وقتی متهم خود اعتراف می‌کند !

  • 1393/12/03 - 19:01
شیعیان مدعی‌اند که پس از وفات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وقایع سختی بر تنها بازمانده ایشان، یعنی دختر گرامیشان فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) از سوی حاکمان وقت، گذشته‌است، تا جایی که همین امر باعث شهادت دخت گرامی رسول مکرم اسلام در مدت کوتاهی پس از وفات ایشان شده‎‌‎است. اما اهل سنت در مقابل منکر این وقایع هستند و مدعی‌اند که فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) به علت...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از اصول عقلایی پذیرفته شده نزد همه عقلا دنیا این است؛ اگر کسی که متهم به انجام خطایی است، خود اعتراف به خطایش کند از او می‌پذیرند و دیگر هیچ بینه و شاهدی از مدعی برای اثبات مدعی خود، نمی‌خواهند. چون اقرار هر کس بر علیه خودش حجت است. شیعیان مدعی‌اند که پس از وفات نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) وقایع سختی بر تنها بازمانده ایشان، یعنی دختر گرامیشان فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) از سوی حاکمان وقت، گذشته‌است، تا جایی که همین امر باعث شهادت دخت گرامی رسول مکرم اسلام در مدت کوتاهی پس از وفات ایشان شده‎‌‎است. اما اهل سنت در مقابل منکر این وقایع هستند و مدعی‌اند که فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) به علت بیماری از این دنیا وفات کرده‌اند. حال ما تصمیم گرفتیم تا این موضوع را در منابع معتبر اهل سنت مورد بررسی قرار دهیم؛

ابن قتيبه دينورى در الإمامة والسياسة، طبرى در تاريخش، ابن عبد ربه در العقد الفريد، مسعودى در مروج الذهب، طبرانى در المعجم الكبير، مقدسى در الأحاديث المختاره، شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام و... داستان اعتراف ابوبكر را با اندك اختلافى نقل كرده‌اند كه متن آن را از كتاب الأموال ابن زنجويه،‌ از دانشمندان قرن سوم اهل سنّت نقل مى‌كنيم: «حدثني الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمي، حدثني علوان، عن صالح بن كيسان، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه عبد الرحمن بن عوف، دخل على أبي بكر الصديق رحمة الله عليه في مرضه الذي قبض فيه ... فقال [أبو بكر]: «أجل إني لا آسى من الدنيا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، و ثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن، و ثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله (صلی الله علیه و سلم)، أما اللاتي وددت أني تركتهن، فوددت أني لم أَكُنْ كَشَفْتُ بيتَ فاطِمَةَ عن شيء، و إن كانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب...[۱] عبد الرحمن بن عوف به هنگام بيمارى ابوبكر به ديدارش رفت و پس از سلام و احوال‌پرسى، با او گفت‌و‌گوى كوتاهى داشت. ابوبكر به او چنين گفت: «من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم، يكي از آن‌ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود، دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند...»

ابن عساكر نيز با اين سند روايت را نقل مى‌كند: «حدثنا ليث بن سعد عن صالح بن كيسان عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف عن أبيه...[۲] لیث بن سعد از صالح بن کیسان از حمید بن عبدالرحمان بن عوف از پدرش...» و پس از نقل روايت مى‌گويد: «كذا رواه خالد بن القاسم المدائني عن الليث و أسقط منه علوان بن داود و قد وقع لي عاليا من حديث الليث و فيه ذكر علوان[۳] مدائنى نيز اين روايت را از ليث نقل كرده و در از آن علوان بن داوود نامى‌نبرده و روايتى كه من از ليث نقل كرده‌ام و علوان در آن وجود ندارد، با سلسله سند كوتاه‌ترى نقل شده‌است.»

بلاذرى در انساب الأشراف همين روايت را با سند ذيل نقل مى‌كند: «حدثني حفص بن عمر، ثنا الهيثم بن عدي عن يونس بن يزيد الأيلي عن الزهري أن عبد الرحمن بن عوف قال: دخلت على أبي بكر في مرضه...[۴] روایت کرد برای من حفص بن عمر از الهیثم بن عمر از یونس بن یزید الایلی از الزهری از عبدالرحمن بن عوف که گفت داخل شدم بر ابوبکر در بیماری...». بنابراين، دست كم اين روايت با سه سند گوناگون نقل شده‌است. حتّى اگر فرض كنيم كه همه اين اسناد مشكل داشته باشند، بازهم نمى‌توانيم از حجيّت آن دست برداريم؛ زيرا بر مبناى قواعد علم رجال اهل سنّت، اگر سند روايت از سه عدد گذشت، حتّى اگر همه آن‌ها ضعيف باشد، يک‌ديگر را تقويت كرده و حجّت مى‌شود؛ چنانچه بدر الدين عينى (متوفاي ۸۵۵هـ) در عمدة القارى به نقل از محيى الدين نووى مى‌نويسد: «و قال النووي في (شرح المهذب): إن الحديث إذا روي من طرق و مفرداتها ضعاف يحتج به، على أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحاديث من الصحابة بطرق مختلفة كثيرة يقوي بعضها بعضا، و إن كان كل واحد ضعيفا.[۵] نووى در شرح مهذب گفته است: اگر روايتى با سند‌هاى گوناگون نقل شود؛ ولى برخى از راويان آن ضعيف باشند، بازهم به آن احتجاج مى‌شود، افزون بر اين كه ما مى‌گوييم: تعدادى حديث از صحابه و از راه‌هاى گوناگونى نقل شده‌است كه برخى از آن برخى ديگر را تقويت مى‌كنند؛ اگرچه هريك از آن احاديث ضعيف باشند.»

