تعریف دین و دیانت به قلم آیتی

  • 1392/03/20 - 23:11
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دين در لغت به معني جزاء است (كماتدين تدان) و در عرف متدينين عبارت است از يك سلطه احكام و قوانين و آداب و رسومي كه به توسط يكي از انبياء عظام و مهابط وحي و الهام در بين هيئت بشر به تشريع و تقنين و تأليف و تدوين شده باشد
دین در تعریف ایتی

دين و ديانت چيست؟

دین و دیانت را چقدر می شناسیم و چگونه تعریف می کنیم یک مساله و جناب آیتی چگونه تعریف کرده یک مساله است که توجه شما را به تعریف ایشان جلب می کنم:

آيتي(1)- دين چيست و دينت كدام است و لزوم آن بر روي چه اساس و پايه است و آثار صحت و حقيقت را چگونه بايد شناخت؟

آواره - دين در لغت به معني جزاء است (كماتدين تدان) و در عرف متدينين عبارت است از يك سلطه احكام و قوانين و آداب و رسومي كه به توسط يكي از انبياء عظام و مهابط وحي و الهام در بين هيئت بشر به تشريع و تقنين و تأليف و تدوين شده باشد از براي حفظ حدود و حقوق و شئون بشريت و تصفيه و تهذيب اخلاق و ملكات انسانيه و شرط است كه تشريع آن فقط به قوه شديد القوي صورت بسته باشد يعني شخص نبي بي كمك و معاونت غير و تصرف ديگري و بدون اتكال به قضاياي شورويه و تبادل افكار بشريه آن را با تأييدات غيبيه تدوين و تكميل فرموده بر عموم بشر عرضه دارد و مطبوع طباع جمعي از عقلا واقع شده تا هزاران سال مورد استفاده جميع يا قسمت عمده ي از اهل عالم واقع گردد.

اگر چه اين تعريف تا همين مقدار كه ذكر شد ما را مستغني مي دارد از بيان و تبيان لزوم ديانت. زيرا نفس تعريف مستلزم لزوم است و هر شخص عاقلي وجود چنين قوانين و حدود را براي بشر لازم شمرده در صورتي كه معاندت نخواهد و مكابرت ننمايد با اندك تفكري خواهد يافت كه وظائف انساني بدون يك همچو اساس ادا نشود و امور دوره حيات من دون قانوني چنين اداره نگردد. ولي چون تعريف مذكور يك تعريف اجمالي بود لهذا تا حدي بسط مقال داده اندكي مفصل تر بيان نموده گوئيم.

بر هرذي درايتي مبرهن است كه نوع انسان هميشه محتاج است به امري كه رادع رذايل باشد و بادي فضائل تا حقيقت انسانيه از زمائم صفات مبري گردد و هيئت بشريه به محامد خصال محلي شود مدار امور مرتب گردد و اخلاق جمهور مهذب شود نقائص امكانيه تخفيف يابد و خصائص انسانيه تكميل پذيرد سحاب تيره ظلم و عدران متلاشي شود و آفتاب منير عدل و احسان متساطع گردد و نوع انسان به انواع محبت و احسان با هم راه، معاشرت پويند و از هم منافرت نجويند. انبازي حيات را به بازي نگيرند و از تعدي و دست درازي در گذرند.

هر گاه تصور كنيم كه اين فضائل به خودي خود حاصل و آن رذائل به نفس ها زائل تواند شد خيالي باطل و تصوري بي حاصل است.

(ان كنت تطمع في حصيدة خالدهيهات تضرب في حديد بارد)

