رضاشاه ما را آدم کرده است؟!

  • 1393/05/23 - 11:59
میرفطروس در کتاب «ایران در گذر روزگاران» رضاشاه را مظهر «مُدارا» می نامد. به راستی این سخن میرفطروس، عمیقاً مضحک و خنده دار و در عین حال تراژیک است. رضاخان پهلوی که دوست و دشمن به خشونت و قساوت و قلدری و سرکوب گری و روحیه استبدادی و خودکامه او اذعان و اعتراف دارند، «مظهر مدارا و همبستگی ملی» نامیده می شود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- میرفطروس در آثار مختلفی که پس از انقلاب پدید آورده نشان داده است که یک سلطنت طلب تمام عیار و مجیزگو و مدّاح رژیم پهلوی است. نکته این است که میرفطروس آنقدر مجذوب (و شاید هم مأمور) سلطنت و خانواده پهلوی و وام دار جماعت سلطنت طلب است که در مداحی برای اعضای این خاندان گرفتار توهم و یاوه گویی می شود. میرفطروس در کتاب «ایران در گذر روزگاران» رضاشاه را مظهر «مُدارا» می نامد. به راستی این سخن میرفطروس، عمیقاً مضحک و خنده دار و در عین حال تراژیک است. رضاخان پهلوی که دوست و دشمن به خشونت و قساوت و قلدری و سرکوب گری و روحیه استبدادی و خودکامه او اذعان و اعتراف دارند (حتی محمدرضا پهلوی هم بعضاً و به صورت تلویحی به این واقعیت اعتراف داشته است، هرچند که خود محمدرضاشاه هم دست کمی از پدرش نداشت) از طرف میرفطروس، «مظهر مدارا و همبستگی ملی» نامیده می شود.
میرفطروس در مداحی رضاشاه، این بار (با لحن و بیانی موافق و همراه) از زبان پدرش به نقل خاطره می پردازد و می نویسد:
«پدرم به رضاشاه ارادت فوق العاده ای داشت و وقتی می خواست که از مدارا و همبستگی ملی حرف بزند، به بیرون مغازه کتابفروشی اش اشاره می کرد و می گفت: ببین پسرم روبروی مغازه ما موسیو پطرس ارمنی است که با مادام پطرس، بزرگترین مغازه عرق فروشی شهر را دارند. سمتِ چپ ما هم مغازه آقا عبدالله یوسفی است که بهایی و نماینده شرکت پپسی کولاست. من هم که حاج سید محمدرضا هستم، ولی می بینی که چه روابط انسانی و خوبی با هم داریم و حتی در بانک ها، سفته وام های یکدیگر را ضمانت می کنیم. این ها جزو دستاوردهای دوران رضاشاه است. رضاشاه ما را آدم کرده است» (میرفطروس، ایران در گذر روزگاران، ص 185)
عجیب نیست که روشنفکر ملحد سلطنت طلبی مثل میرفطروس معتقد باشد «رضا شاه ما را آدم کرده است»، برای یک سلطنت طلب نئولیبرالیست، این هم عجیب نیست که به مرزها کفر و شرک و حرام و حلال بی اعتنا باشد و از کنار هم زیستن و تعامل و همدلیِ عرق فروش و بهایی و حاج سیدمحمدرضا سخن بگوید، عجیب و صدبرابر آن، تأسف بار این است که مسئولان وزارت ارشاد جمهوری اسلامی برای ترویج آراء مشرکانه ای از این دست تریبون به لیبرالِ سلطنت طلب مثل میرفطروس می دهند و مهمّاتی چون: تولّی و تبرّی و مرزبندی با کفّار و مشرکان را فراموش می کنند.
آری از میرفطروس و امثال او انتظاری غیر از این نیست، آنچه که تأسف بار و تلخ و شرم آور است، غفلت (و شاید فراتر از غفلت) بچه مسلمان هایی است که به عنوان مسلمانان متعهد به انقلاب اسلامی در مسئولیت های فرهنگی قرار گرفته اند تا از حریم دین و تشیّع و تولی و تبری و حرام و حلال خدا دفاع کرده و فراتر از آن به ترویج تعالیم دینی و ارشاد اسلامی بپردازند، اما تریبون برای انتشار کفریات فراهم می نمایند. آری تأسف بار و تلخ و فاجعه بار ضربه خوردن از درون صفوف خودی و از اشخاصی است که داعیه و وظیفه ارشاد دارند و به آن عمل نمی کنند.
