افزودن نظر جدید

سلام 1. اصل کتاب موجود است و دیگران میتوانند با تطبیق مطالب ما، به قضاوت درست برسند.(تمام مطالب نقل شده با منبع دقیق آن بیان شده میتوانید رجوع کنید!)// 2. در عجبم که خود گمراهید و بررسی کتاب‌های خود توسط ما و نقد دینی آن‌ها توسط ما را گمراه کننده میخوانید.// 3. من نه تنها شک دارم، بلکه یقین دارم که اکنکار، فرقه ای گمراه است.// 4. لطفا ادعای بدون سند نکنید! احادیث ظهور بعضی درست و بعضی نادرست، بر فرض درست بودن این حدیث (از همه لحاظ )، مفهوم کلام شما این است که یا آن ماهانتا امام زمان است؟(که باطل است و با دیگر احادیث ظهور و امامت سازگاری ندارد) یا او زودتر کشف کرده؟ (که میشود فرستاده بعدی که بطلان این هم واضح است) حال از کجا معلوم او آن اسم را کشف کرده؟ که اثبات این امر سخت تر از هرچیزی است.// 5. رجعت یکی از مسلمات شیعه است و تناسخ را نزد ما باطل است: اما تفاوت این‌دو: - رجعت در کنار باور قطعی به معاد شکل می‌‏گیرد؛ در حالی‌‏که تناسخ از نفی معاد نشأت گرفته است. الف) رجعت درباره انسان‌‏های خاصی است که دوباره به زندگی دنیایی برمی‌‏گردند؛ اما تناسخ قانون عامی است که برای تمام بشر و برای تمامی زمان‌‏ها وضع شده است. ب) رجعت بازگشت روح انسانی در قالب جسمانی پیشینی است و رجعت کننده، زندگی پیشین خود را پی‏‌می‌‏گیرد؛ لذا محال عقلی و یا بازگشت قوّه به فعل پیش نمی‌‏آید؛ اما در تناسخ، روح فردِ درگذشته، در جسمی جدید زندگی را از سر می‌‏گیرد؛ از همین روی با محال عقلی و بازگشت قوه به فعل روبه‌‏رو می‌‏شود. ج) تناسخ بازگشت قوّه به فعل است و آن‏‌گونه که گفته شد محال است؛ اما رجعت چنین نیست. علّامه طباطبایی درباره این تفاوت می‏‌نویسند: «و اما اين‌‏كه گفت: چيزى كه از قوّه به فعليّت درآمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، وليكن قبول نداريم كه مسأله مورد بحث ما از اين باب باشد؛ براى‌‏اين‏‌كه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است. مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است. و اما مرگ اخترامى كه عاملى غيرطبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود، برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست؛ چون ممكن است انسان بعد از آن‌‏كه به مرگ غيرطبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعدّ كمالى شود كه در زمانى غير از زمان زندگی‌اش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را به‌‏دست آورد. و يا ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اين‏‌كه مدّتى در برزخ زندگى كرده باشد؛ چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ، داراى آن استعداد مى‌‏شود و دوباره به دنيا برمى‌‏گردد كه آن كمال را به دست آورد؛ درهريك از اين دو فرض، مسأله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است و مستلزم محذور محال نيست. د) روایات معصومین(علیهم السلام) در اثبات رجعت به گونه‌‏ای روشن و واضح است که هیچ تردیدی باقی نمی‌‏گذارد؛ اما از سوی دیگر سخنان معصومین درباره ردّ تناسخ نیز فراوان است. ه) غايت رجعت با غايت تناسخ متفاوت است. رجعت براي تحقق پيروزي حق بر باطل، ظهور عزت مؤمنان و ذلت كافران است؛ اما تناسخ، ارائة فرصت جديد به افراد براي تصفية روح و رسيدن به نجات از گردونة تولد مكرر است.(موسسه امام خمینی) و تفاوت‌های دیگر که در این خلاصه نمی‌گنجد.