انواع عرفان

  • 1393/03/07 - 23:24
وقتي بحث از عرفان به ميان مي‌آيد و از انواع آن سخن رانده مي‌شود، طبع انسان به نحوي مايل به دانستن انواع عرفان مي‌شود تا آن را بهتر بشناسد. بنا به قولي ما سه نوع عرفان داريم، يا اگر بهتر و دقيق‌تر بخواهيم صحبت کنيم، بايد بگوييم منشاء عرفان سه چيز مي‌تواند باشد. عقل، نقل، شهود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وقتي بحث از عرفان به ميان مي‌آيد و از انواع آن سخن رانده مي‌شود، طبع انسان به نحوي مايل به دانستن انواع عرفان مي‌شود تا آن را بهتر بشناسد.
اما بنا به قولي ما سه نوع عرفان داريم، يا اگر بهتر و دقيق‌تر بخواهيم صحبت کنيم، بايد بگوييم منشاء عرفان سه چيز مي‌تواند باشد. عقل، نقل، شهود و به اعتبار منشاءهايي که براي عرفان نام برده‌اند، گفته مي‌شود ما سه نوع عرفان داريم: عرفان عقلي، عرفان نقلي، عرفان شهودي.[1]
عرفان عقلي؛ يعني آنچه در برخي از کتاب‌هاي عرفان نظري آمده است، مانند کتاب تمهيد القواعد. کساني که با اين کتاب آشنا هستند، مي‌دانند که قسمت عمده آن بحث درباره وحدت وجود است. نويسنده چندين برهان بر وحدت وجود اقامه کرده است. هر کسي که بتواند بحث‌هاي فلسفي را درک کند، اين کتاب را نيز مي‌تواند درک کند، ياد بگيرد و درس بدهد. با اين که هيچ بويي از مکاشفه و مشاهده نبرده است.
عرفان نقلي، معارفي است که ما از کتاب و سنت و سخنان عرفا مي‌آموزيم. براي مثال عرفان نابي که در دعاي عرفه، مناجات شعبانيه و دعاي کميل مي‌خوانيم، براي ما نقلي است. اينها حقايق عرفاني است که مي‌خوانيم. معنايي هم در حد خودمان مي‌فهميم. اميرالمومنين علي(عليه آلاف التحيه و الثناء) مي‌فرمايند: «هبني صبرت علي عذابک، فکيف اصبر علي فراقک»[2] گويي که عذابت را تحمل کردم، فراقت را چگونه تحمل کنم؟ ما اين را در يک سطحي مي ‌فهميم؛ همين طور آنچه از عرفا مي‌خوانيم، در حالي که ما هيچ يک از اين تجربه‌ها را نداشتيم، بحث استدلالي هم نيست. عارفان راستين يافته‌هايشان را بيان کرده‌اند و ما هم به دليل اعتمادي که به آنها داريم، آنها را مي‌خوانيم و قبول داريم، اما اين اطلاعات ما را عارف نمي‌کند. غير عارف نيز مي‌تواند عرفان عقلي را ياد بگيرد و عرفان نقلي را نقل کند، ولي اينها عرفان نيست، علم عرفان است؛ يعني ما آن تجربه‌ها و حالات را نداريم، گرچه از آن به نحو اجمالي خبر داريم.  ما تجربه نکرده‌ايم که چگونه فراق خداوند سخت‌تر از عذاب جهنم است. آيا ما اين را تجربه کرديم؟ ما اين احساس را داريم؟ نه. دعا مي‌خوانيم، چيزي هم مي‌فهميم و لذت مي‌بريم، ولي اين را کجا تجربه کرديم؟ عرفان حقيقي اين است که خود انسان آن را تجربه کند و ببيند واقعا اين فراق سخت‌تر از آن عذاب است. اميرالمومنين علي(عليه آلاف التحيه والثناء) اين را با تمام وجود حس مي‌کند. اين عرفان واقعي شهودي و تجربي است. اين چشيدني و رسيدني است. درسي نبود، بلکه در سينه بود. بله، مي‌توان در حد لفظ و مفهوم و بحث ياد گرفت.[3]
اما چونکه تشخيص ادعاي عارف بودن با اينکه شخص واقعا عارف باشد، کاري دشوار است، لذا کساني در اين حوزه پيدا مي‌شوند که با اندک آشنايي به حوزه عرفان عقلي و نقلي، اداي عارف بودن مي‌کنند و مردم را فريب مي‌دهند و خود را به گونه‌اي معرفي مي‌کنند تا مردم فکر کنند واقعا عارف حقيقي است. ما نام اين کار را "عارف بازي" مي‌ناميم؛ يعني شخصي که مدعي عرفان است در حقيقت بدون داشتن ملکه عرفان شهودي، صرف بيان معارفي از عرفان عقلي و نقلي، فکر مي‌کند به عارفي واصل مبدل گشته و خود را به بازي مي‌گيرد و سعي مي‌کند نقش عرفايي که از آنها چيزهايي خوانده يا شنيده را بازي کند و با اين کار فکر مي‌ کند که واقعا کشف و شهودي براي وي حاصل مي‌شود. در اين ميان نيز انسان‌هاي ساده‌لو فريب او را خورده و او را در مقام عرفاي واصل قلمداد مي‌کنند و دور او حلقه مي‌زنند اما بعد از چندي نشست و برخواست با وي درمي‌يابند که وي فريب کاري بيش نيست و در نقش عرفا ظاهر گشته چرا که بالاخره نفس سرکشي که ساخته نشده و خود را بازي مي‌دهد، با اشتباهات فاحش خود را رسوا مي‌سازد. همانند کساني که امروزه در نقش عرفاي حقيقي ايفاي نقش مي‌کنند اما سخنان‌شان چيز ديگري مي‌گويد.

