خرقه صوفيه

  • 1394/04/18 - 15:16
باید اذعان کرد که صوفیه با این گونه تقیدات، آداب‌ورسوم، زمینه جدایی و بزرگ انگاری خود را از جماعت مسلمین فراهم کرده‌اند. تاریخ صوفیه پر است از تزویرها و زورگویی‌ها و زراندوزی‌هایی که در این لباس توسط خرقه‌داران صورت گرفته است که تنها نمونه کوچکی از آنها را می‌توان در اشعار برخی از شاعران دید آنجا که حافظ می‌گوید: نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شاید بارها کلمه خرقه یا خرقه‌پوش را شنیده‌ایم ولی دقیقاً ندانیم خرقه چیست و کاربرد آن بیشتر در کجا است. با مراجعه به فرهنگ لغت درمیابیم که خرقه: «1. جامه‌ای است که از تکه پارچه‌های گوناگون دوخته شود. 2. جبة مخصوص درویشان. 3. جسد، تن. 4. خال. ج. خَرَق.»[1]
«خرقه، از ریشه خَرْق به معنای پاره کردن است.»[2]
«در لغت به معنای تکه‌ای از لباسِ پاره شده است.»[3] که از آن برای وصله زدن استفاده می‌کردند. همچنین به معنای لباس پر از وصله یا حتی لباسی است که کل آن از تکه‌های مختلف دوخته‌شده است. متصوفه لباسی را «خرقه» می‌نامند که پیر طریقت (قطب و یا شیخ) بر تن مریدی که تحت ولایت او داخل شده، می‌پوشاند. [4] پوشاندن خرقه ازجمله آداب‌ورسوم صوفیان است که مشایخ ایشان در ابتدای تصرف ولایی باطنی در احوال مریدان آن را مستحسن داشته‌اند. [5] کاربرد اصطلاحاتی چون مرقّع یا مرقّعه (تقریبآ معادل لباس چهل‌تکه)، به‌عنوان مصادیقی از خرقه، بر خود اصطلاح خرقه تقدم داشته است. [6] هجویری در کشف‌المحجوب درباره لبس مرقعات آورده است که: «بدان که لبس مرقعه شعار متصوفه است.»[7]
پس دانستیم که خرقه و مرقعه همان لباسی است که صوفیه قدیم به تن می‌کردند و از علایم شناخت صوفیه همین لباس بوده است. در کنار این نام‌هایی که برای خرقه به کار رفت، مترادف‌هایی چون دَلق، جُبّه، مُلمّع، و پشمینه نیز رایج بوده است. [8] عزالدین کاشانی «خرقه» را به دو نوع «خرقه ارادت» و «خرقه تبرک» و شیخ نورالدین آذری طوسی هم آن را به پنج نوع: «خرقه توبه»، «خرقه اراده»، «خرقه تبرک»، «خرقه تصرف» و «خرقه ایمان» تقسیم می‌کند. [9]
سید حیدر آملی ضمن برشمردن دو گونه خرقه «صوری» و «معنوی»، خرقه را نزد خواص، همان سرّ ولایت می‌داند که به استشهاد «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطين [10] من نبی بودم آنگاه‌ که آدم بین ماء و طین بود.» بالأصالة از آنِ پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است و این سرّ بالعاریة به حضرت آدم (علیه السلام) منتقل‌شده و از آدم به حضرت شيث (علیه السلام) و از شیث به ترتیب مذکور به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و بعد حضرت على (علیه السلام) و اولاد ایشان و سپس شاگردان ایشان منتقل گرده و این سرّ ولایت تا روز قیامت به اوصیای باطنی و اولاد معنوی این بزرگواران منتقل می‌شود. [11]
«اما شرط مرقعات آن است که از برای خفت و فراغت سازد و چون اصلی بود هرکجا پاره شود، رقعه‌ای بر آن گذارد.»[12]
خرقه در ارتقای مقام معنوی و منزلت روحانی سالکان عرفان و پویندگان صراط الهی، ثمری ندارد و به قول ناصرخسرو:
اگر از خرقه کس درویش بودی
رئیس خرقه پوشان میش بودی
«پس اگر این لباس از برای آن است که خداوند ترا بشناسد که تو خاص اویی، او بی لباس بشناسد. و اگر بهر آن است که به خلق نمایی که من از آن اویم، اگر هستی، ریا و اگر نیستی نفاق. و این راهی صعب و پرخطر است و اهل حق اجل از آناند که به جامه معروف گرند. "الصفا من الله انعام و اکرام و الصوف لباس انعام" صفا از آن خداوند به بنده نعمتی و کرامتی عیان بود و صوف لباس ستوران بود."»[13]
باید اذعان کرد که صوفیه با این گونه تقیدات، آداب‌ورسوم، زمینه جدایی و بزرگ انگاری خود را از جماعت مسلمین فراهم کرده‌اند. تاریخ صوفیه پر است از تزویرها و زورگویی‌ها و زراندوزی‌هایی که در این لباس توسط خرقه‌داران صورت گرفته است که تنها نمونه کوچکی از آنها را می‌توان در اشعار برخی از شاعران دید آنجا که حافظ می‌گوید:
 نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.

پی نوشت:

[1]. فرهنگ فارسی معین، ذیل کلمه خرقه
[2]. خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ۴، ص ۱۴۹، ذیل «خرق»، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵
[3]. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «خرق»
[4]. اصطلاحات الصوفیه، عزالدین کاشانی، ذیل خرقه
[5]. مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، عزالدین محمود کاشانی، ص 147
[6]. علی‌محمد سجادی، جامه زهد: خرقه و خرقه‌پوشی، ج ۱، ص ۵۵، تهران ۱۳۶۹ ش
[7]. هجویری ابوالحسن علی بن عثمان، کشف‌المحجوب، سروش، چاپ هفتم، 1390،‌ ص 61
[8]. محمدرضا شفیعی کدکنی، این کیمیای هست، مجموعه مقاله‌ها و یادداشت‌های استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، ج ۱، ص ۷۱، به کوشش ولی‌الله درودیان، تبریز، ۱۳۸۵
[9]. دانشنامه دین، مجله هفت آسمان، پاییز 1386، شماره 35، از صفحه 257 تا 278
[10]. شیخ بهائی، مفتاح الفلاح، ص 42، دار الاضواء، بیروت، 1405 ق
[11]. همان
[12]. هجویری ابوالحسن علی بن عثمان، کشف‌المحجوب، سروش، چاپ هفتم، 1390،‌ ص 67
[13]. همان، ص 65

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.