چه كه طبيعت بشر به شر متوجه تر است تا به خير و انسان به خود مهربان تر است تا به غير يعني هر انساني خود را خواهد چندان كه اگر رادعي نباشد گويد تمام افراد بايد بكارند تا من به كار برم و ديگران بايد رنج بكشند تا من گنج بردارم به ويژه آنكه شهوتي در بشر مكنون است كه به صدها رنگ ملون است و به هزاران نيرنگ مدون. هر روز سر از سوراخي بر آرد و هر دم آدمي آرزوئي نمايد و بالجمله انهماك او در شهوات از بديهيات اوليه است و لزوم رادع و مانع از مسائل مسلمه و اين بسي واضح است كه هر مانع و رادعي فقط مؤثر در ظواهر امور است نه در بواطن جمهور و ديانت تنها پليس سري است چون سري يا آن همسر و دلي با وي همسفر باشد با هيچ رذيله ي همدم نشود و با هيچ ضميمه ي توأم نگردد و اگر شد معلوم است كه از آن پليس سري دور و از آن رادع معنوي مهجور مانده و الا شخص متدين در زواياي خلوات نيز از ارتكاب مناهي و ملاهي خودداري خواهد كرد.

ديانت داراي وعد و وعيد است و شامل بيم و اميد. وعدش قائد حسنات است و وعيدش رادع سيئات.

ديانت كامل مكافات است و شامل مجازات بيم مجازاتش انسان را از خصائل ناپسنديده دور نمايد و نويد مكافاتش به اطوار حميده نزديك فرمايد

ديانت مورث سعادت است و موجب بزرگي و سيادت.

ديانت مؤلف قلوب است و منتج نتايج مطلوب «لو انفقت ما في الارض جميعا ما الفت بين قلوبهم ولكن الله الف بينهم»

ديانت مسلي قلوب است در مصائب و مسكن نفوس است در نوائب و چون ورود واردات كونيه و عروض عارضات امكانيه از مسلميات اوليه است واحدي را از آن گزير و گريزي نيست لهذا موجبات تسليتي لازم است كه آدمي كمتر متأثر گردد و لطيفه فكر و خيالش در خطر نيفتد و بهترين مسلي همانا عقائد راسخه دينيه است يعني اگر انسان به عالم ديگري جز اين عالم معتقد شد و بقاي روح و هستي خود را در جهان پنهان متيقن گردد هيچ گاه از حادثات كونيه جزع و فزع ننمايد والا به پشيزي ضرر متأثر و به اندك چيزي متألم خواهد گشت.

ديانت ما به الاجتماع بشر است يعني مناسبات دينيه بهترين وسيله است براي تحكيم اساس اجتماع و چون سياسيون دنيا اين را دانسته اند هميشه مي كوشند كه در ممالكي كه اغراض و مقاصدي دارند اين قوه را ضعيف سازند و تفرقه بين آنها اندازند در حالتي كه خودشان در مملكت خود رسوم ملي خويش را و لو به نام مذهب نباشد محفوظ مي دارند.

مجملا حاشيه نرويم و به متن بپردازيم قوه ديانت است كه سيصد ميليون جمعيت را در ظل كلمه يك شخص عربي مجتمع مي سازد همانطور كه قوه ديانت چهارصد ميليون جمعيت را در ظل كلمه شخص فقير بي نامي مجتمع كرده.

پس نبايد هيچگاه از قوه ديانت غفلت ورزيد و از وحدت و اتحاد مذهبي چشم پوشيد و به سخنان واهي گوش داد.

آري سخنان واهي گفتم و مقصود را نگفتم دو نوع از سخنان واهي است يكي آنها كه بي انديشه به تنقيد ديانت زبان و قلم مي گشايند و فكر نمي كنند كه از بدو ايجاد تاكنون چه خدماتي از اديان حقه به اجتماعات بشر انجام گرفته و هنوز هم دنيا از آن بي نياز نيست آن اشخاص يا مي دانند چه ضرري از القائات ايشان متوجه جامعه مي شود يا نمي دانند اگر نمي دانند و بايد ايشان را بوالهوس و نفس پرست بي فكر نام گذارد و اگر مي دانند و مزدور ديگرانند بايد خائن و جاني فكور محسوبشان داشت دوم اشخاصي كه آلت دين سازي شده و مي شوند و چون مقدمه صحيح بوده است با همين مقدمه كه ما گفتيم بدون اينكه نتيجه را در نظر داشته باشند و بفهمند چگونه ديانتي لازم است و آيا آنچه را مي طلبند واجد مزاياي دينيه هست يا نيست كور كورانه و عاميانه وارد قضايائي شده دور يك نفر خودپرست خائن را گرفته هوس مي كنند كه از صحابه خاص يك پيغمبر دروغي و از اعضاي عامله يك دين تازه باشند آنها هم يا مي دانند كه مقتداي ايشان خضر راه نيست و غول راهزن است و قصدش تشتت و نفاق است نه اتحاد و اتفاق يا اينكه نمي دانند اگر نمي دانند باز هم بوالهوس و بي فكر و سفيه و نادانند و نبايد گوش به سخن نادان داد و اگر مي دانند پس خائن و جاني و وطن فروشند و مفسدند و معلوم است وظيفه انسان عاقل يا مفسد چيست «و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولكن لايشعرون»