میرفطروس در کتاب «ایران در گذر روزگاران» ناراحت است که چرا در مقطعی، گروه هایی از روشنفکران ایرانی با رژیم پهلوی مخالفت کردند. میرفطروس، مخالفت با رژیم پهلوی را «نیهیلیسم سیاسی ویران ساز» می نامد. او می گوید:
«چرا عموم روشنفکران و رهبران سیاسی ما با یک نیهیلیسم سیاسی ویران ساز، ضمن ندیدن یا انکارِ 57 سال سازندگی عصر پهلوی ها...»میرفطروس در آثار مختلفی که پس از انقلاب پدید آورده نشان داده است که یک سلطنت طلب تمام عیار و مجیزگو و مدّاح رژیم پهلوی است. نکته این است که میرفطروس آنقدر مجذوب (و شاید هم مأمور) سلطنت و خانواده پهلوی و وام دار جماعت سلطنت طلب است که در مداحی برای اعضای این خاندان گرفتار توهم و یاوه گویی می شود. میرفطروس در کتاب «ایران در گذر روزگاران» رضاشاه را مظهر «مُدارا» می نامد. به راستی این سخن میرفطروس، عمیقاً مضحک و خنده دار و در عین حال تراژیک است. رضاخان پهلوی که دوست و دشمن به خشونت و قساوت و قلدری و سرکوب گری و روحیه استبدادی و خودکامه او اذعان و اعتراف دارند (حتی محمدرضا پهلوی هم بعضاً و به صورت تلویحی به این واقعیت اعتراف داشته است، هرچند که خود محمدرضاشاه هم دست کمی از پدرش نداشت) از طرف میرفطروس، «مظهر مدارا و همبستگی ملی» نامیده می شود.
میرفطروس در مداحی رضاشاه، این بار (با لحن و بیانی موافق و همراه) از زبان پدرش به نقل خاطره می پردازد و می نویسد:
«پدرم به رضاشاه ارادت فوق العاده ای داشت و وقتی می خواست که از مدارا و همبستگی ملی حرف بزند، به بیرون مغازه کتابفروشی اش اشاره می کرد و می گفت: ببین پسرم روبروی مغازه ما موسیو پطرس ارمنی است که با مادام پطرس، بزرگترین مغازه عرق فروشی شهر را دارند. سمتِ چپ ما هم مغازه آقا عبدالله یوسفی است که بهایی و نماینده شرکت پپسی کولاست. من هم که حاج سید محمدرضا هستم، ولی می بینی که چه روابط انسانی و خوبی با هم داریم و حتی در بانک ها، سفته وام های یکدیگر را ضمانت می کنیم. این ها جزو دستاوردهای دوران رضاشاه است. رضاشاه ما را آدم کرده است» (میرفطروس، ایران در گذر روزگاران، ص 185)
عجیب نیست که روشنفکر ملحد سلطنت طلبی مثل میرفطروس معتقد باشد «رضا شاه ما را آدم کرده است»، برای یک سلطنت طلب نئولیبرالیست، این هم عجیب نیست که به مرزها کفر و شرک و حرام و حلال بی اعتنا باشد و از کنار هم زیستن و تعامل و همدلیِ عرق فروش و بهایی و حاج سیدمحمدرضا سخن بگوید، عجیب و صدبرابر آن، تأسف بار این است که مسئولان وزارت ارشاد جمهوری اسلامی برای ترویج آراء مشرکانه ای از این دست تریبون به لیبرالِ سلطنت طلب مثل میرفطروس می دهند و مهمّاتی چون: تولّی و تبرّی و مرزبندی با کفّار و مشرکان را فراموش می کنند.
آری از میرفطروس و امثال او انتظاری غیر از این نیست، آنچه که تأسف بار و تلخ و شرم آور است، غفلت (و شاید فراتر از غفلت) بچه مسلمان هایی است که به عنوان مسلمانان متعهد به انقلاب اسلامی در مسئولیت های فرهنگی قرار گرفته اند تا از حریم دین و تشیّع و تولی و تبری و حرام و حلال خدا دفاع کرده و فراتر از آن به ترویج تعالیم دینی و ارشاد اسلامی بپردازند، اما تریبون برای انتشار کفریات فراهم می نمایند. آری تأسف بار و تلخ و فاجعه بار ضربه خوردن از درون صفوف خودی و از اشخاصی است که داعیه و وظیفه ارشاد دارند و به آن عمل نمی کنند.
میرفطروس در کتاب «ایران در گذر روزگاران» ناراحت است که چرا در مقطعی، گروه هایی از روشنفکران ایرانی با رژیم پهلوی مخالفت کردند. میرفطروس، مخالفت با رژیم پهلوی را «نیهیلیسم سیاسی ویران ساز» می نامد. او می گوید:«چرا عموم روشنفکران و رهبران سیاسی ما با یک نیهیلیسم سیاسی ویران ساز، ضمن ندیدن یا انکارِ 57 سال سازندگی عصر پهلوی ها...»