// 6. ما معتقديم: همه پيامبران الهي معصومند، يعني در تمام عمر (چه پيش از نبوت و چه بعد از نبوت) از «خطا و اشتباه » و «گناه » به تاييد الهي مصون و محفوظ مي باشند، زيرا اگر مرتكب خطا يا گناهي شوند اعتماد لازم براي مقام نبوت از آنها سلب مي شود، و مردم نمي توانند آنان را واسطه مطمئني ميان خود و خدا بشناسند، و آنان را در تمام اعمال زندگي پيشوا و مقتداي خويش قرار دهند. به همين دليل معتقديم: اگر در برخي ظواهر آيات قرآن گناهي به بعضي از پيامبران الهي نسبت داده شده، از قبيل «ترك اولي » است (يعني در ميان دو كار خوب، آن را كه خوبي كمتري داشته انتخاب كرده اند در حالي كه سزاوار بوده خوبتر را برگزينند) يا به تعبير ديگر از قبيل «حسنات الابرار سيئات المقربين، كارهاي خوب نيكان (گاهي) گناه مقربان محسوب مي شود.» [۱] چرا كه از هر كس به اندازه مقام او انتظار مي رود.// 7. برای اطلاع بیشتر در مورد عصمت پیامبران و ائمه اطهار و دلایل عقلی و نقلی آن به این لینک مراجعه کنید http://quran.porsemani.ir/node/4279 // 8. اما اين مطلب كه خضر بر حضرت موسي (ع) برتري دارد درست نيست، زيرا حضرت موسي(ع) يكي از پيامبران اوالعزم و داراي جايگاهي بلند مي باشد، و حال اينكه درباره پيامبربودن خضراختلاف است. برخي او را پيامبر مي دانند و برخي ديگر اين امر را قبول ندارند. شايد منشاء چنين تصوري اين باشد، كه خضر برخي مسايل را به حضرت موسي (ع) ياد داد؛ كه اين امر بر برتري خضر برحضرت موسي (ع) دلالت ندارد، زيرا مأمور شدن حضرت موسي‌ به اين‌كه برود علم را از حضرت خضر بياموزد، به دستور خداوند متعال بوده‌، چنان كه در سوره كهف‌، آيات 60 ـ 82، آمده است و اين‌گونه علم آموزي براي پيامبران الهي اشكالي ندارد. پيامبران‌، بر اثر تعليم الهي‌، قسمتي از اسرار غيب را مي‌دانند و طبق مشيت خداوند؛ برخي از پيامبران بر اموري آگاهند كه پيامبران ديگر از آن‌ها بي‌اطلاعند: "و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند، ولي خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد بر مي‌گزيند، پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد. "(3) در داستان حضرت خضر و موسي‌، خضر به ابوابي از علوم احاطه داشت كه مربوط به اسرار باطن‌، عمق حوادث و پديده‌ها بود، در حالي كه حضرت موسي نه مأمور به باطن بود و نه آگاهي از آن امور داشت و كارهاي حضرت خضر برايش مجهول و غير قابل تحمل بود، ولي در بُعد كاري خود كه مأمور به ظاهر بود، آگاهي كامل داشت و داراي كتاب و تشريع بود، به همين جهت از پيامبران اولواالعزم به شمار مي‌آمد. از مطالب بالا معلوم مي‌شود كه نوع علم حضرت موسي با نوع علم حضرت خضر متفاوت بوده است‌. با تفاوت اين دو، اعلميت يكي بر ديگري ثابت نمي‌شود، هم‌چنان كه نمي‌شود بين فردي كه دكتراي شيمي دارد با كسي كه دكتراي فيزيك دارد مقايسه كرد و يكي از آن دو را بر ديگري ترجيح داد. علامه طباطبايي در ذيل آيات داستان حضرت موسي و خضر،- در بحث روايتي‌-، پس از نقل روايت‌ها، در مورد يك روايت كه از آن برتري علمي حضرت خضر بر حضرت موسي استشمام مي‌شود، مي‌فرمايند: "اين روايت با روايتي كه آن دو را برابر مي‌دانست مخالف است‌، و لذا بايد حمل شود بر اين كه نوع علم آن دو مختلف بوده‌".(منبع مرکز ملی پاسخ‌گویی)// 9. به عقیده شیعه امامیه، امام لازم است معصوم باشد[1] و روایاتی که خلاف این مطلب را ثابت کند از نظر ما پذیرفته نخواهد بود و به احتمال زیاد از نظر متن و یا سند دارای اشکال است. البته توجه به این نکته لازم است که فهم درست روایات کار همگان نبوده و نیاز به مقدماتی مانند آگاهی از ادبیات عرب، علم رجال و درایه دارد و بدون کسب این مقدمات، ممکن است در فهم روایات، اشتباهاتی صورت پذیرد. با توجه به این نکته باید گفت؛ اگرچه روایت موجود در پرسش به صورت مرسل و بدون سند ذکر شده ولی حتی با فرض پذیرش هم مخالف عصمت امام نیست؛ این روایت در برخی