مشق عبدالبها برای بهاییت

  • 1392/06/20 - 11:09
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از اين عبارت با اندك تعمق مي توان دريافت كه اگر او به اختيار خود اين ادعاي قائميت را كرده باشد اين سخن به صرف سادگي از او سر زده كه تصور نموده است همين قدر كه او حكم اجتناب ملل را نسخ كرد مسيحيان چنان منجذب او مي كردند
عباس افند

از آنجا که برای شناخت هر روش ومنش باید آن را از لحاظ مختلف مورد بررسی ومطالعه قرار داده و با معرفی دقیق و موشکافانه تصمیم برای نتیجه نهایی را به مخاطب سپرد،لذا در باب معرفی بهاییت به اینجا رسیدیم که جناب عبد البها که بعد از بها الله زعامت بهاییت را به عهده گرفت دارای اثرات مکتوبی بوده و این آثار به هر حال برای بهاییت اهمیت ویژه ایی دارد که با معرفی خلاصه ایی از عبدالبها به آثار او می پردازیم اما در مقدمه باید عنوان کنم که علت عدم نشر کتاب های مقدس بهاییت مختلف اند اما
برخی محققان، یکی از دلایل عدم نشر کتاب اقدس در چند دهه اخیر ،‌و نیزترجمه نشدن آن به زبانهای اروپایی، را تغییر روش و از این شاخه به آن شاخه پریدن و عدم تمرکز در منش و روش تبلیغ  این فرقه می دانند.
عباس افندی ،‌در سفر سه ساله خود آن چه را که بهائیان به عنوان تعالیم دوازدهگانه می شناسند، ولی عملاً به هجده تعلیم بالغ می شود(1)مدون و معرفی نمود و تعالیم باب و بهاء را با آن چه در قرن نوزدهم درغرب،خصوصاً روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد.
و یا عبارت دیگر تعلیمات بهائیت با سفر عبدالبهاء ،‌به غرب طنین دیگری یافت!. برخی از این تعالیم در گفتار و نوشتار میرزاحسینعلی نوری مستتر بود وبرخی دیگر نتیجه مطالعات ،‌تجربیات و برخوردهای عبدالبهاء با تفکر غربی، به ویژه الهیات جدید مسیحی و نیز اندیشه ها و آمال ترقی و تجدد در مغرب زمین بود
(دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد ، ذیل Bahaiا). نمونه ای از این جمع آوری و التقاط که تفاوت تعالیم بهایی ،قبل و بعد از سفر عبدالبهاء به غرب را چشمگیر می سازد تعلیم راجع به لسان اسپرانتو است که در اوایل قرن بیستم طرفدارانی یافته بود، ولی به زودی غیر عملی بودن آن آشکار شد و در بوته فراموشی افتاد (2)
موارد دیگر تعالیم دوازده گانه عبارت است از ‌:‌ ترک تقلید ( و به تعبیر متداول نزد بهائیان ،‌تحری حقیقت) . تطابق دین با علم و عقل ، وحدت اساس ادیان ،‌بیت العدل ،وحدت عالم انسانی ترک تعصبات ،الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی،تساویحقوقرجالونساء،‌تعلیموتربیتاجباری،صلح عمومی و تحریم جنگ .عبدالبهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد میکردودرمواضعگوناگون گفته بود که پیش از او چنین تعالیمی وجود نداشته است (3)با این همه در معرفی آیین بهائی و آن چهمیرزاحسینعلیآوردهاست.براین نکته که او «تجدید تعالیم انبیا» کرده و «اساسی که جمیع پیغمبران گذاشتند آن اساس بهاءالله است و آن اساس، وحدت عالم انسانی است ،‌آن اساس محبت عمومی است، و آن اساس صلح عمومی بین دول است.و…»(4)تأکیدکردهبود. عبدالبهاءچندین کتاب نیز نوشت که اهم آنها بدین قرار است: مقاله شخصی
سیاح، گزارشی است از زبان یک سیاح موهوم، در باره تاریخ باب و بهاء (در باره این کتاب و تأثر آن از آثار آحوند زاده، محیط طباطبائی، سال 3، ش 6، ص 427، سال4، ش 2، ص 115)؛ مفاوضات ،‌مکاتیب ،‌خطابات، هر سه مشتمل بر مطالب مختلف و سخنرانی ها و نامه های او، تذکره الوفا که زندگی نامه شماری از قدمای آیین بهائی است.
 