از روشنفکر سلطنت طلبی مثل میرفطروس که در سال های پس از انقلا از طریق فعالیت در کیهان سلطنت طلبِ متعلق به سناتور «مصباح زاده» روتارین روزگار گذرانده و زیر چتر حمایت «احسان یارشاطر» تحصیل دانشگاهی کرده است، انتظاری جز این نمی توان داشت که بگوید: «رضاشاه ما را آدم کرده است.» آنچه که انتظارش نمی رود این است که وزارت ارشادِ نظامی که در پی یک انقلاب بی نظیر مردمی علیه رژیم پهلوی به قدرت رسیده است، به نقطه ای برسد که بلندگو در اختیار جیره خواران و مجیزگویان و وام داران خاندان پهلوی بگذارد. با تفسیری که میرفطروس از «نیهیلیسم سیاسی ویران ساز» ارائه می دهد، مخالفانِ به قول میرفطروس، «57 سال سازندگی عصر پهلوی») و به تبع آن، همه انقلابیون مسلمان مخالف رژیم پهلوی، و در رأس آنها حضرت امام خمینی(ره) (ما به جای مسئولان اداره کتاب از ساحت ملکوتی امام راحل پوزش می طلبیم) «نیهیلیست سیاسی ویران ساز»ند که 57 سال سازندگی عصر پهلوی ها را نادیده گرفته اند، آیا نباید از این که به این توهّمات اجازه نشر داده شده است (و علیرغم تذکر دلسوزان، مسئولان وزارتخانه متبوعه از تصمیم خود در خصوص صدور مجوز برای این کتاب، همچنان دفاع می کنند) احساس شرم کرد؟ 

اگر معاونت فرهنگی دربار رژیم پهلوی یعنی «شجاع الدین شفا»ی مرتد هتّاک به حضرت رسول(ص) و پهلبد و مسئولان وزارت فرهنگ و هنر رژیم شاه به این کتاب و نظایر آن اجازه نشر می دادند البته قابل فهم بود، اما با هیچ منطقی نمی توان عملکرد مسئولان اداره کتاب در وزارت ارشاد جمهوری اسلامی در خصوص کتاب «ایران در گذر روزگاران» را توضیح داد و توجیه کرد. 
آیا مقصود آقایان از «اعتدال» این است که برای مهاجمان فرهنگی (آن هم از نوع معاندانِ ملحد هتاک دین ستیز سلطنت طلبی چون علی میرفطروس و عباس میلانی) امکانِ دروغگویی و هتاکی و تحریف تاریخ از کانال نشر رسمی نظام جمهوری اسلامی فراهم آید؟ و در عین حال متفکران انقلابی را به خاطر نقد مستدل و مستند توافقنامه ژنو دادگاهی نمایند و چند دنشجوی جوان فیلم ساز را که فیلمی تماماً مستند ساخته اند مورد تهدید و ارعاب قرار دهند؟ وزارت ارشاد تحت لوای شعارِ اعتدال دارد به کجا می رود؟ آیا تریبون دادن به هتاکان ضد دین که از طریق آن به تحریف حقایق بپردازند از مصادیق اعتدال و در زمره وظایف وزارت ارشاد دولت اعتدال است؟از روشنفکر سلطنت طلبی مثل میرفطروس که در سال های پس از انقلا از طریق فعالیت در کیهان سلطنت طلبِ متعلق به سناتور «مصباح زاده» روتارین روزگار گذرانده و زیر چتر حمایت «احسان یارشاطر» تحصیل دانشگاهی کرده است، انتظاری جز این نمی توان داشت که بگوید: «رضاشاه ما را آدم کرده است.» آنچه که انتظارش نمی رود این است که وزارت ارشادِ نظامی که در پی یک انقلاب بی نظیر مردمی علیه رژیم پهلوی به قدرت رسیده است، به نقطه ای برسد که بلندگو در اختیار جیره خواران و مجیزگویان و وام داران خاندان پهلوی بگذارد. با تفسیری که میرفطروس از «نیهیلیسم سیاسی ویران ساز» ارائه می دهد، مخالفانِ به قول میرفطروس، «57 سال سازندگی عصر پهلوی») و به تبع آن، همه انقلابیون مسلمان مخالف رژیم پهلوی، و در رأس آنها حضرت امام خمینی(ره) (ما به جای مسئولان اداره کتاب از ساحت ملکوتی امام راحل پوزش می طلبیم) «نیهیلیست سیاسی ویران ساز»ند که 57 سال سازندگی عصر پهلوی ها را نادیده گرفته اند، آیا نباید از این که به این توهّمات اجازه نشر داده شده است (و علیرغم تذکر دلسوزان، مسئولان وزارتخانه متبوعه از تصمیم خود در خصوص صدور مجوز برای این کتاب، همچنان دفاع می کنند) احساس شرم کرد؟ 
اگر معاونت فرهنگی دربار رژیم پهلوی یعنی «شجاع الدین شفا»ی مرتد هتّاک به حضرت رسول(ص) و پهلبد و مسئولان وزارت فرهنگ و هنر رژیم شاه به این کتاب و نظایر آن اجازه نشر می دادند البته قابل فهم بود، اما با هیچ منطقی نمی توان عملکرد مسئولان اداره کتاب در وزارت ارشاد جمهوری اسلامی در خصوص کتاب «ایران در گذر روزگاران» را توضیح داد و توجیه کرد. 

منبع: سایت مشرق

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.