منابع روایی شیعه نیز نقل شده اما داستان را به امام حسن(ع) نسبت داده‌اند[2] و متن هر دو روایت شبیه به هم است. به هر حال؛ آنچه را ابن ابی الحدید نقل نموده می‌آوریم: «معاویه از عقیل - برادر حضرت علی(ع) - راجع به ماجرای آهن گداخته پرسید، عقیل گریان شد و گفت: من جریان دیگری از علی(ع) برای تو نقل می‌کنم: برای امام حسین(ع) مهمانی آمد و ایشان مبلغی را قرض نموده و نانی خرید اما خورشتی نداشت؛ از این‌رو از قنبر خدمت‌کارشان درخواست نمود تا مقداری از عسل‌های موجود در خزانه را که از یمن آورده بودند برای پذیرایی از مهمان به ایشان دهد. قنبر مقداری عسل به ایشان داد. بعد از آن، هنگامی که علی(ع) برای تقسیم عسل‌ها درب خزانه را باز نمود به قنبر گفت: احساس می‌کنم که این عسل‌ها دست خورده است! قنبر گفت: بله ای امیر مؤمنان! و جریان را برای آن‌حضرت نقل کرد. امام علی(ع) خشمگین شد و فرمود: حسین را نزد من بیاورید! بعد از آمدنشان آن‌حضرت تازیانه را بلند نمود که در این هنگام حسین(ع) گفت: به حق عمویم جعفر! عادت حضرت علی(ع) این بود که اگر کسی او را به برادرش جعفر سوگند می‌داد ناراحتی‌اش فرو می‌نشست. در این هنگام به فرزندش رو کرد و فرمود: چه چیز سبب شد که قبل از آن‌که این عسل را در میان مسلمانان تقسیم نمایم از آن استفاده نمایی؟! امام حسین(ع) عرضه داشت: من نیز از این عسل سهمی دارم و قصدم این بود که وقتی سهمم را عطا نمودید قرضم را ادا نمایم. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: پدرت فدایت شود! اگر چه تو نیز سهمی از این عسل داری اما حقّت این نبود قبل از آن‌که دیگر مسلمانان از آن بهره‌برداری در آن تصرّف نمایی. اگر نبود که به چشم خود دیدم رسول خدا(ص) لب و دهانت را می‌بوسید هر آینه تو را به شدت می‌زدم! بعد از آن مبلغی را به قنبر داد و به او گفت: برو عسلی بهتر از این عسل بخر و بیاور! هنگامی که قنبر عسل جدید را جایگزین می‌کرد، نگاه گریان علی(ع) به ظرف عسل را دیدم که با خود می‌گفت: خدایا! حسین را ببخش که او ندانسته کاری را انجام داده است».[3] با صرف نظر از سند این روایت؛ حسین(ع) در پاسخ به پدر بزرگوارشان که چرا در عسل تصرف نمودی عرض کرد: «من هدفم تصرف غاصبانه در عسل نبود و چون اطلاع داشتم که مقداری از این عسل سهم من نیز هست اقدام به این کار نمودم». و علی(ع) این عذر را پذیرفتند و علت ناراحتیشان را چنین بیان کردند: «چون ما مسئول تقسیم بیت المال هستیم سزاوار نیست خود را بر دیگران مقدم نموده و قبل از دادن حق مردم در آن تصرف کنیم». و به همین جهت، اوصافی در ستایش آن‌حضرت فرمودند و یقیناً اگر از امام حسین(ع) خلافی سر زده بود ایشان را با این وصف که «پدرت فدایت باد» مورد مهربانی قرار نمی‌دادند و همچنین محبت رسول خدا(ص) به ایشان را یادآور نمی‌شدند. بنابراین، امام حسین(ع) گناهی انجام ندادند و اعتراض امام علی(ع) به فرزندشان نیز نه ‌تنها با مقام عصمت منافاتی ندارد، بلکه اهمیت توجه اهل بیت(ع) نسبت به بیت المال را می‌رساند و آن‌حضرت خواستند به این نکته اشاره کنند که افرادی که مسئولیت بیت المال در اختیارشان هست، حق خویشان و بستگان خود را زودتر از حق دیگران پرداخت نکنند، اگرچه این موضوع – بویژه با اختلاف زمانی اندک – تصرف غاصبانه در بیت المال به شمار نخواهد آمد. منبع : اسلام کوئیست// 10. در آخر در مورد اکنکار و اعتقاداتش چند لینک به شما میدم با دقت مطالعه کنید http://www.adyannet.com/news/15997 http://www.adyannet.com/news/15977 http://www.adyannet.com/news/15889 و ده ها مقاله ی دیگر که در همین سایت موجود است سربلند باشید
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.