تلاش خاندان ایرانی ' نوبختی' برای دفاع از اسلامِ شیعی

  • 1395/11/13 - 10:47

از جمله مهم‌ترین فعالیت‌ها و جان‌فشانی‌های ایرانیان در راه مذهب تشیع، مبارزه با مدعیان دروغین در عصر غیبت صغری است. درباره آن دوران باید بدانیم که فتنه‌های بسیاری رخ داد که اگر اراده الهی نبود، هر آینه مذهب تشیع برای همیشه از بین می‌رفت. فی الواقع، دست خدا از آستین مردان و زنان ایرانی بیرون آمد و مذهب تشیع را نجات داد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ایرانیان همواره در عصر اسلامی، بزرگترین مبلغان و مروجان اسلام بودند. امروزه مهم‌ترین و جامع‌ترین منابع تفسیری، حدیثی، فقهی و کلامی مسلمانان (از شیعه و سنّی) توسط دانشمندان مسلمان ایرانی، تألیف و تدوین شد. گذشته از این تلاش‌ها، جان‌فشانی‌های ایرانیان در راه ترویج و تعالی اسلام نیز خود جای تقدیر دارد که این بهترین شاهد و قرینه بر این نکته است که هرچند فتح ایران غالباً با شمشیر رخ داد، اما مسلمان شدن ایرانیان به زور شمشیر نبود. اصولا با شمشیر نمی‌توان عشق آفرید. با زور شمشیر نمی‌توان در قلب‌ها نفوذ کرد و با خونریزی نمی‌توان محبت خلق کرد.

از جمله مهم‌ترین فعالیت‌ها و جان‌فشانی‌های ایرانیان در راه مذهب تشیع، مبارزه با مدعیان دروغین در عصر غیبت صغری است. همانگونه که می‌دانید، در عقیده شیعه حضرت حجت بن الحسن (روحی له الفداء) دو غیبت داشتند. یک غیبت نخست که (به غیب صغری مشهور است) و از سال 260 تا 329 هجری (یعنی از 874 تا 941 میلادی) رخ داد و دیگری غیبت تامّه که اکنون در آن هستیم. اما درباره عصر غیبت صغری، باید بدانیم که فتنه‌های بسیاری رخ داد که اگر اراده الهی نبود، هر آینه مذهب تشیع برای همیشه از بین می‌رفت. فی الواقع، دست خدا از آستین مردان و زنان ایرانی بیرون آمد و مذهب تشیع را نجات داد.

در ابتدای قرن 4 هجری، هنگامی که حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در غیبت نخستین بودند، شخصی به نام حلّاج، با سِحر و شعبده مدعی شد که من وکیل و نایب مهدی هستم! او که بعداً در انتهای راه، ادعای خدایی کرده و در طبل أنا الحق نیز کوبید، با این ادعا (که خود را سفیر امام زمان خوانده بود) قصدِ فریب شیعیان را داشت و در مرحله بعدی قصد داشت که خود را امام عصر و پیشوای مفترض الطاعة بخواند.[1] با توجه به رفتارهای عجیبی که از خود بروز می‌داد، عده‌ای فریب او را خوردند. ادعای او همچنان رو به گسترش بود و خطر این فتنه عظیم، شیعیان را در دریای هلاکت غرق می‌کرد که ناگهان به امر الهی، یک اندیشمند مسلمان شیعه ایرانی به نام "ابوسهل نوبختی" دست به کار شد و پرچم هدایت را برافراشت. شیخ طوسی در این باره میگوید: «چون خداوند تعالی خواست امر حلاج را مکشوف و او را رسوا و خوار سازد، او را برآن داشت که ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی را با قبول کردن دعاوی دروغ به کمک خود بخواند و از فرط جهل، چنین گمان برده بود که ابوسهل نیز به مانند ساده لوحان دیگر به راحتی فریب او را خواهد خورد و از پیروان او خواهد شد و با فریفتن ابوسهل بر دیگران تسلط خواهد یافت و بیچارگان را به این وسیله به بند حیله و کج‌روی خود گرفتار خواهد ساخت، زیرا ابوسهل در میان مردم نفوذ داشت و در علم ادب دارای مقامی شامخ بود. لذا حلاج در نامه‌ای به ابوسهل پیغام داد که من وکیل حضرت صاحب الزمان هستم و این اولین عنوانی بود که به وسیله آن، نادانان را فریب می‌داد... نوبختى، كه پیرى با فراست بود، در پاسخِ دعوت حلاج از او معجزه‌اى طلبید تا او و همه شیعیان به او بگروند، او از حلاج خواست تا مو و محاسن سفیدش را به سیاهى برگرداند تا جوانى از سرگیرد.»[2] همچنین حسین بن روح نوبختی (که او خود سفیر امام عصر بوده) از کسانی بود که شدیداً به مبارزه عقیدتی علیه حلاج اقدام کرد.[3] در پایان نیز حلاج در سال 309 هجری به دستور خلیفه بنی عباس، اعدام شد.[4]

آیا این تلاش اندیشمندان ایرانی در راه نجات تشیع از یک فتنه‌ی وسیع (که تنها یک نمونه از هزاران مصداق است)، نماد و نشانی از خدمات متقابل اسلام و ایران نیست؟ آیا تلاش فرهیختگان ایرانی در دفاع از اسلام و مکتب اهل بیت و تحمل سختی‌ها و مرارت‌ها، شاهدی بر محبت آنان نسبت به اسلام راستین نیست؟

پی‌نوشت:

[1]. درباره فساد عقیده و رفتارها و باورهای بدعت‌آمیز حلاج بنگرید به:
داود الهامی‌، آخرین امید، قم: نشرمکتب‌ اسلام‌، 1377، ص 151 ؛ مولی محمد طاهر قمی، تحفة‌الأخیار، قم: انتشارات مدرسه امیرالمؤمنین، 1369، ص 407-408 ؛ عبدالحسين زرین‌کوب، جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1388، ص 131.
[2]. شیخ طوسى، الغيبة، قم: نشر دار المعارف الإسلاميه، 1411 هـ ق‏، ص 401-402.
[3]. داود الهامی، عرفان اسلامی و عرفان التقاطی، انتشارات مکتب اسلام، 1374، ص 420.

تنظیم و تدوین

دیدگاه‌ها

سلام و رحمت و مغفرت الهی بر نیاکان ما که نور اسلام را در وجود خود پذیرا شدند و در راه ترویج و تعالی اسلام جهاد کردند.

درود بر شما پس این چیزهایی که درباره حلاج می گویند که عارفی والا مقام همچون مولانا، عطار، سنایی و شمس تبریزی بود چیست؟

حلاج در یک دو راهی قرار دارد. یا اساساً دروغگو و حیله‌گر بود (که در این صورت مجرم است) یا برحق بود ولی اسرار هویدا میکرد (در این صورت هم مجرم است و جرمش افشای اسرار و گشودن رازهایی بود که نباید افشا میکرد).

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.