منابع:
1-شاخصه‌هاي عرفان ناب شيعي، ص 32
2-دعاي کميل
3- شاخصه‌هاي عرفان ناب شيعي، ص 33
با استفاده از کتاب "شاخصه‌هاي عرفان ناب شيعي" اثر استاد محمد فنايي اشکوري

 

تولیدی

دیدگاه‌ها

ازتوضیحات مناسب برخورداربود،وازذکرمنابع متشکرم

با سلام و تشکر از حضورتون

سلام بر شما و تشکر برای در دسترس قرار دادن اطلاعات (هر چند خیلی خلاصه) در مجموع زحمتیست که کشیده شده و امید برای پاداش دنیوی و اخروی برای شما ، و در جهت موفقیت در علم آموزی و بینش هر چه بهتر برای شما _ سپاس

لعنت خدا بر شما . که مکتب عرفان جعلی صوفیه و ابن عربی ملعون را با حیله گری به قران و عترت و عرفان راستین می چسبانید . عرفان راستین همان عرفان ائمه اطهار و صحابه ی بزرگوارشان است که نه نیازی به کتاب عرفانی دارد و نه پیر طریقت و مرشد و از این مزخرفات و راه آن در درجه اول عمل به واجبات و ترک محرمات و در گام بعد انجام مستحبات در حد توان فرد میباشد و چنین فردی رفته رفته از آلودگی ها دور شده و به مرتبه پاکی و طهارت میرسد و اگر ظرفیت داشته باشد خداوند بسیاری از حقایق و نادیدنی ها را به او مینمایاند و البته در برخی موارد نیز فرد به چنین مسائلی دست نمیابد ، که طوری هم نیست و اصولا خداوند هرچه را که صلاح فرد بداند به او میدهد ، اما متاسفانه قرن هاست که شجره خبیثه و نجسه ی صوفیه در مراکز دینی ریشه دوانده و پیروانش آن را به عنوان عرفان ناب اسلامی معرفی میکنند . که هیچ سنخیتی با اسلام ندارد و محور و ستون مرکزی آن که همان وحدت وجود و موجود است ، از نظر اسلامی کفر محض میباشد و متاسفانه شما آن را در اینجا تبلیغ میکنید . اگر اطلاعاتتان ضعیف است لطفا کسب آگاهی کنید بعد درباره عرفان مطلب در سایت بگذارید اگر هم به باطل بودن نظریه کفر آمیز وحدت وجود واقفید و این چنین آن را تبلیغ مینمایید پس لعنت خدا برشما ، برادران و خواهران عزیز هوشیار باشید چرا که دوران آخرالزمان دوران فتنه های عظیم است . و نباید هیچ چیز را بدون تحقیق و تفحص پذیرفت .

