مشایخ و اقطاب گنابادیه
مشایخ و اقطاب فرقهی گنابادیه:
سران این فرقه در نسب نامهای که برای خود ساخته اند، پس از نام پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیه السلام) معروف کرخی را که معاصر امام رضا (علیه السلام) میباشد به عنوان مؤسس و سر سلسلهی خود معرفی و (سری سقطی)را نیز جانشین کرخی به عنوان دومین شیخ معرفی مینمایند. آنها برای اینکه مریدانشان فرقه را مخالف یا بی اعتقاد به ائمهی پس از امام رضا (علیه السلام) ندانند تا زمان غیبت صغری، قطب معرفی نمی کنند، از این روی از جنید بغدادی در زمان غیبت به عنوان اولین قطب نام میبرند. سران این فرقه مشخص نکردهاند چگونه اقطاب قبل از شاه نعمت اله ولی که عمدتاً سنی مذهب میباشند، جانشین ائمه معصومین % شده اند. طبق مندرجات(رسالهی سعادتیه)[1] که به مناسبت اولین سالگرد وفات رضا علیشاه ثانی(قطب37)توسط فرقه نعمت اللهی گنابادی چاپ شده است، 15قطب قبل از شاه نعمت اله به صورت زیر ذکر شده است:
1. ابوالقاسم جنید بغدادی
2. شیخ ابو علی رودباری
3. شیخ ابوعلی کاتب
4. ابوعمران مغربی
5. ابوالقاسم گورکانی
6. ابوبکر طوسی
7. احمد طوسی غزالی
8. ابوالفضل بغدادی
9. شیخ ابوالبرکات
10. ابومسعود اندلسی
11. ابومدین مغربی
12. شیخ ابوالفتوح
13. کمال الدین کوفی
14. شیخ صالح بربری
15. شیخ عبدالله یافعی
نویسنده رسالهی سعادتیه در این شجره نامه از معروف کرخی و سری سقطی به عنوان دو شیخ که معاصر ائمه پس از امام رضا (علیه السلام) بودهاند به عنوان سرسلسلهی فرقهی نعمت اللهی یاد نموده و اولین قطب را پس از غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جنید بغدادی معرفی مینماید و هیچ اشارهای به نواب اربعه که از اعتقادهای مسلّم شیعه میباشد، نکرده است.
آنچه از اسناد معتبر موجود استفاده میشود، (شیخ عبدالله یافعی)استاد و قطب قبل از شاه نعمت اله ولی سنی مذهب و بی اعتقاد به ائمه معصومین(علیهم السلام) میباشد، همچنین قطب اعظم سلسله یعنی قطب16، شاه نعمت اله ولی که به دروغ او را سید و از اولاد رسول اکرم $ قلمداد کردهاند دارای انحرافهای بسیاری از نظر اعتقادی بوده است، برعکس قطب فعلی که خرقه را به حضرت رضا (علیه السلام) نسبت داده است شاه نعمت اله ولی که قطب اعظم فرقه است و فرقهی نعمت اللهی به نام اوست در معرفی اقطاب قبل از خود، نظر دیگری دارد و در دیوان خود خرقه را به حضرت علی(علیه السلام) نسبت داده که به واسطهی حسن بصری، حبیب عجمی، داوود طائی، معروف کرخی، سرسقطی و جنید بغدادی و... به شاه نعمت اله ولی رسیده است.
پس از شاه نعمت اله، فرزندش بدون آنکه حکم قطبیت داشته باشد به واسطهی سرپرستی املاک و داراییهای کلان و موقوفهی پدرش، قطب فرقه شد.
(برهان الدین شاه خلیل اله) با دارایی کلان پدرش که از عشریهی دراویش که کمکهای طاغوت هایی نظیر(اسکندر)نوه ی(تیمور) و (احمد شاه) پادشاه هند حاصل شده بود، موقعیت ممتازی یافت.