اما عبدالبها عباس كه درة القلائد اين سلسله اش دانند و واسطة العقد اين عائله اش خوانند بر اثر مطالعات و تحصيلات بسيار كه يك وقت در بغداد نزد شيخ عبدالسلام شوافي تلمذ كرده و وقتي نزد فاضل قائني حكمت تحصيل مي كرده (چنانچه خود بهاء بر خلاف اظهاراتش كه خود را امي قلمداد نموده نخست شاگرد يغماي جندقي بوده و اين معني از كتاب تاريخ حيات يغما كه خودش مي نويسد معلم اولاد ميرزا بزرگ نوري بودم ثابت است و وقت ديگر شاگرد ميرزا نظر علي حكيم رئيس طايفه علي اللهي بوده) مجملا عبدالبهاء تحصيلات كامل كرده و سپس هر كتاب و مجله و جريده را با پول ايرانيان بدبخت آبونه شده و اخيرا كتابخانه مهمي ترتيب داده و بدين واسطه غلطهاي لفظي در آثار قلمش كمتر از ساير رؤسا و اغراق و دروغش بيشتر از سايرين است (اما ماهرانه) و اگر چه عباس افندي هم نسبت به تحصيلات و مطالعاتش آدم نابغه و برجسته ي نبوده و كلماتش خالي از غلط لفظي و معنوي نمانده بلكه در معنويت هر لوح و رساله اش پر از غلط و اشتباه است ولي در لفظ گاهي لغزش حاصل كرده و صورتا آثار او و برادرش محمدعلي افتدي كم غلطتر از ديگران و شايد باز هم اغلاط كلمات محمدعلي افندي از عباس افندي كمتر باشد چنان كه در لغزشهاي عباس افندي خود نگارنده چندين فقره ديده و آگاه شده كه از آن جمله وقتي در لوحي ضميمه را بظاء مؤلف نوشت و چون تذكر داده شد كه ظميمه غلط است الف روي ظاء را با قلم تراش حك نموده باز هم غلط در آمده به او گفته شد كه ضاد مركز لازم دارد و اين كلمه ي محكوك شما خميمه خانده مي شود آن وقت قلم طلبيد و مركزي ملحق كرد كه عيبش يكي بود و دو تا شد يعني اول اثر تراش قلمتراش در آن بود و بعد اثر قلم خوردگي هم بر آن اضافه شد و آن لوح به همان حال ارسال شده و موجود است در حالتي كه صدها از اين قبيل واقع شده كه مبلغين او ورقه را عوض كرده اند تا كسي بر مقدار علم و سواد آقا مطلع نگردد ولي شهدالله در اغراق گوئي و مبالغه سرائي و دروغ پردازي و سخنان سه پهلو و جعاليت كم نظير بود و به طوري كه ذيلا خواهيم ديد او بود كه دري از هوو جنجال در نشريات باز كرده طريقه ي تبليغات بي اساس را بر روي مبلغين و اعضاي محافل خود گشوده دستور متحد الميالهاي بي حقيقت كذيه به ايشان داد و همه را ذيلا خواهيم شناخت.

هرزمان كسي به امعان نظر در كلمات باب تعمق نمايد مي بايد كه هر چند او داعيه اش باطل و سخنش كذب بود ولي در پرداخت دروغ خود آن قدرها ماهر نبوده كه آن داعيه دروغ را به دروغهاي ديگري تزيين نموده توليد اميدي كامل در دل مريدان خود نمايد و اگر گاهي اشارتي كرده و بشارتي داده رسوا است چنان كه نويد راجع به سلاطين بيان و شئون ايشان يك نويد مفتضحانه اي است كه به جاي اميد توليد يأس در اتباع مي نمايد يا آنكه در جائي از بيانش مي گويد تمام ملت روح (5)(مسيحيان) بدين بيان ايمان مي آورند و از اين عبارت با اندك تعمق مي توان دريافت كه اگر او به اختيار خود اين ادعاي قائميت را كرده باشد اين سخن به صرف سادگي از او سر زده كه تصور نموده است همين قدر كه او حكم اجتناب ملل را نسخ كرد مسيحيان چنان منجذب او مي كردند كه همگي بابي مي شوند و اگر به اشاره و تشويق ديگران داعيه كرده و اين اساس را تأسيس نموده طبعا او را فريب داده گفته اند تو ادعا كن ما مسيحيان را و اميدواريم به تو ايمان بياورند او نيز بر اثر سادگي خود باور كرده و حتي آن را جزو بشارات در كتاب خود ثبت نموده است

بله ميرزا حسينعلي كه قطعا بر روي بند و بستهائي خدا شده و همه جا به فرقه ي ازليه مي گويد كه شما از اساس امر و مقصود اصلي آگاهي نداريد بنيان بيان و كلمات خود را بر اشارات و بشارات ديگري نهاده كه بهتر مي تواند گوسفند را به خود جلب نمايد زيرا او به حرفهاي كوچك متزلزل قناعت نكرده بلكه الواحي به نام سلاطين نوشته و گاهي به مريدان خود نشان داده كه ها ببينيد به فلان سلطان چگونه خطاب شده! و اگر چه فوري آن لوح را به زير تشك مخفي كرده ولي آن گوسفند باور نموده كه شايد خبري است و فرداست كه همه ممالك به دست اهل بهاء خواهد افتاد و اين رويه را پسرش عباس افندي به نوع ديگر تعقيب كرده كه سر بسته در هر لوح نغمه ي مالك الرقابي خود و پدرش را گوشزد گوسفندان نموده و پيوسته هياهو در ميان امت افكنده كه آقا در شرق و غرب نفوذ دارند و در نتيجه گاهي به لوح گاهي به عكس كه تمامش دروغ و مصنوع است و روحيات بعضي از آنها را در اين اوراق نشان داده و خواهيم داد و گاهي به نشر تعاليم و مبادي كه آن را شناخته و هم خواهيم شناخت مريدان را دلباخته ي خود كرده به قسمي كه پس از مرگش با اينكه اغلب فهميدند كه مضامين الواح دروغ و همچون جوزهاي بي مغزي بود كه جوالش پر صدا باشد و چون شكسته شود يك مغز كه دهان يك طفل را آلوده سازد در آن نيز باز نمي توانند همه شان باور كنند كه اينها همه لفظ بود و پوست بود و مغزي در آن نبود اكنون اين لوح افندي را بخوانيد تا برويم سر مطلب - مورخه ج 1 1324