ابن تيميه حرّانى نیز در مجموع فتاوى مى‌نويسد: «تعدّد الطرق و كثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها و لو كان الناقلون فجّارا فسّاقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا و لكن كثر في حديثهم الغلط.[۶] زيادى و تعدد راه‌هاى نقل حديث برخى برخى ديگر را تقويت مى‌كند كه خود زمينه علم به آن را فراهم مى‌كند؛ اگر چه راويان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حديثى كه تمام راويان آن افراد عادلى باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.»

بنا به نظر ابن تیمیه، پدر معنوی وهابیت هنگامى كه روايتى طرق متعدد داشته باشد و راويان آن همگى فاسق و فاجر باشند، همديگر را تقويت كرده و حجت مى‌شود، پس روايت اقرار ابوبكر كه تنها يكى از راويان آن متّهم به «منكر الحديث» بودن شده‌است، به يقين حجّت خواهد بود. پس حدیث مورد استناد هم حجت است و طبق آن ابوبکر اقرار به هجوم به خانه دختر پیامبر اسلام کرده‌است، حال اگر بعد واقعاً ابراز پشیمانی کرده یا نه؟ بحث دیگری است که باید در جای خود به آن پرداخت. اضافه بر اینکه خود ابوبکر اقرار به هجوم به خانه دختر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کرده‌‌است، شواهد دیگری نیز مبنی بر تایید این اقرار در معتبرترین کتب اهل سنت وجود دارد که هرگونه شک و شبهه را در این مورد برطرف می‌کند؛ بخاری در صحیح خود اینگونه ذکر کرده‌است: «عروة بن الزبير ان عائشة أم المؤمنين رضي الله عنها أخبرته ان فاطمة عليها السلام ابنة رسول الله (صلى الله عليه و سلم) سألت أبابكر الصديق بعد وفاة رسول الله (صلى الله عليه و سلم) ...فغضبت فاطمة بنت رسول الله(صلى الله عليه و سلم) فهجرت أبابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت..[۷] عروه بن زبیر از عایشه نقل کرده‌است: فاطمه (علیهاالسلام) دختر رسول خدا بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از ابوبکر درخواست کرده ... پس فاطمه دختر پیامبر بر ابوبکر غضب کرد و روی گرداند از ابابکر و این ادامه داشت تا اینکه فاطمه وفات کرد...»  این روایت بخاری هم به خوبی اثبات می‌کند که فاطمه (سلام الله علیها) در حالی از این دنیا وفات کرد که از ابوبکر به خاطر ضایع کردن حقش ناراحت بود.

پی‌نوشت:

[۱]. الدينوري، ابن قتيبة، الإمامة و السياسة، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، ۱۴۱۸هـ ، ۱۹۹۷م، با تحقيق شيري، ج۱، ص۳۶ / طبري، تاريخ الطبري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، ج ۲، ص ۳۵۳/ الأندلسي، ابن عبد ربه، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، الطبعة: الثالثة، ۱۴۲۰هـ، ۱۹۹۹م؛ ج ۴، ص ۲۵۴/ طبراني، المعجم الكبير، تحقيق:حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء، الموصل، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۴هـ ، ۱۹۸۳م، ج ۱، ص ۶۲/ العاصمي المكي، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل و التوالي، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود، علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، ۱۴۱۹هـ، ۱۹۹۸م، ج ۲، ص ۴۶۵
[۲]. ابن عساكر الشافعي، تاريخ مدينة دمشق و ذكر فضلها، تحقيق محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر، بيروت، ج ۳۰، ص۴۱۷، ۴۱۹ 
[۳]. همان
[۴]. البلاذري، انساب الأشراف، ناشر:موسسه الاعلمی للمطبوعات، بيروت، ج ۳، ص ۴۰۶ ،
[۵]. العيني، عمده القاري شرح صحيح البخاري، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، ج ۳، ص ۳۰۷
[۶]. ابن‌تيميه الحراني، کتب و رسائل و فتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، ج ۱۸، ص ۲۶،
[۷]. صحيح البخاري، بخاري، ۱۴۰۱، ۱۹۸۱ م، ناشر:دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، إستانبول، ج3، ص1126، ح2926.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.