مفسد ار مصلح شدي از گفت راد

بد ابوالخبر از سخن ام الفساد

گر بهر خونريزئي گشتي شهيد

كافر كشته بدي هم بوسعيد

آيتي - در همين مرحله اولي زمام قلم از دست رفت و از متن بهامش پرداخته شد در حالتي كه ما مي خواستيم مقدمات را از اين كامل تر تمهيد كرده بحث در اين موضوع نمائيم كه آيا شخص مشرع كه تشريع شريعت و همه مردم را نادان و خويش را داناي مطلق معرفي نموده و مي خواهد عملا بفهماند كه من مي دانم آنچه را كه همه اهل جهان نمي دانند چنين كسي واجد چه مزايا و داراي چه مراتبي باشد و نيز چگونه شرع و قانوني را پيشنهاد نمايد كه قابل قبول عقلا و مفيد به حال جامعه باشد؟ و پس از تمهيد اين مقدمه در مقام تطبيق بر آمده بفهميم كه آيا دين گذاران اين قرن عموما و بهائيان خصوصا تا چه اندازه به اين مسئله نزديك يا از اين مرحله دورند و بالاخره آيا جامعه ايراني كه حضرت بابي و بهائي اين دين حنيف يا كثيف خود را برايش به ارمغان آورده اند مي تواند از آن استفاده نمايد يا نه؟ تا برسيم به اينكه دنيا چه استفاده ي از آن خواهد كرد.

آواره - بلي حاشيه رفتيم و اكنون به متن بازگشت نموده گوئيم از براي اينكه به مباحث طولاني و اذكار لايسمن و لايغني حاجت نيفتد مطلب را به منتها درجه تنزل داده كمترين امتيازي را كه هيچ عاقل بي غرض بلكه هيچ عقل ابتدائي سطحي هم نتواند آن را انكار نمود بيان مي نمائيم و سپس به تطبيق آن مي پردازيم.

(لان ينجلي ليل الظنون الكواذب

و يبدو صباح الصدق من كل جانب)

اگر فرض كنيم كه شخص نبي يا مشرع نيست مگر يكي از افراد بشري كه در شئون بشريت هيچ تفاوت با ساير افراد ندارد باز نمي توانيم از اين نكته صرف نظر كرد كه لااقل بايد هوش و فراست و عقل و كياست او در رتبه اولي و غايت قصوي باشد به طوري كه سهو و اشتباه طاري آن نشود و بايد با كمال دقت مطالعه به حال جامعه نموده جميع دردهاي جامعه را تشخيص داده و به درمان آن آگاهي يافته باشد و در بيان علل و موجبات مرض اولا و ارائه طريق علاج آن ثانيا به قسمي ماهر باشد كه از همان ابتدائي كه شروع مي نمايد. به نصح و اندز و تشريع شرع و قانون تمام سخنانش حاوي موجبات علاج و شفاي دردهاي جامعه بوده هر قدمي كه بر مي دارد به صلاح جامعه تمام و هر مبدئي كه پيشنهاد مي فرمايد قابل انجام و مفيد به حال انام باشد و به عبارت امروزي سخنانش (تئوري) نباشد بلكه عملي و لايق استفاده باشد زيرا حرف هاي تئوري يعني چيزهائي كه در عالم تصور و خيال مي ماند و عملي نمي شود نه تنها مفيد به حال جامعه نيست بلكه مضر است زيرا مردم را سرگرم كرده از آن مراحل عملي هم كه خودشان در پيش دارند يا قائدين ايشان ايشان را بدان دعوت مي نمايند باز مي دارد و به جاي سود زيان مي آورد خاصه در صورتي كه توأم با يك سلسله حميت ها و عصبيت هاي جاهلانه باشد و مردم را به جان هم انداخته موجبات خسارت خودشان و سود ديگر آن را فراهم آورد.