سلام بر شما دوست عزیز شما از موضوعی سخن گفتید که در عصر حاضر معرکه الآراء است و برخی از بزرگان فقهی به بعضی از عقایدی که شما آن را کفر می دانید، معتقد هستند. اگر شما اطلاعات ضعیفی دارید لطفا ما را متهم به آنچه خود بدان دچار هستید نکنید. همه مطالب را بخوانید سپس نظر بدهید. نظر ما هم همین است که عرفان حقیقی فقط همان است که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) معرفی کرده اند. ولی به مرور زمان با وجود نحله های به ظاهر عرفانی معارف اسلامی را به نام خود مصادره کرده اند. فتامل

ضمنا دوست عزیز ما فقط انواع عرفانی که امروزه در میان مردم مطرح است را بیان کرده ایم، بهتر است مطلب فوق را دوباره بخوانید سپس ما را به باد انتقاد بگیرید و لعن و نفرین کنید. از قضاوت عجولانه و دور از تدبیر جنابتان متاسفم.

اولا کفر دانستن وحدت وجود تنها عقیده ی این حقیر نیست ، بلکه بزرگان تشیع مانند علامه حلی (ره)(که به حق بزرگ ترین عالمی ست که از آغاز غیبت کبری تا کنون تشیع به خود دیده) و دیگر مشایخ مثل شیخ کلینی(رض)(صاحب کافی شریف که چندین حدیث از معصومین در رد تصوف در خود کافی ذکر نموده)، ابن بابویه ، شیخ طوسی ، مقدس اردبیلی و ... عقایدشان در همین راستا بوده ، اما شما در متن خود طوری وانمود می کنید که هیچ یک از علما مخالف اعتقادات مکتب عرفان صوفیانه مانند وحدت وجود و... نیستند. ثانیا درست است که ما خود را ارادتمند شاگردان علما نیز میدانیم (چه رسد به علما) و ادعایی در بالا بودن معلومات و اطلاعاتمان نداریم اما یقین بدانید علم ما در آن حد هست که متوجه شویم شما حق و باطل را مخلوط نموده و به خورد مخاطبانتان میدهید، اگر عرفان مد نظر شما همان است که اهل بیت(ع) فرموده اند، پس چرا تمهید القواعد را به عنوان کتاب عرفانی معرفی نموده اید که به قول خودتان عمده آن درباره وحدت وجود است . چیزی به اسم وحدت وجود کجای قرآن و سنت قرار دارد!!؟ وحدت وجودی که مفهومش بدین شرح است : که خداوند زید و عمر و بکری خلق نکرده و العیاذ با... خودش جمله اشیاست و هرکس هر جنایتی میکند در حقیقت معاذ ا... خداست که مرتکب این افعال شده، آیا مسلک جبر آن هم به این غلیظی جایی در قرآن و سنت دارد؟! ثالثا کجا در متن گفته اید که برخی نحله ها (بالاخص صوفیه) به مرور زمان عرفان حقیقی را به نام خود مصادره کرده اند؟ ، نه تنها چنین چیزی از متن شما استنباط نمیشود بلکه بالعکس و به شکلی مرموزانه قائلین به وحدت وجود و پیروان تمهید القواعد ، مصباح الانس، فصوص ، فتوحات مکیه و کوفت و زهرمار را عارفان راستین و پیروان حقیقی مکتب قرآن و عترت معرفی نموده اید! رابعا شما اگر واقعا دلسوز عرفان ناب حقیقی بودید و قصد داشتید بی طرفانه انواع عرفان های مطرح را معرفی کنید باید ذکر میکردید که بین پیروان عرفان فصوصی یا همان عرفان مصطلح یا به تعبیر دیگری عرفان صوفیانه و خیل کثیری از فقها و پیروان قرآن و عترت اختلاف وجود داشته ودارد و بسیاری از بزرگان راه عرفان مصطلح را از راه قرآن و اهل بیت جدا دانسته و با آنها اختلاف شدید داشته و اصلا ایشان را قبول ندارند ، نه آنکه با آسمان ریسمان و سفسطه عرفان صوفیانه را به قرآن و سنت بچسبانید و به طور ضمنی بزرگان آن را مردان خدا معرفی کنید وبسیاری از مخاطبان از همه جا بی خبرتان فکر کنند که بله ، اینها دیگر به اوج درجه بندگی و اخلاص رسیده اند و هنگامی که یک مقدار پرس و جو میکنند و میبینند که بسیاری از فقها با اینان مشکل دارند می پندارند که فقها انسان های ناصالحی هستند! خامسا عوض آنکه برای بنده تاسف بخورید برای شب اول قبر خود متاسف باشید، چرا که در انجام وظایفتان به عنوان یک عالم نفاق به خرج دادید والسلام

