شامل 42 حرف می باشد، نگاشته شد. اما چون این کتاب مقدس توسط الفبای مذکور نوشته شده بود، بالطبع این الفبا نیز مقدس و تابو دانسته شده و استفاده از آن جهت بهره مندی از هنر نگارش ممنوع گردید و دیگر هیچ متنی با این الفبا نگاشته نشد. از ان دوران تا آغاز رواج الفبای عربی(با توجه به اینکه الفبای عربی و اصول صرف و نحو آن حاصل هنر و دانش ایرانیان بوده است، مناسب است که این الفبا به جای عربی با مشخصه اسلامی شهرت یابد)، 4: مطابق با مستندات ادوارد براون در جلد اول کتاب تاریخ ادبی ایران، ایرانیان در دوران ساسانیان از الفبای ناقص و 14 حرفی استفاده می کردند که به واسطه ناقص بودن قادر به تأمین نیاز جامعه جهت کتابت و ثبت متون نبوده و لذا تنها جهت ساخت کتیبه ها مورد استفاده قرار می گرفته است. نکته جالب توجه انکه ایرانیان برای جبران ناتوانی الفبای ناقص خود حتی در این کتیبه ها نیز، مطابق با متون موجود در کوههای استان فارس متعلق به اردشیر بابکان و موبد کرتیر(ولی فقیه عهد آغازین ساسانیان)، از واژه های رایج در زبان آرامی استفاده می کردند. این واژه های عاریه ای را «هزوارش» خوانده اند. علت اساسی عدم وجود حتی یک برگه نوشته از عهد پیش از اسلام، علی رغم ادعای ناسیونالیست شوئینیسم وطنی، را باید فنه در حمله اعراب، که در عدم امکان نگارش در ایران باستان جستجو کرد. موارد دیگری نیز وجود دارد که از حوصله این مقاله خارج است. با امید به موفقیت نویسنده محترم و آرزوی سلامتی، طول عمر و البته ذهنینی آزاد از هر پیش فرض مخرب ذهنی برای ایشان

سلام علیکم اولا از نویسنده عزیز این مقاله تشکر میکنم. ثانیا:یک نکته ای که در این مقاله به ان اشاره شد این بود که به حمله اسکندر و آتش زدن اوستا بود.یکی از موارد که زرتشتیان به ان اعتقاد دارند این است که کتابت اهریمنی می باشد و نباید متون دینی را با اعمال اهریمنی الوده کرد. حال چگونه است که انها در زمان اسکندر اوستا را بر پوست گاو نوشتند؟ و نکته ی دیگر این است که اصلا ما تا قبل از دوره هخامنشیان اصلا مدرکی نداریم که برایمان اثبات کند در آن زمان رسم الخطی وجود داشته است.پس چگونه اوستا را بر پوست گاو نوشتند؟لطفا راهنمایی بفرمایید.

سلام. این تناقض در منابع زرتشتی وجود دارد. لکن زرتشتی پژوهان غربی امروز مدعی اند که در زمان هخامنشیان هیچ اوستایی مکتوب نشده بود.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.