او پس از درگیر شدن با (شاهرخ تیموری)پادشاه ایران به خاطر ندادن مالیات، ایران را ترک و به هند رفت. از این به بعد اقطاب سلسلهی نعمت اللهی به هند منتقل شده و در ردیف درباریان پادشاه هند درآمده اند. بقایای سلسلهی نعمت اللهی نیز سالها بعد، پس از درگیری با پادشاهان صوفیه به هند منتقل شدند و در نهایت شاه خلیل داماد پادشاه هند شد و در دربار موقعیت و منصب بزرگی یافت. پس از پادشاه خلیل اله(محب اله اول)قطب18و پس از او(کمال الدین عطیه اله اول)قطب19در هند به عنوان قطب فرقه فعالیت میکردند. از قطب20(میرشاه برهان الدین دوم)تا قطب27(شمس الدین دکنی)جزء نامی در دست نیست و فرقهی نعمت اللهیه برای دور کردن تهمت انقطاع اقطاب فرقه، این فاصله را با چند اسم پر کرده است؛از این به بعد شاه علیرضا دکنی به عنوان قطب28فعالیت گستردهای برای نفوذ در ایران انجام داد. وی در اواخر سلطنت (کریم خان زند) یعنی سال1190ه. ق دو تن از مشایخ خود به نامهای شاه طاهر و معصوم علیشاه دکنی را برای ترویج و تقویت فرقه به ایران فرستاد. این دو مرشد فرقهی نعمت اللهی در حالیکه قطب28(شاه علیرضا دکنی) هنوز زنده بود؛کودتا نموده و مستقل از رئیس خود در ایران ادعای قطبیت نمودند به همین دلیل بعضی از محققین نام آنان را از سلسلهی اقطاب نعمت اللهی ذکر کردند.[2]
کریم خان زند که از دراویش دل خوش نداشت حکم به اخراج فرستادگان علیرضا دکنی داد. پس از فرستادگان هندی(حسینعلی شاه اصفهانی) و بعد از او مجذوب علیشاه همدانی به عنوان قطب فرقه معرفی شدند. به طور کلی فرقه نعمت اللهیه تا دوران سلطنت(فتحعلی شاه)قاجار و عباس میرزا نایب السلطنه دوران سختی را پشت سرگذاشتند ولی با نفوذ در دستگاه عباس میرزا و صوفی نوازی او این فرقه جان تازهای گرفت به نحوی که دو تن از بزرگان فرقهی نعمت اللهی به نامهای میرزا نصراله اردبیلی و ملا عباس ایروانی تربیت فرزندان عباس میرزا را عهده دار شدند و هنگام حرکت ولیعهد عباس میرزا (محمد شاه قاجار) به سمت تهران قطب خود خواندهی فرقهی نعمت اللهی مست علیشاه ایروانی و نایب او رحمت علیشاه شیرازی خود را به تبریز رسانده و به اتفاق میرزا آغاسی و صدر الممالک اردبیلی و سفرای انگلیسی و روسی شاه جدید را به تهران منتقل کردند و بدین صورت حاج میرزا آغاسی معلم و مرشد محمد شاه و پس از طرح و اجرای قتل قائم مقام فراهانی به مدت14سال صدر اعظم ایران گردید و میرزا نصراله اردبیلی از مشایخ سلسله به صدر الممالکی رسید و رحمت علیشاه شیرازی با دریافت حکم نایب الصدری، همه کاره ی استان فارس شد و مست علیشاه شیروانی یک روستا به عنوان پاداش دریافت کرد و میرزا مسلم ارومی از دیگر مشایخ سلسله وزیر دربار محمد شاه شد. از این تاریخ به بعد صوفیان نعمت اللهی که همچون بهاییان شعار دوری از سیاست میدادند با اختیارات درباری و با کمک اربابان انگلیسی و روسی، کشور ایران را با چالش عظیم مواجه نمودند.
نفوذ دراویش نعمت اللهی به بالاترین مقام اجرایی کشور یعنی صدر الممالکی و نخست وزیری موجب گردید؛بخشی از ثروتهای عمومی کشور از جمله املاک وقفی در اختیار اقطاب و مشایخ سلسلههای درویشی و مدعیان دروغین قرار گیرد که این وضعیت تا زمان پهلوی ادامه یافت و بعضی مساجد، تکایا و موقوفات مربوط در تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، قم و سایر شهرهای بزرگ به دست این مزدوران استعمار افتاد که حسینیه امیر سلیمانی و مجموعهی مزار سلطانی که در گذشته حوزهی علمیه بوده است از نمونههای بارز آن است.