از بذل لطفی که نسبت به حقیر داشتید سپاسگذارم. دوست عزیز در یکی دو صفحه نمی شود که تمامی مدارک و شواهدی که شما مد نظرتان هست را ذکر کرد. لطفا نگاهی به تمامی مطالب یا حد اقل برخی از مطالب این قسمت بندازید تا موضوع روشن بشود. اینکه گفتید فصوص و تمهید و ... ؛ خوب است بگردید و مدرسین همین کتابهایی که شما کوفت و و... نامیدید را ببینید چه کسانی هستند. بنده نمی دانستم اگر به فرض نامی از شیطان می برم اول باید از آن تبری بجویم بعد به شرح آن بپردازم. اعتماد به نفس و دقت نظر شما آنچنان بالاست که با خواندن یک صفحه، درمورد شب اول قبر ما نگران شدید. قصد حقیر بعنوان نویسنده مطلب بالا فقط بیان انواع عرفان است، اما آنچه که شما از آن بیرون آوردید و به بنده نسبت دادید را درهمان شبی که فرمودید خوب است بدان پرداخته شود.

عاشق اینگونه بحث و تبادل نظرات هستم

عاشق عرفان هستم

اگر پیامبر خدا هم بهترین سخنان خدا را با این لحنی که شما فرمودید بیان می کردند اکنون در دنیا پیروی نداشتند و دین اسلام در همان اوائل نابود شده بود . خداوند همه ما را به اخلاق نیکو مزین کند

باعرض سلام خدمت مدیر محترم سایت برادر بزرگوار بهتر است خود را گول نزنیم ، احسان بنده ی خدا نگفته از فلسفه و عرفان مصطلح تبری بجویید بلکه منظورش این بوده که آنچه حقیقت امر است بایست بی کم و کاست بیان شود ، یعنی هنگامی که به تشریح عرفان میپردازید در لابلای متن خود ذکر کنید که بسیاری از علما و فقها در طول تاریخ تا به امروز با این مکتب مشکل داشته اند و متاسفانه شما به هر دلیلی این مهم را ذکر نکرده اید که امیدوارم به قول احسان از روی نفاق نبوده باشد. به حمد ا... امروز به مدد تکنولژی بسیاری از جوانان هوشیار ما با علمای مخالف فلسفه و عرفان و مکتب تفکیک آشنا شده اند و یقینا وظیفه دارند نسبت به روشنگری عوام و اشخاص بی اطلاع کوشا باشند . چرا که به قول مرحوم مرعشی نجفی "فتنه ی صوفیه یکی از بزرگ ترین فتنه ها در تاریخ تشیع بوده" و وظیفه ی آگاهان این است که مانع از افتادن عوام به این ورطه ی خطرناک گردند. اما در رابطه با کتب عرفانی باید گفت: مگر چه کسانی مدرس این کتاب ها هستند، رب النوعشان منحرفی مانند حسن زاده آملی ست(که برخی به عمد او را روز به روز گنده تر می کنند تا کسی جرات انتقاد از وی نداشته باشد) و آیت ا... صافی چقدر زیبا درباره اش گفت علیه ما علیه ، البته شجاعت ایشان در چنین شرایطی قابل تحسین است ولی به نظر بنده ی کمترین باید میفرمود لعنت ا... علیه، بله کسی که با کمال وقاحت در شرح فصوص خود (ممد الهمم) بنویسد فرد در حقیقت با همسرش آمیزش نمیکند بلکه العیاذ با... با خدا آمیزش مینماید و در جایی دیگر به تجلیل از سران صوفیه ی خانقاهی مانند فلان علیشاه و بهمان علیشاه بپردازد لایق کمتر از لعن نیست . خداوند متعال تمامی مسلمین و شیعیان را به راه راست هدایت و از فتن آخر الزمان محفوظ بدارد. جا دارد در این مجال از سایت وزین ابن عربی یادی نموده و برسی این سایت را به تمام عزیزانی که خواهان اطلاعات درباره فلسفه و عرفان و مکتب ابن عربی هستند توصیه کنیم . با آرزوی موفقیت برای شما عزیزان و تمام دلسوزان تشیع