اي ياران عزيز عبدالبهاء هر چند در ساير جهات ندا بلند است و بشارات اليهه فرح قلوب هر هوشمند (دو غلط در يك جمله است - زيرا فرح قلوب غلط است - قلوب هر هوشمند هم غلط) رايت ذكر مرتفع است و آيت نصر منتشر ضجيج تهليل بلند است و صريخ تكبير مسموع هر بهره مند ولي در طهران عالمي ديگر و ميدان و مصافي ديگر است جناب امين مي گفتند) خودش بي خبر است!) كه طهران را نداي رحمن به حركت آورده كه لسان و بنان از بيان عاجز است - و ولوله در شهر نيست جز شكن زلف يار - فتنه در آفاق نيست جز خم گيسوي دوست

به هر گوشه ي آهنگ تقديس به فلك اثير مي رسد - تا آخر آن كه نصايحي براي تبليغ و خودنمائي و دسيسه نموده در پايان مي گويد اين است نصايح اين آواره گمنام و اين است وصاياي اين بنده ي كثير الاثام و عليكم التحيه و الثناء ع ع و باز مناجات عربي دارد (اناجيك يا مناجي من لا انيس له و مؤانس وحيد فريد من لا جليس له) كه اغلاط عربيه آن را بايد به عربها گذاشت و گذشت و بس است همين كه او خود را آواره ي گمنام! و بنده ي كثير الاثام خوانده - ولي اساسا مقصد ما هياهوي اين لوح و امثال آن است كه 25 سال پيش چنان وانمود نموده كه گويا طهران يك قطعه از بهائيت است و شايد تا سه سال ديگر غير بهائي در آن نمي ماند و ما پس از 25 سال مي بينيم هيچ خبري نيست و همان اشخاص آن روزي هم نصفشان برگشته اند ولي اثر اين گونه الواح اين بود كه تا چندي اغنام در اطراف تصور مي كردند كه در طهران جز حرف بهائيت حرفي نيست و تا امروز با اينكه بي مغزي اين الواح غالبا ثابت شده باز چند بي خرد در اين بساط باقي مانده اند و با اينكه جانشين او شوقي افندي از بلادت و سفاهت به عقبه ي اولي برگشته و هر چه نوشته رسوا و مفتضح است و بوق را از سر پهنش دميده گاهي كه خواسته است اشارات و بشارات كذبه ي پدران خود را اعمال نمايد طوري اعمال كرده كه هر كوري رسوائي آن را مي بيند؟ باز بهائيان به اميد اينكه شايد هياهوهاي سابقه ي عباس اساس دارد در اين خائه ي ننگين به پايه بندي شكسته بسته هاي آن مشغولند و گويا كسي بر ترويج دروغ مجبورشان كرده است و ما مواقع غلط كاري و غلط گوئي و دروغهاي ناپرداخته ي رسواي شوقي را هم در طي بيان آثار او آفتابي خواهيم كرد - اما به طوري كه اشاره شد عباس افندي اگر در علم و حكمت و حسن انشاء مقام مهمي را احراز نكرده و با همه تحصيلاتش نتوانسته است به رتبه ي عالي حائز شود ولي در هياهو و اغراق گوئي و دروغ پردازي ماهرانه قلم به دفتر زده و توانسته است براي يك مدتي كه خودش رياست داشت امر را به اشتباه بگذارند و گوسفندان شيرده را براي خود نگاهدارد.

 واما در گذر زمان عبدالبها در سال 1300شمسی درگذشت و در حیفا به خاک سپرده شد و در مراسم خاکسپاری او نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینستون چرچیل ،‌وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس رابه جامعه بهائی ابلاغ کرد(6)

............................

 (1) مومن، ص 185

(2) نوری. در لوح شیخ، ص 101-102،‌ نیز اشاره ای به این خط کرده اس

(3) عبدالبهاء، خطابات، ص 191

(4) (همو، خطابات، چاپ زرقانی و کردی، ج 1، ص 18-19، ج 2، ص 286)
 (5)از اين گونه كلماتش بر مي آيد كه قصه ي گينياز روسي با شيخ عيسي لنكراني كه مي گويد من به باب وعده دادم كه مسيحيان روسيه را بدين تو دعوت مي كنيم بي چيزي نبوده و الله اعلم.

(6)(شوقی افندی، قرن بدیع، ج 3. ص 321-322

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.