تجدید ادیان
مبلّغان بهائی در استدلال خود به آیهی 38 سورهی محمّد (صلّی الله علیه و آله) مدعی میشوند که این آیه دلالت بر نسخ اسلام و جایگزینی بهائیان به جای مسلمان دارد. این در حالیست که آیهی مبارکه، هیچ اشارهای به نسخ اسلام نداشته و تنها در مقام بیان جایگزینی قومی دیگر، در صورت رویگردانی مسلمانان مباشر این آیه است.
فرقهی بهائیت برای اثبات لزوم نسخ اسلام، مدعی میشود که هر دورهای برای خود اقتضائاتی دارد و از اینرو میبایست دین و کتاب آسمانی، مطابق با مقتضیات زمانه باشد. این در حالیست که خدای حکیم در آیات فراوانی از قرآن، بر جامعیت و همچنین حفاظت از کتاب آسمانی خود تأکید فرموده که در واقع، نیاز به نزول آئین و کتابی جدید را منتفی ساخته است.
مبلّغان بهائی با استناد به برخی آیات قرآن، مدعیاند که با فرا رسیدن اَجل هر اُمّتی، پیامبری جدید میآید و لذا اَجل اسلام فرا رسیده است. این ادعا در حالیست که اساساً آیات مورد استناد بهائیان، مربوط به بعثت انبیاء نیست. بعلاوه، این آیات، مربوط به امر تکوینی انقراض و از بین رفتن اُمّتهاست و مربوط به اُمور تشریعی نمیشود.
مبلّغان بهائی با استناد به آیهی 25 سورهی نور و ضمیمهی آیهی "اکمال دین" به آن، در تلاشند تا خاتمیت پیامبر اسلام را انکار نموده و قرآن را مبشّر خود جلوه دهند. اما در پاسخ به آنان میگوییم: آیهی مورد استناد آنان، مربوط به قیامت است. همچنین واژهی "دین" در آیهی 25 سورهی نور، به معنای جزا و پاداش و نه دین تشریعی است.
بهائیان مدعیاند همانگونه که مسیحیان با مطالعهی قرآن باید به اسلام ایمان آورند، مسلمانان هم با خواندن نوشتههای حسینعلی نوری، میبایست بهائی گردند. اما حتی با نادیده گرفتن سایر معجزات پیامبر اسلام؛ قبل از انتساب نوشتههایی به خدای سبحان، باید وحیانی بودن آن ثابت شده و این، کار عقل است که با تأمل و تحقیق، حقیقت را دریابد.
مبلّغ بهائی با اشکال به آیهی خاتمیت، مدعی شد که در هیچ محلی از قرآن کمترین اشارهای به خاتمیت پیامبر اسلام نشده است. این در حالیست که حتی آیهای که این مبلّغ بهائی برای اثبات ادعای خود بدان استناد نموده دلالت بر خاتمیت دارد. چرا که در این آیه، از رسولان گذشته سخن به میان آمده، اما هیچ اشارهای به آمدن پیامبران بعدی نشده است.
جریان بهائیت مدعی است که تنها دو سال پس از مرگ مدعی پیامبری بابیت، در زندان تهران به پیامبرخواندهی بهائیت نیز وحی نازل و آیین بیان نسخ شده است. اما به راستی اگر مقتضیات دوران قاجار در فاصلهی تنها دو سال به گونهای توانست تغییر کند که تجدید دین را لازم آمده، بنابراین در دوران حاضر، میبایست لااقل هفتهای یک دین جدید نازل شود!
مبلّغان بهائیت در پاسخ به اینکه چه نیازی به ظهور دو (به اصطلاح) دینِ بابیت و بهائیت، آن هم با فاصلهی اندک بوده، گفتند که ظهور آیین بیان، با هدف زدودن خرافات برای ظهور بهائیت بوده است. اما به راستی چگونه علیمحمد شیرازی توانست خرافاتی که (به ادعای مبلّغ بهائی) در حدود 7000 سال شکل گرفته بود را در تنها در عرض 6 سال از بین برد؟!
مبلّغان بهائی مدعیاند با توجه به مقتضیات هر زمان، لازم است دینی جدید بیاید. در پاسخ میگوییم یکی از علّتهای تجدید رسالت، تحریفهایی بود که در آموزهها و کتاب مقدس پیامبران پیشین صورت میگرفت، که اسلام و قرآن از آنها مصون هستند. بعلاوه در اسلام یک سلسله اصول کلی تعیین شده که جزئیات آن بر اساس نیازمندیهای هر عصر تعیین میشود.
عبدالبهاء در علّت لزوم تجدید دین مدعی شد، همانگونه که امراض نیاز به معالجهی جدید دارند، ادیان هم به مقتضای زمان نیاز به تغییر دارند. در پاسخ میگوییم: دین مبین اسلام، با داشتن ویژگیهایی نظیر: 1. جامعیت و وسطیت 2. وارد نمودن عقل در حریم دین 3. اختیارات ویژهی حکومتی؛ عملاً قادر به تأمین تمامی نیازهای بشری بوده و خواهد بود.
بهائیان با استدلال به لزوم عقلی تجدید ادیان، مدعی نسخ دین مبین اسلام و جایگزینی بهائیت به جای آن شدهاند. اما بحث اینست که بر «فرض» پذیرش این دلیل و بر «فرض» دین بودن بهائیت؛ دلیل لزوم عقلی تجدید ادیان، به بهائیت نیز قابل تعمیم است و میبایست با توجه به پیشرفت چشمگیر و همهجانبهی بشر نسبت به 170 سال قبل، نسخ بهائیت را نیز پذیرفت.
مهمترین دلیل بهائیان بر رَد خاتمیت، لزوم عقلی تجدید شریعت به مقتضای زمان است. در پاسخ میگوییم: 1. تغییر دائمی ماده، دلیلی بر لزوم تغییر قوانین نیست. 2. لازمهی نیازمندیهای بشر، تغییر اصول اساسی زندگی او نیست. 3. اسلام برای سلسله مقررات مربوط به شرایط خاص زمانی و مکانی، اصولی کلی مشخص کرده که جزئیات به وسیلهی آن تعیین میشود.
بر اساس دلیل لزوم تجدید ادیان متناسب با هر عصر و زمانه، که بهائیان در رَد اسلام میآورند؛ میبایست نسخ بهائیت را نیز پذیرفت. اما ممکن است بهائیان قول پیامبرخواندهی خود را در بقای هزارسالهی مذهبش مطرح سازند، که در این صورت میبایست ماجرای نسخ بابیت و ادعای حسینعلی نوری در گذر دوهزار سال در کمتر از بیست سال را به آنان یادآور شد.