سلام بر دوست عزیز با نگاهی مختصر در مورد متن حاضر درمیابیم که متن حاضر فقط در مقام بیان انواع عرفان است آن هم در مجالی کوتاه و به نقل از سخنان فردی دیگر، لذا نمی دانم چرا خواننده محترم فقط روی همین مطلب تاکید دارد و سعی دارد به نویسنده القا کند حتما باید در نوشته ات آنچه را که مطلوب من است را می آوردی و در مورد آن قضاوت می کردی. اگر می خواهید به مقصود ذکر شده برسید باید دیگر مطالب را هم از نظر بگذرانید و دیگر آنکه بالاخره دیدگاه های مختلفی در باب عرفان مطرح است و افراد شاخصی هم در این زمینه قلم فرسایی کرده اند و زحمت کشیده اند اما اینکه من عند الله ماجور باشند یا خیر، امری است که همطرازان ایشان باید نظر بدهند و زبان من نوعی از قضاوت درباره کسانی که از علما هستند و قائل به نظرات مختلف، الکن است. و این را هم خوب است بدانیم که در طول تاریخ اسلام مکاتبی وجود داشته که مشی ایشان با هم متفاوت بوده ولی هر کس به نوبه خود خدماتی به اسلام عزیز داشته است و البته برخی نیز شاید به اسلام ضربه زده اند، هکذا امروزه تفکرات مختلفی در جامعه وجود دارد که پیرو مکاتب مختلف هستند. در باب عرفان اسلامی نیز چنین است. کسانی مخالف عرفان هستند، کسانی موافق و کسانی تصوف و عرفان را یکی می دانند و برخی دیگر نسبت هایی میان آنها برقرار می کنند و همه این افراد برای خود دلایلی دارند. اما وظیفه ما روشنگری درباره اختلافات جزئی یا روش سلوک ایشان نیست، بلکه ما قصد داریم انحرافات صوفیه و اشکالاتی که به ایشان وارد است را با تاکید بر متون و تحقیق کتابخانه ای بزرگان صوفیه و فرق منتسبه بیان کنیم. لذا اگر برخی اوقات صحبت از عرفان اسلامی به میان می آید به خاطر تشتت آرا در این زمینه و مطرح بودن اقوال و مکاتب مختلف که در بیشر موارد موافقان و مخالفانی دارد و نیز آنچه که امروزه بعنوان عرفان نظری مطرح است و اشکالاتی که به برخی از نظریات بزرگان عرفان نظری وارد می کنند، اظهار نظر نکرده و اگر هم به عرفان از مقوله امروزی پرداخته می شود، به فراخور حال است. و البته موکدا این نکته را (اگر به آن خرده گرفته نشود) گوشزد می کنم که در زمانی که برخی به تدوین عرفان نظری با تاکید بر عقاید خود پرداختند شیعیان به دلایل مختلف و شاید به دلیل کافی دانستن معارف ماثوره اهل بیت علیهم السلام به جنبه نظری عرفان اسلامی نپرداخته و دست به قلم نشدند به همین خاطر منابعی (که در مورد آنان حرف هایی زده می شود) مشهور شدند و این امر از مهمترین علتهای فراگیر شدن عرفان های شبیه به عرفان اهل بیت علیهم السلام یا نزدیک به عرفان اهل بیت علیهم اسلام بوده و هست و نیز باید بدانیم که کسانی که در وادی عرفان وارد شده اند معصوم نبوده و در برخی موارد نکاتی ذکر می کنند که مورد انتقاد قرار می گیرند. و در آخر به این نکته اشاره می کنم اگر از متون کسانی که در مورد عرفان سخن می گویند بخواهیم استفاده کنیم و جنبه شهودی بودن عرفان را نیز قبول کنیم،( با قبول این دو فرض) مسلم است که مقام شهود با دیگر مقامات اختلافات اساسی دارد و مقام شهود همان طور که از نامش پیداست فقط مربوط به حوزه دیدن حقایق مطالب است و اگر کسی بخواهد مقام شهود را توضیح دهد و درباره آن سخن بگوید از همین اشتباهات و تطبیقات غلط و گاها کفرآمیز مرتکب می شود. با فرض قبول بینش شهودی و ملزومات آن، اشاره به این نکته لازم است که کسی که قائل به شهود است، شهود وی فقط و فقط برای خود وی حجت است و نمی تواند شهود خود را بصورت قانونی کلی یا حتی جزئی برای دیگری نقل یا پیاده کند. خلاصه اگر کسی در دام اصطلاحات عرفانی و عبارات سنگین بیفتد شاید از اصل موضوع که رسیدن به مقام قرب الهی از طریق عمل به دستورات نورانی شرع باز بماند و در کوچه پس کوچه های عبارات و افکار این و آن سردرگم شده و به آنچه حضرات معصومین علیهم السلام به آن تاکید داشته اند نایل نشود. دوست عزیز غایت هدف ما برملاکردن دستان کسانی است که بصورت روشن و واضح دزدان اعتقادات مردم شده اند و بویی از علم و عمل نبرده اند. البته ممکن است کسانی که به دنبال حقیقت و بندگی بوده اند، در دامان شیادان و راهزنان دین مردم افتاده باشند که باید برای ایشان روشنگری کرد و از وادادگی و باج دادن ایشان به عارف نمایان جلوگیری کرد. در آخر باید عرض کنم، در طول سالیان طولانی شیادان مشغول تبلیغ دین اسلام به نفع خود بوده اند و همه امکانات نیز در دست ایشان بوده و به ایشان کمک کرده است، اما امروزه وظیفه من و شماست که به جای تخطئه کردن یکدیگر با نقد علمی و پیشنهادات سازنده در مقام مقابله با حیله گران مکار یکصدا شده و اقدامات هماهنگ انجام دهیم کما اینکه همه فرقه های صوفیه که در اعتقاد همدیگر را قبول ندارند و ب اعقتاد ایشان فقط یک فرقه بر حق است، با هم هم آهنگ شده اند تا جوانان میهن اسلامی را به خود جذب کنند اما این طرف با خرده گیری به هم جزیره وار کار خود را ادامه میدهند که در این صورت کار از پیش نخواهیم برد.