پس بالاخره مشرع بايد شريعتي بياورد و قانوني بگذارد كه عملي باشد نه تئوري و بعلاوه بايد شخص مشرع با صراحت لهجه بدون تزلزل و اختفاء و لغزش و دروئي سخنان خود را بگويد اگر چه دچار هلاكت گردد نه اينكه به ظاهر بگويد آنچه را كه در باطن جز آن در نظر دارد و نزد حسن بگويد آنچه را كه نزد حسين به طور ديگر گفته و در شرق سخني گويد كه حكم آب دارد ولي در غرب كلامي گويد كه چون آتش سوزنده باشد يا بالعكس و بالاخره نزد قومي از علي تمجيد كند و نزد قوم ديگر از عمر و در يك كتاب راد معجزات و مزاياي انبياء باشد و در كتاب ديگر مثبت آن. آنجا خود را به خيال خودش مانند همه انبياء عاجز! از اتيان معجزه شمرد و اينجا خويش را مانند عموم انبياء قادر بر اتيان آن قلمداد كند! و چون نبي و صاحب شرع براي پاك كردن مردم از زمائم اخلاق مي آيد و خود را طبيب امراض معرفي مي كند بايد قطعا خودش از امراض مبرا باشد وگرنه به قول شاعر:

طبيبي كه باشد ورا زرد روي

از او داروي سرخ روئي مجوي

باز حاشيه رفته گوئيم خيلي عجب است از كساني كه بر زمائم اخلاق و رذائل اعمال پيشواي خود آگاه شده چون بر ايشان انتقاد كني از اول تحاشي كنند و به هر وسيله تشبث نمايند كه شايد انكار ايشان منشأ اثر شده و امر به اشتباه بگذرد و چون از اين در عاجز و درمانده شدند گويند اينها از مقتضيات بشريت است و كدام بشر است كه از آز و حرص و طمع و دروغ و شهوت و غيرها پاك باشد؟!

سبحان الله كه اينگونه مردم چقدر غافلند و ابدا فكر نمي كنند كه آن كس كه دم از دعوي نبوت بلكه بالاتر مي زند فقط براي اين مي آيد كه تا هر اندازه ممكن است مردم را از اين صفات پاك سازد. در صورتي كه خودش مانند همه ناپاك بلكه ناپاكتر از همه باشد چگونه مي تواند مردم را به پاكي و طهارت دلالت نمايد؟!

ذات نايافته از هستي بخش

كي تواند كه شود هستي بخش

بالجمله مشرع و نبي بايد يك رو و صريح اللحن باشد و پاك از هر آلايشي خصوص از طمع در مال و ناموس ناس و اگر غير از اين باشد اصلا عدمش بهتر از وجود و بودش بدتر از نابود است.

احساس میکنم با شناختی که از تعاریف عنوان شده توسط جناب آیتی برای شما خوانندگان عزیز روشن شد که اگر فردی در منجلاب بی دینی و تاریکی هم فرو برود  با تحقیق و مطالعه دقیق و منصفانه اسلام  را به عنوان  دین کامل و جهانی معرفی خواهد کرد.

.

 

(1) عبدالحسین بافقی یزدی (۱۲۸۸ ـ ۱۳۷۱ قمری / ۱۳۳۲) (معروف به آیتی) و متخلص به «ضیایی»، «آواره» و «آیتی»، از شعرا، محققان، نویسندگان و قرآن‌پژوهان معاصر، و از مبلغین بهائی که به او عنوان رئیس المبلغین داده شد[۱] و پس از ۲۰ سال به دین اسلام گروید و از منتقدان بهائیت شد.

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.