حضور نحس14سالهی میرزا آغاسی(درویش نعمت اللهی)در رأس قوهی مجریه کشور در زمان محمد شاه بی شباهت به حضور نکبت بار هویدای بهایی در پست نخست وزیری محمد رضا پهلوی نیست. هم چنانکه در دوره هویدا اوقاف کشور بازیچهی دست بهاییان شده بود در آن دوران نیز صدر اعظم درویش مسلک محمد شاه ثروتهای عمومی کشور، از جمله اوقاف را بازیچهی فرقهی ضالهی نعمت اللهیه نموده پس از مرگ قطب30(محمد جعفر قراگوزلو)مجذوب علیشاه که بعضی معتقدند پس از خود کسی را قطب قرار نداده است در سال1238ه. ق حاج زین العابدین شیروانی ملقب به مست علیشاه بدون اینکه سندی دال بر قطبیت خود ارائه دهد جانشین مجذوب علیشاه شد. در همین زمان محمد رضا همدانی(کوثر علیشاه)که فردی عالم و دانشمند بود خود را جانشین مجذوب علیشاه معرفی کرد.
کیوان قزوینی در کتاب(بهین سخن)می نویسد:میان مست علیشاه و کوثر علیشاه همواره اختلافی شدید وجود داشت و همدیگر را کافر میدانستند.
همچنین کیوان قزوینی مینویسد:آن سیاح شیروانی به غلط ادعای قطبیت کرد و بدون آنکه خود مشروعیت داشته باشد رحمت علیشاه را به عنوان قطب32معرفی نمود.[3]
سرانجام حاج زین العابدین مشهور به (میرزا کوچک و ملقب به رخمت علیشاه شیرازی قطب32شد) وی در خصوص اجازهی ارشاد خود از اقطاب قبلی مدعی است که به طور شفاهی مورد محبت (مجذوب علیشاه) قرار گرفته و از طرف او مجاز بوده است. دکتر مسعود همایونی که از دراویش نعمت اللهی و مدافع این فرقهی صوفیه میباشد دربارهی اجازهی ارشاد رحمت علیشاه تشکیک نموده و میگوید:جانشینی رحمت علیشاه را نه در طرائق الحقایق و نه جایی دیگر مشاهده نکرده ام و معلوم نیست که مرحوم رحمت علیشاه اجازهی دستگیری را از چه کسی دریافت کرده است. پس از مرگ رحمت علیشاه 8 نفر به نامهای میرزا هدایت، محمد کاظم اصفهانی و... ادعای ریاست فرقهی نعمت اللهیه را نمودند که سعادت علیشاه(محمد کاظم اصفهانی)علی رغم بی سوادی به دلیل سوابق طولانی در خدمت به مست علیشاه و رحمت علیشاه و به واسطهی دوستی با(ظل السلطان)به ریاست نعمت اللهیه رسید. محمد کاظم اصفهانی در اوایل جوانی به تجارت اشتغال داشت و به طور کامل بی سواد بود و خواندن و نوشتن نمی دانست، ولی از جوانی در کنار مست علیشاه و در سفرها ملازم و خدمتکار وی بود و پس از مرگ مست علیشاه در سال1253نقش خدمتکار قطب بعدی یعنی رحمت علیشاه شیرازی را داشت و به همین جهت بدون برخورداری از بهرهی علمی و عرفانی در سال1271به عنوان شیخ خطهی اصفهان معرفی و در سال1276ه. ق با لقب سعادت علیشاه به جانشینی رحمت علیشاه انتخاب شد، پس از مرگ رحمت علیشاه، رابطهی این قطب بی سواد با دربار قاجار بسیار صمیمی بود به نحوی که محمد شاه قاجار به او لقب(طاووس العرفاء)را داد.
عبدالغفار اصفهانی نویسندهی رسالهی سعادتیه در صفحه ی7 کتاب خود نوشته است:چون سعادت علیشاه به علوم دینی رایج زمان خود آشنایی نداشت مورد حسد بعضی که کمال معنوی را در فضل ظاهری میپنداشتند واقع شد.