متن و بحث خوبي را مشاهده كردم در صورت امكان يك قرار ملاقات جهت مصاحبه با شما دارم بنده گزارشگر مجله اينترنتي الزايمر هستم منتظر جواب شما حدالامكان تا ١٢بهمن هستم

با سلام امکان مصاحبه وجود ندارد. در صورت تمایل سوالات خود را بصورت مکتوب به ادمین کانال @n_tasavof ارسال نمایید تا در اولین فرصت پاسخ شما داده شود. با تشکر

مقام ابن عربی نزد امام خمینی(س) در میان ابعاد مختلف شخصیتی امام خمینی، بی گمان بعد عرفانی وی مورد غفلت واقع شده است. وی پیش از آن که پای در عرصه سیاست گذارد، سال ها پیش از آن، از مکتب عرفانی صوفی بزرگی چون ابن عربی آموخته بود و آرای وی را گرامی می داشت. ابن عربی ای که به خاطر طرح منظم و منسجم وحدت وجود ،مورد رد وتکفیر فقها و متکلمین قرار گرفته بود. نه تنها فقها و متکلمین، که صوفی بزرگی چون علاء الدوله سمنانی، به رد وی پرداخته و وی را به هذیان گویی و اباحه گری متهم کرده و تبری جستن از وی را واجب شمرده بود. با چنین احوالی امام حتی در سال های پایانی عمر علاقه و علقه خویش را به ابن عربی منکر نشد و در نامه ای رسمی به رهبر شوروی، از او به نیکی و بزرگی یاد کرد. در واقع رای امام در مورد مسله وحدت وجود و انسان کامل برگرفته از ابن عربی و پیروان مکتب وی است. امام بی محابا اصطلاحاتی چون فیض اقدس و مقدس را که از ابتکارات شیخ اکبر است به کار می گیرد و نظامی را به تصویر می کشد که یکسره مبتنی بروحدت است. البته این امر در بادی امر چندان مهم به نظر نمی رسد؛ چرا که کسان دیگری هم بوده اند که به تایید ابن عربی و آرای وی پرداخته اند. نکته این جاست که امام به عنوان یک فقیه و مرجع بزرگ و زمامدار حکومت اسلامی، در حالی که بسیاری از فقها و مجتهدین شیعه روی خوش به تعالیم صوفیه به خصوص ابن عربی نشان نمِی دهند و سهل است که گاه حکم به ارتداد و کفر آنان می دهند و قایل به وحدت وجود را نجس و ناپاک می شمارند، از بیان آراء وی ابایی ندارد و توحید حقیقی و درست را همین عقیده می داند. مراد از وحدت وجود نزد ابن عربی ابن عربی وجود را منحصر به خداوند، و کثرات را جلوه ها و ظهورات آن وجود حقیقی می داند. این معنا البته در میان عرفا و صوفیه پیش از ابن عربی نیز رواج داشته و کسانی چون جنید بغدادی، حلاج و معروف کرخی نیز به آن اشاره داشته اند. عین القضاه همدانی در کتاب تمهیداتش جمله " لیس فی الوجود الا الله " را منسوب به معروف کرخی می داند.

