شبه معنویت های غربی

مکاتب و مذاهب گوناگون کوشیدهاند تا با تحلیل چیستی انسان و مبداء و غایت او، به پرسش اساسی وجودی خود پاسخ دهند. ازاینرو مسیحیت نیز از این وادی دور نماند، ولی عرفان مسیحی، عرفانی استکه در آن به الوهیت عیسی(علیهالسلام) و اتحاد در تثلیث معتقد است. واین باعث نزول جایگاه خداوند است که با توحید سازگار نمیباشد.

در آمریکای میانه با توجه به کثرت قبایل سرخپوستی، تفکرات انحرافی و خرافه این قبایل به مرور زمان توسط افراد خاص ترویج شد و این افراد ادعا میکردند آموزههای آنها منجر به پیشرفت روحی و جسمی میشود و این ادعا در حالی بیان میشد که تناقضات زیادی در تعالیم این افراد دیده میشد.

دیپاک چوپرا انسان را برای رسیدن آگاهی مطلق، دعوت به سکوت میکند، سکوتی که بدون تفکر است. وی برای شروع سکوت میگوید: «تمرین سکوت یعنیاینکه با خود عهد ببندید مدت زمان معینی فقط باشید.» اما در اندیشه اسلامی اگر کلام و سکوت را در محیطی بدون آفت بسنجیم؛ این کلام است که برتری دارد. همچنین از نظر اسلام سکوت مطلق، کار قابل مدحی نیست؛ زیرا اسلام دعوت به تامل و فکر کردن میکند.

در عرفان نوظهور اکنکار خدا همانند یک انسان عمل میکند و ویژگی انسان تربیت شدهای را دارد که تنها اشخاصی را هدایت میکند که وارد حلقه پذیرش او شدهاند. این خدای جسمانی هر چند وقت یکبار به زمین میآید تا به بررسی حوادث زمینی بپردازد. این دیدگاه باعث شده افرادی که جذب آنها میشوند از لحاظ بحث توحید دچار انحراف شدیدی شوند.

دعوت به خدای درون وجه مشترک در شبهجنبشهای معنوی است. برایان تریسی میگوید: «هماکنون، در وجودتان قدرتهای ذهنی و معنوی شگرفی دارید که با فعالکردن آنها میتوانید همه مشکلات را حل کنید و به همهی اهدافتان برسید... این قدرت عظیم، در دورههای متفاوت، با نامهای مختلفی خوانده شده است. فقط باید به هنگام بروز مشکل به این نیرو توکل کنید و این نیرو نیز به شما کمک خواهد کرد.»

یکی از معیارهای شناخت ادیان الهی و جنبشهای نوظهور تفاوت خاستگاه آنهاست و این موضوع از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا روح انسان همواره افقی فراتر و عرصهای فراختر را میجويد و محتاج سيری معنوی است كه به عالمی واقعی و البته غيرمادی برسد.

در عصر حاضر افراد زيادى ادعاى دروغين معنويت و عرفان سردادهاند و انسانهاى زيادى را فريب دادهاند. انسانها به سبب فاصله گرفتن از خدا، دچار خلأ معنوى شدهاند و اين مدعيان دروغين از اين خلأ درونى سوء استفاده كرده، خود را مأمنى براى تخليه و پاسخ به اين احساسِ حقيقى درونى مىدانند.

دیدگاههای اومانیستی فرقهی t.s.m (تی.اس.ام) به گونهای است که اعتقادی به مبدأ و خالق و حکمت خلقتی که در آموزههای ادیان آسمانی بهویژه اسلام مطرح است وجود ندارد و معتقد است که خداوند در درون افراد بوده و خدا همان عشق است؛ همچنین این فرقه به تناسخ ارواح اعتقاد داشته و عبادت به سبک خود را گذرگاهی به سوی نور میداند.

تعاليم و آموزههاى الحادى كابالايى پايه و اساس فراماسونرى امروز را تشكيل مىدهد و مىتوان كابالا را مادر فراماسونرى امروز ناميد. اين آموزهها كه مورد طرد تمامى نگرشهاى توحيدمحور است، با ايجاد انحرافاتى در اديان بزرگ به دنبال ايجاد مذاهب جديدى در تمامى اديان شدند كه محوريت تمامى آنها انديشههاى الحادى و منحرف فراماسونى است.

پیروی از هواهای نفسانی و گرایشهای حیوانی عامل عمده سقوط آدمی و دوری از رحمت الهی و نزدیکی به شیطان است. امروزه به صورتهای گوناگون و متنوع از طرف لشکریان شیطان برای اغواگری و گمراهی انسان ابزارهایی در نظر گرفته شده است که اگر انسان هوشیار نباشد و از درگاه الهی فاصله بگیرد جذب آنان خواهد شد.

پائولو کوئلیو در کتابهای خود از روح کیهانی صحبت میکند که این روح کیهانی را بخشی از روح خداوند میداند. وی روح کیهانی را دارای دو جنبهی فرشتهگون و شیطانی میداند. نتیجهی به دست آمده آن است که خداوند دارای صفات شیطانی، وسوسهها و خطاهاست. از صفات نیکش، فرشتگان پدید میآیند و از صفات پلیدش، شیاطین.

فرضیه جذب به صورت رازآلود و مبهم تعریف شده و هرکس از آن معنایی را اراده میکند و این مفهوم را با برداشت ذهنی خود تفسیر مینماید. این فرضیه هنوز به عنوان قانون علمی، اثبات نشده، به گونهای که گروهی صرفاً در حد فرضیه به آن پرداختهاند. در مکاتب روانشناسی، فرضیه جذب به عنوان قانون علمی مورد پذیرش نیست.

جایگاهی که در قانون جذب برای خدا و انسان مطرح است، آن جایگاهی نیست که در اسلام گفته شده است، که همان رابطهی بین عبد و مولاست. بلکه خدایی مدنظر است که نهتنها از بندگانش عبادت و بندگی نخواسته، بلکه کمر به خدمت آدمیان بسته و ابزاری برای سرمستی بیشتر انسانها شده است. در این قانون هیچ مسئولیتی برای انسان در جهت عبودیت تعریف نشده است.

نظریهپردازان قانون جذب، نظام معرفتی خاصی در این مورد پیشنهاد نمیدهند، آنها پیروان خود را به جهانبینی توحیدی دعوت نمیکنند؛ بلکه میگویند: مهم نیست تو خداباوری یا منکر خدا، ناپرهیزگاری یا اهل تقوا؛ مهم این است که هرچه آرزو کنی همه در اختیار توست و کائنات جملگی فرمانبردارِ تو هستند.