این نویسنده در صفحه ی28 رسالهی سعادتیه با اشاره به شعر حافظ سعی کرده است بی سوادی قطب را با امّی بودن انبیاء توجیه کند و ادامه میدهد در زمان طاووس العرفاء منور علیشاه و حاج میرزا حسن صفی علیشاه، ادعای قطبیت کردند و با بهانه قرار دادن بی سوادی طاووس مقام عرفانی او را منکر شدند. در صفحهی 48 همین رساله ضمن نقل سخنان صفی علیشاه در اعتراض به بی سوادی سعادت علیشاه مینویسد: (خدا بیامرزد حاج محمد کاظم اصفهانی را، آدم بی علم و بی اطلاعی بود و به قول صاحب الطرائق حضرتش امّی بود و این امر بر دیگران که به لحاظ علوم ظاهری و موقعیت اجتماعی دارای تشخیص بودند، ناگوار بود که از او تبعیت کنند).
[1]. عبدالغفار اصفهانی، انتشارات حقیقت، ص آخر
[2]. تاریخ سلسلهی نعمت اللهی در ایران، ص 122.
[3]. کیوان نامه، ج2، ص108
دیدگاهها
هو 121
1391/11/05 - 01:15
لینک ثابت
سلام-خدا رحمت کنه پدر مادرت
علیرضا نیک آئین
1394/03/13 - 12:11
لینک ثابت
تو درویش نیستی یا اگر هم هستی
بنده خدا
1400/10/30 - 16:43
لینک ثابت
قرار نیست بحث کنیم اخوی جان
عرض خود میبری و...
1395/05/27 - 11:54
لینک ثابت
تو درویش نیودی خیالت تخت
ناشناس
1400/02/24 - 03:56
لینک ثابت
اعتقادی که با بادی بیاد،با
علی زارع
1391/11/09 - 20:56
لینک ثابت
مطلبتون کاملا علمی جذاب بود
ناشناس
1400/02/24 - 03:59
لینک ثابت
متاسفانه خیلیا فرق بین علم و
علیرضا نیک آئین
1394/03/13 - 12:07
لینک ثابت
همه ما درویش های گنابادی
علیرضا نیک آئین
1394/03/13 - 12:15
لینک ثابت
مدیر سایت اینو بدون ما دراویش
ناشناس
1395/11/15 - 12:31
لینک ثابت
احسنت اینا عادتشونه که با
ناشناس
1395/11/15 - 13:05
لینک ثابت
شما که بدون مطالعه مطلب
حمید
1395/12/15 - 22:47
لینک ثابت
خسته نباشید.ممنون از مطالب
جوابیه حمید
1396/04/06 - 20:30
لینک ثابت
جناب حمید خان ...
شیما
1396/05/20 - 23:07
لینک ثابت
خوب گفتی خرتون کردن واقعا این
علی
1396/07/19 - 21:07
لینک ثابت
دین که به ریش و تسبیح نیست
عبدالله
1397/03/20 - 18:14
لینک ثابت
توصیه میکنم کتاب طریقت تزویر
ناشناس
1397/06/06 - 15:21
لینک ثابت
بنده نه درویشم و نه مخالف
خسرو
1397/05/03 - 03:24
لینک ثابت
سلام،به همه شما ،نظر من،همون
کامران
1399/01/12 - 16:02
لینک ثابت
برای من گذشته وآینده اصلا مهم
saman
1399/01/12 - 16:19
لینک ثابت
ابلیس برای صوفیه خدایی میکند.
saman
1399/01/12 - 16:23
لینک ثابت
ابلیس بین زمین و آسمان، عرش
ناشناس
1400/02/24 - 03:43
لینک ثابت
در قرآن نوشته، حضرت موسی
saman
1400/02/24 - 20:42
لینک ثابت
سلام. با استدلال شما، کسی
بنده خدای عرش کبریا!
1400/11/26 - 09:30
لینک ثابت
کل تاریخ دین و غیر دین روی
ریستارت
1400/11/29 - 16:02
لینک ثابت
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
افزودن نظر جدید