منبع این مقاله http://www.imam-khomeini.ir/fa/n32041/سرویس_های_اطلاع_رسانی/اخلاق_و_عرفان/آیا_امام_خمینی_قائل_به_وحدت_وجود_است؟_نحوه_ظهور_حق_از_نظر_امام_خمینی_س_ برنامه معرفت شبکه ۴ هم پاسخ برخی متشرعین بی شریعتی که گمان میکنند قرآن و برهان و عرفان از هم جدایی دارند رو به خوبی میده .در قسمت های ۷۰ اثبات می کند که ابن عربی شیعه هستند و از چه عرفایی تاثیر گرفتند. البته عرفا و علامه هایی که به مقامات بالا رسیدند همواره متشرعین رو به مباحثه دعوت میکنند اما ... دین و شریعت چیزی جز علم و فلسفه نیست. و عرفان اسلامی را با خوانقاه نباید یکی دانست. آیه ۴ سوره الحدید خود وحدت وجوده دیگه. مگر اینکه این آیه وجود نداشته باشه. علما همواره به تفسیر های کج وحدت وجود انتقاد داشتند برادر من

سلام و تشکر از حضور شما دوست عزیز در بحث عرفان و تصوف اولین نکته ای که باید در نظر گرفت آن است که از چه دریچه ای به این بحث نگاه شود. مسلما اگر نوع نگاه را مشخص نکنیم نمی توانیم به قضاوت درستی که بر مبنای اصول آن فن است رسید. یعنی اگر یک متکلم درباره تصوف سخن بگوید یا یک فقیه یا یک فیلسوف یا یک اخباری، نتیجه بحث بر اساس مبانی شکل گرفته در آن فن است. شما که فرمودید دین و شریعت چیزی جز علم و فلسفه نیست، شاید از نگاه فیلسوف درست باشد اما از نگاهی دیگر این سخن درست نیست. زیرا یک فرد عامی که فقط اهل شریعت است و شاید حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارد شاید به مراتبی دست یابد که حقیقت را بهتر از یک فیلسوف درک کند. زیرا او از منظر تبعیت از شرع به این مقام دست یافته. اما در بحث نظری سخن شما درست است. و یکی از بهترین راه های درک دین و شریعت فلسفه است. اما این به آن معنا نیست که تنها راه آن باشد.

بله درست می فرمایید. این متن ها پاسخی بود به آقای احسان که جمعی رو مورد لطف و احسان قرار دادند. اینکه عرفان های نو ظهور و تصوف و دراویش ریشه به تیشه اسلام و تشیع زدند شکی نیست ولی اولا معنی وحدت وجود را درست متوجه نشدند و دوما ابن عربی را به درستی نشناختند سوما به خودشان اجازه لعن و نفرین به همه از جمله علامه حسن زاده آملی رو میدند!!! کسی که علامه طباطبایی شاگرد علامه سید علی قاضی (که علامه بهجت هم شاگردشون بوده) در موردشان فرمودند : "علامه حسن زاده آملی را کسی در دنیا نشناخته به جز امام زمان خاک پای علامه حسن زاده توتیای چشم من است." فراموش نکنید که حلاج وقتی کوس انالحق زدن عده ای نادان با ایشان چه کردند. فراموش نکنید امام خمینی وقتی قیام کردند برخی متشرعین و مراجع تقلید با ایشان چه کردند و از همه مهمتر علی علیه السلام وقتی فرمودند من قرآن ناطقم چه افرادی در مقابل ایشان به جنگ ایستادند. همه اون افراد اهل نماز و روزه و حج بودند برادر من. حتی نماز شب.گریه های سحر داعشی ها هم گواه همینه. سپاه مقابل امام حسین در کربلا هم همه اهل تقوا و فتوا و ... انقدر راحت به دیگران بی احترامی نفرمایید وقتی که حتی نمی توانید درک صحیحی از کتب و آثارشان داشته باشید.

احسان عزیز اولین شرط شریعت و طریقت “ادب “ است

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.